معرفی وبلاگ
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویارانشان-در تبيان -شاهکارهای ادب فارسی در باره چهارده معصوم (ع)ویاران شان روزنوشتهای ناب از شاهکارهای ادب فارسی -باما باشید ولذت ببرید اگر اهل ذوق باشید حتما به شما خوش خواهد گذشت.ضمنا با همین یوزر می توانید درپارسی بلاگ -پرشن بلاگ -ایران بلاگ وشیعه نتورک وچندین سایت دیگر:هات میل ویاهو ولوکس بلاک وپیکاسا واس کی درایو -فتولیوکام -جی بلاگ--رزبلاگ-عسل بلاگ-اریسفا-پارسفا-فطرت-علمدار -علمدار 133- مهدی بلاگ-مسجدجمکران- تبیان-لوکس بلاگ-زن بلاگر-بلاگر-شیعه ها --شیعه آن لاین-مجله ی ادبی بیشه- پردیس من- عاشورا -رادیو معارف- بلاگ ای کی- یاهوپلاس-داشبورد-وسایتهای دیگری - کارهای مراتماشا کنید.متشکرم ---------------------------------------
صفحه ها
دسته
مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره (1)
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.رسول خدا و غدیرشیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)امام علی و غدیرسلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)حضرت زهرا(س) و غدیرابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)امام حسن مجتبی(ع) و غدیرازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)امام حسین(ع) و غدیرسلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟همگی گفتند: آری. (10)امام زین العابدین(ع) و غدیرابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)امام محمد باقر(ع) و غدیرابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)امام جعفرصادق(ع) و غدیرزید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)امام موسی کاظم(ع) و غدیرعبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن (1)
​ تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته                 حرمت ار محراب رفت ورونق منبر شکست معبدین لات وعزی را چو شد فرصت بدست               شهر علم مصطفی را از عداوت ، در شکست ابتدا شور صخیفه منتهی در نهروان                     زاتحاد آن دو ،فرق ساقی کوثر شکستخاصمین در بدر تخم کینه در دل کاشتند                دادحاصل بعدچندی مرتضی را سر شکست معجزشق القمر در کوفه گردید آشکار                  تا زتیغ ابن ملجم فرق آن سرور شکست زد ندا جبریل در بین زمین وآسمان                     اهل عالم ، فرق پر نور شه صفدر شکستزینب محنت قرین آز آن ندا شد باخبر                  درخروش آمد فلک تا قلب آن مضطر شکست می نداند کس زحال زار شبیر وشبر                    گوشوار عرش حق را دل زغمدربر شکستزیمب غم دیده را شد تازه ایام عزا                     تا زشمشیر جفا آن جبهه ی انور شکست ناله کن (آذر)بکش آه ازجگر،برگو مدام                وا مصیبت تارک بن عم پیغمبر شکست (0)
39لرزه در عرش علا افتاده              غرقه خون شیر خدا افتاده           می رسد ناله ای از عرش برین           کشته شد شیر خدا رهبر دین         آنکه در خانه حق گشت پدید          شد به معراج خداوند ، شهید            آنکه غم خوار یتیمان می بود        غرقه خون گشت براه معبودرادمردی که صلونی می گفت            فرق بشکافته در بستر خفت           آنکه نکمیل شده دین از او           لاله رنگ است زخونش سر ورو            آنکه در خانه حق بت بشکست            در شب قدر به ایزد پیوست             کشته شد آنکه بدی یاور ویار         به یتیم وبه اسیر وبیمارآه آه از ستم قوم دغا              کشنه شد حجت حق ، شیر خدا            از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است . [3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم . [4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ، [9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا. [10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است. [11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 } [12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است .[3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم .[4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ،[9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا.[10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.[11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 }[12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم (0)
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پستباشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفههای غم (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودنقل از شکوفه های غم (0)
سرسلسله  ی مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
سرسلسله مردم آزاده مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره (0)
دخت نبي اكرم (ص) البشارت كه عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امكان آمد دختر ختم رسل هادي كل ،شاه سبل از پسرده عيان چون مه كنعان آمد دسته دسته ملك از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد ساره وآسيه ومريم وكلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود كه قصور همه ي مكه نمايان آمد نه همين مكه منور شده از طلعت او زسما ـابسمك يكسره رخشان آمد شده از مكه همان نور نمايان كه بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد بهر اين نور كه در صلب خليل الله بود نارنمرود به يك لحظه گلستان آمد گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را كي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان كينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد زين دودرياي فضيلت كه بهم شد واصل خارخ از ايندو نكو لولوء و مرجان آمد نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ،ام كتاب ، ام امامان آمد شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد تاكه تبريگ بگويد بجهان شيعه {كربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد اثر طبع شاد روان نادعلي كربلايي (0)
بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اكبر زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي كوثر عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي كه جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر يكي در سوم شعبان ، يكي در چارم شعبان يكي چون شمس رخشان ويكي همچون مه انور يكي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يكي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر يكي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يكي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر يكي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يكي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور يكي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يكي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يكي كشتي ، يكي لنگر دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يكي وارث بشهرعلم وآن يك پشتيبان در دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يكي فرمانده ي اعظم ،يكي سردار وسرلشكر دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نكو مادر دو روشنگر ، دو عالي فر ، كه بر آنهاخدا بخشد هزاران {كربلايي}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلي كربلايي (0)
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2 (0)
فیدها
روزنامه الف
leader.ir
ولادت حضرت زینب(س)
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 690038
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 40
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان

دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان

http://www.aviny.com/----

منبع کدهای زیباسازی

Rss
طراح قالب
GraphistThem274

رزوي ديدن كرببلادارم بدل شوق ديدار حسين سر جدا دارم بدل دردلم باشد شب وروز آرزوي كربلا مرغ دل پر مي زند هردم بسوي كربلا اين دل غمديده اندر جستجوي كربلا من هواي خاك پاك كربلا دارم بدل اي بشير اكنون ببر من را بسوي شاه دين زندگيم بستگي دارد ببوي شاه دين تاببوسم مرقد پاك نكوي شاه دين شوق ديدار عزيز مصطفي دارم بدل ص -101 -گلزار حسيني -انتشارات قاشمي -مشهد مقدس ------------ -------اربعين---برسر تربت حسين زينب مضطرآمده -------- بر سر تربت حسين زينب مضطر آمده همره كودكان شه دختر حيدرآمده دختر فاطمه رسد از سفر بلاي شام تاكه مگر بيان كند محنت و ماجراي شام در دل او چوني بود ناله اي ازنواي شام باز بدشت كربلا زينب مضطر آمده بر سر قبر شاه دين زينب مضطر ايستاد ناله كشيد ازجگر ، آه كشيد از نهاد گفت كه اي حسين من ، واي ززاده ي زياد عمر من از جفاي او جان اخا ! سر آمده خيز كه در مزار تو غمزده زينب آمده روز به پيش ديده اش تيره تر از شب آمده جان عزيز خواهرت بهر تو بر لب آمده از سفر جفاي شام سوي تو خواهر آمده زينب ، اي عزيز من از غم تو كباب شد خانه ي صبر خواهرت از غم تو خراب شد قلب من از فراق تو جان برادر آب شد روح من از فراق توبرون زپيكرآمده بازويم اي عزيز حق زكعب ني سياه شد بچرخ چهارمين مرا فغان وشور وآه شد سكينه ي تو دربدر زظلم اين سپاه شد كنار قبرت اين زمان بديده ي تر آمده سر تو پيش چشم بروي نيزه ي سنان تن توپايمال شد زسم اسب كوفيان بريده دست اطهرت زراه كينه ساربان شنيده ام بديدنت حميده مادر آمده بگريه از غمت اخا زمين وآسمان شده بناله از براي تو رسول انس وجان شده كبود تا لب حسين زچوب خيزران شده بلرزه بهر تو ببين كه عرش اكبر آمده رقيه را عزيز من به شام غم گذاشتم بجان اطهرت قسم كه چاره اي نداشتم بروي قبر كوچكش بدست خود نگاشتم زتازيانه عمراو دراين جهان سر آمده ميرسد از سفر كنون عابد داغدار تو سكينه ي عزيز تو رسيده در كنارتو رضايي روزوشب شده زغصه اشكبارتو گداي درگه تواي سبط پيمبر آمده برسر تربت حسين زينب مضطر آمده همره كودكان شه دختر حيدر آمده- -------اثر طبع رضايي -به نقل ازگلزار حسيني -صص 99-100-انتشارات قاسمي-مشهد مقدس

در عزاي شه دين كرببلامي لرزد              نه همين كرببلا ، ارض سمامي لرزد

گوئيا ناله ي زهرا رسد از دور بگوش            كين چنين دست وتن شمر دغا مي لرزد

خبر مرگ حسين آمده بر سوي حرم               زين خبر قلب عزيزان خدا مي لرزد

ذوالجناح شه دين غرقه بخون ، شيهه زنان          بس كه خورده به تنش تير جفا مي لرزد

اسب بي صاحب شه چون به در خيمه رسيد         سر وپا ، دخترشاه شهدا مي لرزد

سر نوراني شه را چو سر نيزه بديد               زينب غمزده با شور ونوا مي لرزد

ظالمي سنگ به پيشاني آن سرور زد            كه از آن واقعه  قلب اسرا مي لرزد

(محسن كرببلايي) زغم شاه شهيد              دلش از واقعه ي كرببلا مي لرزد *

*-به نقل از ارمغان كربلا -ص 217 -اثرطبع نادعلي كربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر-تهران

--------شمس كربلا -------------

شمس اقليم امامت برزمين افتاده است          خاتم پيغمبران  را خوش نگين افتاده است

نور چشم فاطمه، نوباوه ي خيرالبشر           از جفاي مشركين از صدر زين افاده است

چشم هفتادودو ملت بر دووهفتاد اوست          مات چشم عالمي براين زمين افتاده است

داد در راه خدا شش ماهه سربازي حسين        در شهادت قرعه بر آن نازنين افتاده است

در كنار علقمه ، ماه بني هاشم فتاد             لرزه ازاين وقعه بر اركان دين افتاده است

در ميان خاك وخون شد جسم اكبر غرقه ور     تاج فرق نوجوانان اين چنين افتاده است

گفت :زينب قافله سالار ما يك دم ببين          آتش اندر خيمه گاه عابدين افتاده است

كودكان پروانه وش برگرد شمع زينبند          ليك زير خار طفلي مه جبين افتاده است

اي صبا برگو بزينب كودك ديگركجاست       مي نداند در كجا آن بي قرين افتاده است

سوي قربانگاه گريانرفت ، گفتا : اي خدا       يادگار مادرم بين بي معين افتاده است

گفت اي سالار من !زينب بود در جستجو       در كجا آن طفل گم گشته ، غمين  افتاده است

ناگهان ديدي بروي سينه ي شاه شهيد         كودكي بي جان به احوالحزين افتاده است

(آهي) آن كودك بروي سينه ي شه جان سپرد   از غمش زينب بخاك اندوهگين افتاده است*

*-ديوان علي آهي -جلد دوم -ص 166 -167-انتشاراتخزر -تهران    -----------

-----دختر غمديده -زبان حال حضرت سكينه عليها السلام------

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنتآن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

پنج شنبه 1/10/1390 - 23:35
اهل بيت
فلك داني چه خونها در دل اهل يقين كردي          زبيدادي كه كردي عالمي را دل غمين كردي

عزيزان خدا را در جهان بس رنجها دادي          بخاصان خدا بس جورها كزراه كين كردي

فلك بگذشت از حد ظلمهايي راكه در عالم         به چهارم اختردرج ولايت عابدين كردي

نبود بس وقعه ي جان سوز عاشورا براي او       كه ازهشام جور وكين به فخرالساجدين كردي

نبود بس آن غل وزنجير عاشوراكه ديگر بار       بگردن غل وزنجيرش زهشام لعين كردي

نبودبس غارت خرگاه شه در روزعاشورا       كه غارت خانه اش را از جفاي مشركين كردي

نبودبس ابتلاي راه شام وآه روز وشب         كه تا چهل سال كارش ناله وآه وانين كردي

روا كي بود بعد ازآن همه رنج الم ديدن         چنان ظلمي توازهشام بر آن شاه دين كردي

نموديش ز زهرزاده ي عبدالملك مسموم        نديده كس چنان ظلمي كه تو با آن حزين كردي

زظلم آل مروان شد يتيم وبي پدرباقر           نه تنها او قرين غم كه عالم را غمي ن كردي

زسوزماتم وداغ علي ابن الحسين سجاد (ع)   ملك رادر سما گريان ، غمين اهل زمين كردي

شب وروزازجفايت (آذر) نالان نوا دارد     هميگويد حججهارا چنان كردي چنين كردي *

*-ديوان آذر خراساني -جلد دوم -ص 85 -چاپ سوم -1348 شمسي -مشهد .انتشارات طوس

چهارشنبه 30/9/1390 - 1:8
شعر و قطعات ادبي

اي هلال من و، اي ماه فروزان هدا             دوش مهمان شده اي جان برادر بكجا؟

بروي خاك تنور اي سر خونين زچه رو             جاي داده است تورا خولي ملعون دغا

شده خاكستري اين  روي نكوي تو ، حسين !        بجراحات سرت بوده مگر خاك ، دوا

 بروي نيزه ي دشمن سرپاك تو بود              اي هلالم كه چنين گشته اي انگشت نما

بين كه طفل تو نگيرد نظر از چهره ي تو          تاكه بر اوبنمايي تو نگاهي زوفا

گوتو بافاطمه اكنون سخني از ره مهر           ورنه جان مي سپرد ازغمت اين ماه لقا

غم دل با تو نگويم غمت افزون نكنم             من نگويم چه نمودند دراين راه بما

جاي ما بود بزندان وتو بودي به تنور           عاقبت دست ستم ما وترا كرد جدا

پاي تخت پدرم بود دراين شهر و نگر            زروي بام زنندي بسرم سنگ جفا

من دراين شهربدم راهبر خيل زنان                      اينك ازطعنه ي آنان نبود تاب مرا

من كه درهر غم توبوده ام از مهر شريك        باچه رويي نگرم غرقه بخون موي ترا

اينك از چوبه ي محمل شكنم من سر خويش    تازخون گيردي اين گيسوي من رنگ حنا

(آهي)اين وقعه ي جانسوز بسوزد دل دهر       كه جهان سوزبود قصه ي حال اسرا *

*-ص175 ديوان آهي -جلددوم -سراينده علي آهي-انتشارات خزر -تهران

دوشنبه 28/9/1390 - 1:18
اهل بيت

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنتآن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:7
شعر و قطعات ادبي

اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس           از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس

من  نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين       خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود       برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس

سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش   شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس

خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران

 

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:7
اهل بيت

خورشيد رفته است ولي ساحل افق            مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز

وز شعله هاي سرخ شفق ، نقش يك نبرد         تابيده روي آينه ي آسمان هنوز

گرد غروب ريخته در پهن دشت رزم             پايان گرفته جنبش خونين كار زار

آنجا كه برق نيزه وفرياد حمله بود               پيچيده بانكگ شيهه ي اسبان بي سوار

پايان گرفته رزم وبه هر گوشه وكنار            غلطيده روي بستر خون پيكري شهيد

خاموش مانده صحنه وگويي زكشتگان           خيزد هنوز نغمه ي پيروزي واميد

اين دشت غم گرفته كه بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ي آن جاودانه رزم

اينك دوسوي صحنه ، دو هنگامه ديدنيست        يكسولهيب آتش ويكسو غريو بزم

اين دشت خون گرفته كه آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

اين دشت ديده است يكي صحنه ي شگفت         اين دشت ديده است يكي رزم بي امان

اين دشت ديده است كه مردان راه حق             چون كوه دربرابر دشمن ستاده اند

اين دشت ديده است كه پروردگان دين             جانبرسر شرافت ومردي نهاده اند

اين دشت ديده است كه هفتاد تن غيور             بگذشته اند از سر وسامان زندگي

بگذشته اند از سروسامان كه بگسلند             از پاي خلق رشته ي زنجير بندگي

امروز زير شعلهي خورشيد نيمروز             بر پاشده است رايت بشكوه انقلاب

باليده است قامت آزادگي وعشق                تابرفراز معبد زرين آفتاب

ازپرتو جهنده ي شمشيرهاي تيز                 خورشيدها دميده به هنگام كار زار

بانگ حماسه هاي دليران راه خق                رفته ست تاكرانه ي آفاق روزگار

خورشيد رفته است وبپايان رسيده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وين صحنه ي شگفت بگوش جهانيان              تاروز رستخيز صلا ميدهد ((قيام))

*-به نقل ازگلستان حسين -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرين -رمضان 1389 هجري قمري-گرداورنده رضا رضا نور گيلاني رود سري  -سروده.م.آزرم     

دوشنبه 21/9/1390 - 22:49
اهل بيت

گفت : عباس نكونام علمدار منم             آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم استپيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر كرار منم

بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر كفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم

همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اكبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

 

دوشنبه 14/9/1390 - 15:21
اهل بيت

روز برديده ي  شه شد چون شب                  غرقه خون ديد دوطفل زينب

آن يكي خون زتنش بود روان                     آن يكي در شرف دادن جان

آن يكي گفت : حسين جان ! مردم                من بياري توجان بسپردم

آن يكي گفت : بيا غمخوارم                      روي زانوي تو جان بسپارم

آن يكي گفت: مرا بر ، به حرم               تا مگر مادر خود را نگرم 

شاه بر روي دو طفل خواهر             ريخت از ديده ي حسرت ، گوهر

برد طفلان بخون غلطان را                 تادهد هديه بدخت زهرا

همه زنها زحرم گريه كنان                 پيشواز آمده با آه وفغان

زينب از خيمه نيامد بيرون                تا نبيند تن طفلان در خون

گوئيا خواست در اين جا خواهر           ننگرد چشم برادر را تر

آه از داغ دل شاه شهيد                    كان همه ، داغ به يك ساعت ديد

(كربلايي)شده زاين سرخ گلان          وادي كرببلا گلباران *

*-صص 194-195 -ارمغان كربلا - سروده ناد علي كربلايي -مداح اهل بيت -انتشارات خزر -تهران     

يكشنبه 13/9/1390 - 16:34
اهل بيت

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم--- 

زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر

خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر  بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -

زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو   گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو

ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو   از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--

اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان  براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--

يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان  ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم

گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته  رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته

كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-

علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان  سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--

نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان  مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم

جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا   نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما

بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را  ازبرايت اينگونه گريانم  اي عليجانم اي عليجانم---

فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد

گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد  بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم

اي علي جانم اي علي جانم--

*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---  

شنبه 12/9/1390 - 16:51
شعر و قطعات ادبي

نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم               حامي دين حق ، علي اكبر منم

جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف              بياري قرآن ، فدا نمايم جان

هدف باب من ياري قرآن بود                  شرف وعزت دين مسلمان بود

زير بار ستم ، كي سزد تن دهم                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

حق شعارم بود تاآخرين قطره خون              زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون 

بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

اين حسين است كه كشتي نجات شماست          اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست

اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا                   از سر زين فكند پيكرشهزاده را

شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب          بياري قرآن ، فدا نمايم جان

شاه دين در كنارنعش آن نوجوان             بار الها، شده قامت سروش ، كمان

ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين        بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184

--------حضرت قاسم----------------------------------------

 چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان              غريب وبي معين در جنگ عدوان

بگفتااي عموجان ، اذن ميدان              بده تا در رهت سازم فدا جان

شه دين گفت زين اسرار بگذر             ندارد طاقت مرگ تو، مادر

بخيمه شد جوان با بي قراري               گرفتي دامن مادر بزاري

بگفتا مادرا، رحمي بحالم                 كه ميميرم من از اين غصه وغم

عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار            مر منع ام كند از جنگ كفار

چو نجمه ديد قاسم را پريشان              بدو گفتا بيا اي نور چشمان

وصيت نامه اي مانده زبابت               بيا از من بگير وكن قرائت

چو قاسم نامه را دانست عنوان              روان شد سوي شاه تشنه كامان

بگفتا اي عمو، جانم فدايت                 زبابم نامه آوردم برايت

شه دين خط ومهرمجتبي ديد              گرفت آن نامه را از مهر بوسيد

نوشته بود اي نور دوعينم                مگردان رو ، زياري حسينم

براي ياريش جان را فداكن               پيمبر را زكردارت ، رضا كن

گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش             زگريه گوئيا رفتند از هوش

دمادم بوسه ميزد برلبانش              نمودي اشك ، پاك از ديدگانش

چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان        چو قاسم كشته شد از جور عدوان

بناله گفت : مردم اي عموجان           تنم شد پايمال سم اسبان

عموگردير آيي ، دشمن من              جدا سازد سرم را ازتن من

بيا عمو كه جان بر لب رسيده           عدو جسم مرا در خون كشيده

بيا جاي پدر كن مهرباني               مرا آمدبپايان زندگاني

بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا

--------------عبدالله ابن حسن -----------------------

كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته    همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته

از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را      باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته 

قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش             جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته

يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين            درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته

تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري     دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته

خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم         قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته

قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را           چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته

كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان          كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته

جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين        باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته

ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما           اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته

آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين    كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*

*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193

كينه) -عليهم السلام

 اندوهگين افتاده است*

*-ديوان علي آهي -جلد دوم -ص 166 -167-انتشاراتخزر -تهران    -----------

-----دختر غمديده -زبان حال حضرت سكينه عليها السلام------

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنت آن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

فكر نكنم شما اين شعر رو به طور كامل جايي ديده باشيد .

عصر يك جمعه ي دلگير

دلم گفت بگويم بنويسم كه چرا عشق به انسان نرسيده است؟

چرا آب به گلدان نرسيده است؟

چرا لحظه ي باران نرسيده است؟

وهر كس كه در اين خشكي دوران به لبش جان نرسيده است

به ايمان نرسيده است

و غم عشق به پايان نرسيده است.

بگو حافظ دلخسته زشيراز بيايد،

بنويسد كه هنوزم كه هنوز است چرا يوسف گمگشته به كنعان نرسيده است ؟

چرا كلبه احزان به گلستان نرسيده است؟

دل عشق ترك خورد،

گل زخم نمك خورد،

زمين مرد،

زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد،

زمين مرد، زمين مرد ،

خداوند گواه است،دلم چشم به راه است،

و در حسرت يك پلك نگاه است،

ولي حيف نصيبم فقط آه است و همين آه خدايا برسد كاش به جايي،

برسد كاش صدايم به صدايي…

***

عصر اين جمعه ي دلگير

وجود تو كنار دل هر بيدل آشفته شود حس،

تو كجايي گل نرگس؟

به خدا آه نفس هاي غريب تو كه آغشته به حزني ست زجنس غم و ماتم،

زده آتش به دل عالم و آدم

مگر اين روز و شب رنگ شفق يافته، در سوگ كدامين غم عظمي به تنت رخت عزا كرده اي؟ اي عشق مجسم!

كه به جاي نم شبنم

بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نكند باز شده ماه محرم كه چنين مي زند آتش به دل فاطمه آهت

به فداي نخ آن شال سياهت

به فداي رخت اي ماه!

بيا
صاحب اين بيرق و اين پرچم و اين مجلس و اين روضه و اين بزم توئي ،

آجرك الله!

عزيز دو جهان يوسف در چاه ،

دلم سوخته از آه نفس هاي غريبت

دل من بال كبوتر شده

خاكستر پرپرشده،

همراه نسيم سحري

روي پر فطرس معراج نفس گشته هوايي

و سپس رفته به اقليم رهايي،

به همان صحن و سرايي كه شما زائر آني

و خلاصه شود آيا كه مرا نيز به همراه خودت

زير ركابت

ببري تا بشوم كرب و بلايي؟

به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،

نگهم خواب ندارد،

قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،

شب من روزن مهتاب ندارد،

همه گويند به انگشت اشاره

مگر اين عاشق بيچاره ي دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد

تو كجايي؟

تو كجايي؟

شده ام باز هوايي،شده ام باز هوايي…

***

گريه كن

گريه وخون گريه كن، آري

كه هر آن مرثيه را خلق شنيده است

شما ديده اي آن را

و اگر طاقتتان هست،

كنون من نفسي روضه ز مقتل بنويسم،

و خودت نيز مدد كن كه قلم در كف من

هم چو عصا در يد موسي بشود چون تپش موج مصيبات بلند است،

به گستردگي ساحل نيل است،

و اين بحر طويل است

وببخشيد كه اين مخمل خون، بر تن تبدار حروف است

كه اين روضه ي مكشوف لهوف است،

عطش بر لب عطشان لغات است

و صداي تپش سطر به سطرش همگي موج مزن آب فرات است،

و ارباب همه سينه زنان، كشتي آرام نجات است ،

ولي حيف كه ارباب «قتبل العبرات» است،

ولي حيف كه ارباب«اسير الكربات» است،

ولي حيف هنوزم كه هنوز است

حسين ابن علي تشنه ي يار است

و زني محو تماشاست زبالاي بلندي،

الف قامت او دال و همه هستي او در كف گودال و سپس آه كه «الشّمرُ »

خدايا چه بگويم «كه شكستند سبو را و بريدند »

دلت تاب ندارد

به خدا با خبرم

مي گذرم از تپش روضه كه خود غرق عزايي،

تو خودت كرب و بلايي،

قسمت مي دهم آقا به همين روضه كه در مجلس ما نيز بيايي،

تو كجايي … تو كجايي… .

شاعر :

سيد حميدرضا برقعي-به نقل از سايت مسجدمقدس جمكران -كانون وبلاگهاي مهدوي

برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یک ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر از آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری بزنند و در کوچه های روستا قدم زنان از وضعیت ده باخبر شوندوآقای بهنیا به راهنما  و سپاه دانش تازه از شهر رسیده روستا را معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : آقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم ودر پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده -که سربارریز-نام داشت منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت:/07:30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوال پرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده !شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود. همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتریعنی نوفرست  به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد وما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قبرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار الاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارالاغ شد وراه افتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن- سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما کوچ نهارجان یا همان کوچ خراشاد برگشت ومقداری نقشه وسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای (او )دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :(ای) داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای آقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه اینترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد واولین کلمه ای که به ما یاد داد :آب وبابا بودومن هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورینی خراشاد شوم. واکنون کهاین خاطراترابرای شما خوبان بیان می کنم 48 سال از آن تاریخ کذشته است ومن نیز بع سی سال خدمت دبیری درآموزش وپرورش هفت سال است که باز نشسته شده ام واکنون بیش از چهل وبلاگ وبیش از 90 فتوبلاگ و آلبوم عکس در سایتهای ایرانی وجهانی ایجاد کرده ام د به نوشتن مشغولم موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---

34-يارب تو چنان كن كه پريشان نشوم           محتاج برادران وخويشان نشوم

بي منت خلق خود مرا روزي ده               تا از درتو بر در ايشان نشوم.   يا الله

 

35-يارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور يقين دلم منور گردان

 

روزي من سوخته ي سرگردان              بي منت مخلوق ميسر گردان.  ياالله

 

36-يارب ز دو كون بي نيازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره كه نه سوي توست بازم گردان.  يا الله

 

37-يارب زكمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقايق خواصم گردان

 

از عقل جفاكار، دل افگار شدم              ديوانه ي خود كن وخلاصم گردان .   يا الله

 

38-برگوش دلم زغيب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

يارب كه به دوستي مردان رهت          اين گمشده ي مرا به من باز رسان.   يا الله

 

39-يارب تو مرا ،به يار دمساز رسان       آوازه ي دردم به همآواز رسان

 

آنكس كه من از فراق او غمگينم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  يا الله

 

40-اي خالق ذوالجلال واي بارخداي        تا چند روم در بدر وجاي به جاي

 

يا خانه ي اميد مرا ،در بربند               يا قفل مهمات مرا در بگشاي.   يا الله

 

41-يارب نظري برمن سر گردان كن        لطفي به من دل شده ي حيران كن

 

با من مكن آنچه من سزاي آنم             آنچ ازكرم ولطف توزيبد آن كن. ياالله

 

42-يارب يارب كريمي وغفاري!           رحمان ورحيم وراحم وستاري

 

خواهم كه به رحمت خداوندي خويش     اين بنده ي شرمنده فرو نگذاري.    يا ا لله*

 

*-اشعار فوق كه درسه قسمت تقديم كاربران عزيز شد هر شب سحرگاهان ياهنگام سحر تعدادي ازاين ابيات توسط شوخوانان يامناجات خوانان در پشت بام مسجد وياچندبام بلند روستا خوانده ميشد وسينه به سينه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان ياد گرفته بودندوحفظكرده بودند .وبه نسل بعدياد مي دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بيدار كردن  مردم خوانده شود وهيچ كس هم نمي دانست كه اين اشعاراز چه كسي است وميگفتند ازقديم بزرگان آن را ميخوانده اند وديگران وجوانان آن را از قديمي تر ها ياد ميگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زياد وجسجوي فراوان تعدادي از اين ابيات را در رباعيات ابوسعيد ابي الخيريافتم وتعداد كمتري راهم در ميان رباعيات خواجه عبدالله انصاري مشاهده كردم.با آرزوي سعادت براي  همه ي روزه داران.محمد بنده خداي تعالي...

مژده كه ميلاد شه خاتم است عيد سعيد نبي اكرم است مزده كه مسروري عالم رسيد خرمي عالم وآدم رسيد هادي كل ُ سيد خاتم رسيد منجي عالم شه اكرم رسيد خرم از او خاطره ي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است---- مزده كه بي پرده رخ يار شد جلوه ي محبوب پديدارشد كعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد عالم ايجاد از او خرم است عيد سعيد نبي اكرم است---- مزده كه شد نور خدا آشكار يافت تولد شه ملك وقار احمد محمود شه تاجدار آنكه به ايجاد بود شهريار اهل ولا خرمي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است --- مژده كه پير فلك آمد جوان گشت منور همه كون ومكان از رخ دلجوي شه انس وجان فخر بشر خاتم پيغمبران آنكه از او فخر بني آدم است عيد سعيد نبي اكرم است جاد اول ديوان آذر خراساني (حاج سيد غلامرضا آذر حقيقي-چاپ افست اسلاميه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسي ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ده مژده كه ختم انبيا ظاهر شد انوار تجلي خدا ظاهر شد فرمان محمدا رسول الهي بهرش زكريم ذوالعطا ظاهر شد --ص28 -ارمغان كربلا -نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران----------- -----------------------------(خورشيدسعادت)------- --------------------- البشارت كه بما صبح سعادت آمد مفخر كون ومكان باعث خلقت آمد روشن از نور جمالش همه ي عالم شد عقل كل ختم رسل مظهر رجمت آمد نبي مكي امي زپس پرده ي غيب از پي راهنمايي وهدايت آمد كلبه ي بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت كه به آ غوش من آن شمس سعادت آمد طاق كسري عجم طاقت ديدار نداشت جاري از رود سماوي ،يد عصمت آمد لات واصنام بخاك از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان يد قدرت آمد دسته دسته ملك از عالم بالا به زمين شادمان ف تلبيه گو بهرزيارت آمد رانده ابليس شد از عالم بالا گفتا اين چه شوديست مگر روز قيامت آمد گفت جبريل جوابش كه زسر حد كمال شافع محشر وفرمانده ي امت آمد باد ، گو مژده رساند بسليمان جهان كه شه عرش مكان ،حامل رفعت آمد يوسف مصر دگر حسن فروشي نكند چون كه بيند بجهان كان ملاحت آمد دگر از حاتم طايي نتوان گفت سخن زانكه بهر كرم و لطف وسخاوت آمد زكمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا احسن الله وتبارك بشهادت آمد حامل حكم خدا فخريه بنمايد چون خادم درگه آن شمس ولايت آمد مدح اوزينت قرآن الهي باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد آيه آيه همه ي معني قرآن كريم شاهد خوبي اين منجي امت آمد هم به انجيل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصيف محمد زدرايت آمد تهنيت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ي مركزي روز شفاعت آمد (كربلايي) زگدايي در خانه ي او شكر لله كه دلت كنج محبت آمد--- ----به نقل از ارمغان كربلا(كتاب سوم) نادعلي كربلايي-انتشارات خزر -تهران---

جان فشاني بكن ار مي طلبي جانان را               كس بجانان نرسد تا نفشاند جان را

روي بر خاك بنه تا كه بر افلاك روي                سر بده تا نگري سروري دوران را

ماه كنعان نرود بر فلك حشمت مصر                           تانبيند الم چه ،ستم زندان را

نوح را كشتي اميد به ساحل نرسد                  تا نيابدغم غرق وخطر طوفان را

همت خضر كند طي بيابان فنا                     ورنه كي بوده نشان زآب بقاء حيوان را

حسن ليلي طلبد شيفته اي چون مجنون               كه بيكباره كندترك سروسامان را

نافه ي مشك خطا تا نخورد خون جگر                  نبرد رونق گلزار بهارستان را

تاشقايق نكشد بار مشقت عمري                             نربايد به لطافت دل چون نعمان را

مفتقرگر نكشي پاي زآن سركوي                  دستدرحلقه زني زلف عبير افشان را*

*-به نقل از متاب سرودهاي امام مهدي چاپ انتشارات قلم -قم -ص 19-سراينده: مفتقر

 

جمعه 29/7/1390 - 16:4
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
بيا بيا كه به جان آمدم زتنهايي

بيا بيا كه بجان آمدم زتنهايي                   رميده از بر من آهوي شكيبايي

به آه وناله چو يعقوب برسر راهت             نشسته ام كه زمصر فراق باز آيي

نداي عشق من وراي بي تفاوت تو             كشيده حال دلم را به اوج شيدايي

جواب عشق مرا يك نظاره ات كافيست         كه كار من نكشد عاقبت برسوايي

براي لحظه ي چندي زعمر(سيد) را           بخاك بوسي كويت اجازه فرمايي*

*-اثر طبع حق شناس -به نقل از  كتاب سرودهاي مهدي -انتشارات قلم -قم -ص 25

جمعه 22/7/1390 - 10:25
تاييد شده
اهل بيت
امام هشتم-امامرضا عليه السلام

سلطان سرير ارتضا خسرو طوس           روشنگردين،نور مبين، شمس شموس

عز وشرفش بين كه اندر حرمش              هر صبح ومسا ملك رودبر پابوس-----

آن رهبر شيعيان چو جد وپدرش               از جور منافقين چه آمد به سرش

حق گفت ولي مجرم حق گويي شد             از زهر جفاي حصمپاره جگرش---

سلطان سرير ارتضا خسرو طوس           روشنگردين،نور مبين، شمس شموس

عز وشرفش بين كه اندر حرمش              هر صبح ومسا ملك رودبر پابوس-----

آن رهبر شيعيان چو جد وپدرش               از جور منافقين چه آمد به سرش

حق گفت ولي مجرم حق گويي شد             از زهر جفاي خصم پاره جگرش -                -------آمد شب ميلاد علي شمس خراسان ----------

آمد شب ميلاد علي شمس خراسان             فرزند نبي ،رهبر دين ،حامي قرآن

ده مژده كه امشب شده عالم همه گلشن          زين شمس ا لضحي كشور ايمان شده روشن

اي نور خداوندتبارك به تو احسن              كز مقدم تو گشته فزون رونق ايران---

شد درشب ميلادي آن سيد ورهبر             درسجده به شكرانه ي حق موسي جعفر

اندر بر معبود بدي هم به زمين سر            زين نعمت والاگهر خالق سبحان---

شمسي كه از او مينگرم نور خدا را            اندر طلبش گردش اين ارض وسما را

هرزنده دلي برده سويش دست دعا را          او حجت حق است ومددكار ضعيفان---

خرم به جنان فاطمه وحيدركرار             لبخند زندبر رخشان احمد مختار

اين مژده به حيدر رسد از جانب دادار          كز نسل تو آمد به جهان خسرو خوبان---

فوج ملك وخيل رسل مدح سرايند            با دسته ي گل سوي نبي رو بنمايند

تبريك كنان اذن بگيرند وبيايند              ازبهرزيارت بزمين خرم وخندان---

آمد بجهان آنكه جهان آمده بهرش            جن وملك وحور وجنان آمده بهرش

شمس وقمر وكون ومكان آمده بهرش         آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان---

هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دين است        هم رهبر وهم سروروهم يار ومعين است

از سوي خدا برهمه آيات مبين است            از نور رخش خلق شده حوري وغلمان---

مردم همه مشتاق به فردوس برينند            تا آنكه در آنجا رخ زيباي تو بينند

افسوس اگر ماه جمال تو نبينند               درروز جزا اي پسر ختم رسولان---

اي خسرو خوبان تو غريب الغربائي          وي حجت يزدان تو معين الضعفائي

چون مورضعيفي بدرت (كرببلايي)          ران ملخ آورده به دربارسليمان--*

*-به نقل از كتاب شكوفه هاي غم -اثرطبع ناد علي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-صص 310-312-انتشارات خزر -تهران  

شنبه 16/7/1390 - 11:42
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
مژده زميلادولي خدا حجت حق شاه خراسان رضا

مژده ز ميلاد ولي خدا              حجت حق شاه خراسان رضا

مزده زميلاد شه ملك دين           حجت حق سرور اهل يقين

قبله ي هفتم وصي هشتمين            نور خدا مظهر جان آفرين

مظهر قدرت شه ملك ولا             حجت حق شاه خراسان رضا

مژده كه شد نور خدا جلوه گر           سبط نبي شمس الضحي جلوه گر

شبل علي ماه هدي جلوه گر            روشني ارض وسماء جلوه گر

گشت منور همه ارض وسما            حجت حق شاه خراسان رضا

مژده كه شد نور حقيقت عيان            گشت عيان سرور كل جهان

كنز عطا خسرو كون ومكان             روشن ازانوار رخش شد جهان      

 صحنه ي عالم شد ازاو پر ضياء           حجت حق شاه خراسان رضا

مژده زميلاد شه ملك طوس               بدرالدجا خسرو شمس الشموس

مطلع انوار وانيس النفوس                 آنكه شهانش چو گداخاكبوس

آمده بر درزپي التجاء                    حجت حق شاه خراسان رضا*

*-ص111-ديوان آذر -جلد اول -انتشارات نداي اسلام -چاپ سوم 1348 شمسي -مشهد مقدس

جمعه 15/7/1390 - 13:39
تاييد شده
اهل بيت
خوشا دردي كه درمانش تو باشي

خوشا دردي كه درمانش توباشي                خوشا راهي كه پايانش تو باشي

خوشاچشمي كه رخسار تو بيند                 خوشا دستي كه دامان تو گيرد

خوشا قلبي كه مغلوبش تو باشي                 خوشا جمعي كه منصوبش تو باشي

خوشا روزي كه رخسارتو بينم                 خوشا عشقي كه معشوقش تو باشي  

خوشا ياري كه ياران توباشند                  خوش آن جمعي  سخنرانش تو باشي

خوش آن خلقي كه اميدش تو باشي               خوشا حرفي كه در قلبش توباشي

خوشا آن گل كه گلچينش تو باشي                خوشا موجي كه طوفانش تو باشي

خوشا دلبر كه دلدارش تو باشي                 خوشا آن غم كه غمخوارش توباشي

خوشا آن وصل كه موصولش تو باشي           خوشا غربت كه هميارش تو باشي

خوشا آن  فتحي كه آن فاتح تو باشي             خوشا آن درب كه مفتاحش توباشي

خوشا مادر كه فرزندش تو باشي                خوش آن عصري! زماندارش توباشي  

خوش آن پروانه كه شمعش تو باشي              خوش آن نرجس كه دلبندش تو باشي

خوشا آن شب كه مهتابش تو باشي              خوشا آن جان كه جانانش تو باشي 

خوشا ديني نگهدارش تو باشي                خوش آن عصري كه پايانش تو باشي

خوشا راحم ، خوشا رحمان، خوش الله          خوشا خوني كه رگهايش تو باشي

خوش آن ساعت كه رخسارتو بينيم              خوش آن جمعه كه مهمانش تو باشي*

*-به نقل از:سرودهاي مهدي -بااندكي تصرف -صص 22-23- انتشارات قلم -قم- م.وليعهدي

پنج شنبه 14/7/1390 - 23:7
تاييد شده
مهدويت
بيا اي عزيز دل وجان بيا

بيا اي عزيز دل وجان بيا                     بيا اي نگهبان قر آن بيا

جهان تشنه ي جلوه ي روي توست              پذيراي آن روي نيكوي توست

همه جان ودلهاي ما سوي توست                ستم ديده اندر تكاپوي توست

بيااي عزيز دل وجان بيا                      بيا اي نگهبان قر آن بيا

ندارد صفا بي تو اين زندگي                  بود زندگيها همه بندگي

رژيم جهان گشته درندگي                     ندارد حقيقت درخشندگي

بيا اي عزيز دل وجان بيا                    بيا اي نگهبان قر آن  بيا

همه كودك پرورشگاه تو                    همه ريزه خواران درگاه تو

كنيم ديده خاك گذر گاه تو                    بيا اي كه اكنون بود گاه تو

براي بر اندازي ظلم و كين                   براي سرافرازي مسلمين

براي نجات بزر گان دين                   براي تعالي دين مبين

بيا اي عزيز دل وجان بيا                   بيا اي نگهبان قرآن بيا*

*-ص 19 -كتاب شرود هاي مهدي -گردآورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم

جمعه 8/7/1390 - 9:13
تاييد شده
اهل بيت
پايه ي ايمان(امام صادق) عليه السلام

اي فلك از ستمت پايه ي ايمان بشك          ظلم منصور لعين ، پشت مسلمان بشكست    

اهرمن آتش كين زد به در خانه ي دين          كه ازاين غم،دل آن فخر سليمان بشكست 

آتش كين به در خانه ي آن شاه زدند           عرش حق را شررش پايه واركان بشكست

رفت در آتش سوزان جفا همچو خليل          كه از آن واقعه ، جان ودل اخوان بشكست

گفت : من پور خليلم به ميان آتش            ناگهان قدرت آن آتش سوزان بشكست

گاه تبعيد شد وگاه بدي حبس نظر            من چه گويم كه دل عالم امكان بشكست

بهر قتل شه دين ، تيغ كشيدي منصور        زآن ستم بين كه دل ختم رسولان بشكست  

سر برهنه بسوي قصر جفا برد ورا          بن ربيعش ، كه زكين محور ايمان بشكست

پسر فاطمه راپاي پياده بردي               از پي مركب و ، دل زآن شه دوران بشكست

عاقبت زهر جفا ريخت بكامش ، منصور      كه ازاين بار ستم ، گنبد دوران بشكست

پسرش موسي جعفر شدي از كينه يتيم          شيعه را رحلت وي منزلت وجان بشكست 

نه همين پشت فلك از غم وي گشت كمان       قلم((آهي )) گوينده ي ديوان بشكست*

*-صص 202-204 جلد دوم ديوان آهي-اثر طبع علي آهي -انتشارات خزر-تهران- 1348 شمسي  

پنج شنبه 31/6/1390 - 23:56
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
العجل يوسف گم گشته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا

العجل يوسف گم گشته بيا               پهلوي فاطمه بشكسته بيا

مهديا ! منتظر روي توئيم               تشنه ي چهره ي نيكوي توئيم

صبح جمعه است وثنا گوي توئيم            روز وشبها به تكا پوي توئيم

العجل يوسف گم گشته بيا                پهلوي فاطمه   بشكسته  بيا

تو گل انجمن خوباني                   زچه از ديده ي  ما  پنهاني

ما كه جسميم وتو تنها جاني             درد دلهاي همه مي داني

العجل يوسف گم گشته بيا              پهلوي فاطمه بشكسته بيا

يوسفا جمله خريدار توئيم              منتظر بر سر بازار توئيم

همه ديوانه ي  ديدار توئيم             همه سرگشته ي رخسار توئيم

العجل يوسف گم گسته بيا             پهلوي  فاطمه  بشكسته  بيا

گل روي تو تما شا دارد              عكس رويت همه دلها دارد

چشم در راه تو دنيا دارد             انتظاري  تو زهرا  دارد

العجل يوسف گم گشته بيا             پهلوي فاطمه بشكسته بيا

باعث راحتي جان همه               نظر لطف تو بر خوان همه

در رهت ديده ي گريان همه           مهر تو مايه ي ايمان همه

العجل يوسف گم گشته بيا             پهلوي فاطمه بشكسته بيا

دل ما بردل توبسته بيا              هر دري بر روي ما بسته بيا

العجل يوسف گم گسته بيا            پهلوي فاطمه بشكسته بيا*

*-سرودهاي امام مهدي(ع)-گرداورنده :حسين حقجو-ص18 -انتشارات قلم -قم

اربعين شاه دين -اشعار از واله (توسط محمد تقي زنگي (جوادي )-مداح -قم-گرداورنده محمدغلامي اربعين شه گلگون گفن است ملك وجن وبشر در محن است چونكه از شام بلا آل رسول كربلاآمده گريان وملول هر يكي امده با شور ونوا بسر تربت پاك شهدا زينب غمزده با شيون وشين يكسر آمد بسر كوي حسين بر سر قبر برادر چو رسيد از جگر ناله ي جانسوز كشيد گفت : اي خسرو صد پاره بدن شكوه دارم ببرت از دشمن بين كه آزرده وبا ناله وآه ميهمان بهر تو آمد اي شاه خيز واز ما بنما استقبال بين كه اطفال تو آمد به چه حال روي طفلان تو گشته نيلي چون عدو بر رخشان زد سيلي اي برادر زجفاي عدوان منزل ما شده اندر ويران من چه گويم كه چه آمد بسرم خون شد ازداغ رقيه جگرم چون كه خوابيده به ويرانه ي شام من ندارم زفراقش آرام داد جان طفل سه ساله ببرت تا نظر كرد حسين جان بسرت داغ او كرد مرا زار وغمين چون به غربت شده ويرانه نشين ديده بست از من وجمع اسرا كرده در گوشه ي ويران ماوا چون نياورده ام آن طفل صغير خجلم از تو ، سراغش تو مگير من و(واله ) زغمت ديده تريم بهر تو جان اخا نوحه گريم ---به نقل از صص 255-257 كتاب گلبانگ غم -گرداورنده : محمد غلامي -توسط محمد تقي زنگي(جوادي) -مداح .قم

سه شنبه 20 10 1390 23

در عزاي شه دين كرببلامي لرزد              نه همين كرببلا ، ارض سمامي لرزد

گوئيا ناله ي زهرا رسد از دور بگوش            كين چنين دست وتن شمر دغا مي لرزد

خبر مرگ حسين آمده بر سوي حرم               زين خبر قلب عزيزان خدا مي لرزد

ذوالجناح شه دين غرقه بخون ، شيهه زنان          بس كه خورده به تنش تير جفا مي لرزد

اسب بي صاحب شه چون به در خيمه رسيد         سر وپا ، دخترشاه شهدا مي لرزد

سر نوراني شه را چو سر نيزه بديد               زينب غمزده با شور ونوا مي لرزد

ظالمي سنگ به پيشاني آن سرور زد            كه از آن واقعه  قلب اسرا مي لرزد

(محسن كرببلايي) زغم شاه شهيد              دلش از واقعه ي كرببلا مي لرزد *

*-به نقل از ارمغان كربلا -ص 217 -اثرطبع نادعلي كربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر-تهران

--------شمس كربلا -------------

شمس اقليم امامت برزمين افتاده است          خاتم پيغمبران  را خوش نگين افتاده است

نور چشم فاطمه، نوباوه ي خيرالبشر           از جفاي مشركين از صدر زين افاده است

چشم هفتادودو ملت بر دووهفتاد اوست          مات چشم عالمي براين زمين افتاده است

داد در راه خدا شش ماهه سربازي حسين        در شهادت قرعه بر آن نازنين افتاده است

در كنار علقمه ، ماه بني هاشم فتاد             لرزه ازاين وقعه بر اركان دين افتاده است

در ميان خاك وخون شد جسم اكبر غرقه ور     تاج فرق نوجوانان اين چنين افتاده است

گفت :زينب قافله سالار ما يك دم ببين          آتش اندر خيمه گاه عابدين افتاده است

كودكان پروانه وش برگرد شمع زينبند          ليك زير خار طفلي مه جبين افتاده است

اي صبا برگو بزينب كودك ديگركجاست       مي نداند در كجا آن بي قرين افتاده است

سوي قربانگاه گريانرفت ، گفتا : اي خدا       يادگار مادرم بين بي معين افتاده است

گفت اي سالار من !زينب بود در جستجو       در كجا آن طفل گم گشته ، غمين  افتاده است

ناگهان ديدي بروي سينه ي شاه شهيد         كودكي بي جان به احوالحزين افتاده است

(آهي) آن كودك بروي سينه ي شه جان سپرد   از غمش زينب بخاك اندوهگين افتاده است*

*-ديوان علي آهي -جلد دوم -ص 166 -167-انتشاراتخزر -تهران    -----------

-----دختر غمديده -زبان حال حضرت سكينه عليها السلام------

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنتآن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

پنج شنبه 1/10/1390 - 23:35
اهل بيت
فلك داني چه خونها در دل اهل يقين كردي          زبيدادي كه كردي عالمي را دل غمين كردي

عزيزان خدا را در جهان بس رنجها دادي          بخاصان خدا بس جورها كزراه كين كردي

فلك بگذشت از حد ظلمهايي راكه در عالم         به چهارم اختردرج ولايت عابدين كردي

نبود بس وقعه ي جان سوز عاشورا براي او       كه ازهشام جور وكين به فخرالساجدين كردي

نبود بس آن غل وزنجير عاشوراكه ديگر بار       بگردن غل وزنجيرش زهشام لعين كردي

نبودبس غارت خرگاه شه در روزعاشورا       كه غارت خانه اش را از جفاي مشركين كردي

نبودبس ابتلاي راه شام وآه روز وشب         كه تا چهل سال كارش ناله وآه وانين كردي

روا كي بود بعد ازآن همه رنج الم ديدن         چنان ظلمي توازهشام بر آن شاه دين كردي

نموديش ز زهرزاده ي عبدالملك مسموم        نديده كس چنان ظلمي كه تو با آن حزين كردي

زظلم آل مروان شد يتيم وبي پدرباقر           نه تنها او قرين غم كه عالم را غمي ن كردي

زسوزماتم وداغ علي ابن الحسين سجاد (ع)   ملك رادر سما گريان ، غمين اهل زمين كردي

شب وروزازجفايت (آذر) نالان نوا دارد     هميگويد حججهارا چنان كردي چنين كردي *

*-ديوان آذر خراساني -جلد دوم -ص 85 -چاپ سوم -1348 شمسي -مشهد .انتشارات طوس

چهارشنبه 30/9/1390 - 1:8
شعر و قطعات ادبي

اي هلال من و، اي ماه فروزان هدا             دوش مهمان شده اي جان برادر بكجا؟

بروي خاك تنور اي سر خونين زچه رو             جاي داده است تورا خولي ملعون دغا

شده خاكستري اين  روي نكوي تو ، حسين !        بجراحات سرت بوده مگر خاك ، دوا

 بروي نيزه ي دشمن سرپاك تو بود              اي هلالم كه چنين گشته اي انگشت نما

بين كه طفل تو نگيرد نظر از چهره ي تو          تاكه بر اوبنمايي تو نگاهي زوفا

گوتو بافاطمه اكنون سخني از ره مهر           ورنه جان مي سپرد ازغمت اين ماه لقا

غم دل با تو نگويم غمت افزون نكنم             من نگويم چه نمودند دراين راه بما

جاي ما بود بزندان وتو بودي به تنور           عاقبت دست ستم ما وترا كرد جدا

پاي تخت پدرم بود دراين شهر و نگر            زروي بام زنندي بسرم سنگ جفا

من دراين شهربدم راهبر خيل زنان                      اينك ازطعنه ي آنان نبود تاب مرا

من كه درهر غم توبوده ام از مهر شريك        باچه رويي نگرم غرقه بخون موي ترا

اينك از چوبه ي محمل شكنم من سر خويش    تازخون گيردي اين گيسوي من رنگ حنا

(آهي)اين وقعه ي جانسوز بسوزد دل دهر       كه جهان سوزبود قصه ي حال اسرا *

*-ص175 ديوان آهي -جلددوم -سراينده علي آهي-انتشارات خزر -تهران

دوشنبه 28/9/1390 - 1:18
اهل بيت

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنتآن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:7
شعر و قطعات ادبي

اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس           از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس

من  نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين       خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود       برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس

سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش   شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس

خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران

 

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:7
اهل بيت

خورشيد رفته است ولي ساحل افق            مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز

وز شعله هاي سرخ شفق ، نقش يك نبرد         تابيده روي آينه ي آسمان هنوز

گرد غروب ريخته در پهن دشت رزم             پايان گرفته جنبش خونين كار زار

آنجا كه برق نيزه وفرياد حمله بود               پيچيده بانكگ شيهه ي اسبان بي سوار

پايان گرفته رزم وبه هر گوشه وكنار            غلطيده روي بستر خون پيكري شهيد

خاموش مانده صحنه وگويي زكشتگان           خيزد هنوز نغمه ي پيروزي واميد

اين دشت غم گرفته كه بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ي آن جاودانه رزم

اينك دوسوي صحنه ، دو هنگامه ديدنيست        يكسولهيب آتش ويكسو غريو بزم

اين دشت خون گرفته كه آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

اين دشت ديده است يكي صحنه ي شگفت         اين دشت ديده است يكي رزم بي امان

اين دشت ديده است كه مردان راه حق             چون كوه دربرابر دشمن ستاده اند

اين دشت ديده است كه پروردگان دين             جانبرسر شرافت ومردي نهاده اند

اين دشت ديده است كه هفتاد تن غيور             بگذشته اند از سر وسامان زندگي

بگذشته اند از سروسامان كه بگسلند             از پاي خلق رشته ي زنجير بندگي

امروز زير شعلهي خورشيد نيمروز             بر پاشده است رايت بشكوه انقلاب

باليده است قامت آزادگي وعشق                تابرفراز معبد زرين آفتاب

ازپرتو جهنده ي شمشيرهاي تيز                 خورشيدها دميده به هنگام كار زار

بانگ حماسه هاي دليران راه خق                رفته ست تاكرانه ي آفاق روزگار

خورشيد رفته است وبپايان رسيده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وين صحنه ي شگفت بگوش جهانيان              تاروز رستخيز صلا ميدهد ((قيام))

*-به نقل ازگلستان حسين -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرين -رمضان 1389 هجري قمري-گرداورنده رضا رضا نور گيلاني رود سري  -سروده.م.آزرم     

دوشنبه 21/9/1390 - 22:49
اهل بيت

گفت : عباس نكونام علمدار منم             آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم استپيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر كرار منم

بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر كفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم

همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اكبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

 

دوشنبه 14/9/1390 - 15:21
اهل بيت

روز برديده ي  شه شد چون شب                  غرقه خون ديد دوطفل زينب

آن يكي خون زتنش بود روان                     آن يكي در شرف دادن جان

آن يكي گفت : حسين جان ! مردم                من بياري توجان بسپردم

آن يكي گفت : بيا غمخوارم                      روي زانوي تو جان بسپارم

آن يكي گفت: مرا بر ، به حرم               تا مگر مادر خود را نگرم 

شاه بر روي دو طفل خواهر             ريخت از ديده ي حسرت ، گوهر

برد طفلان بخون غلطان را                 تادهد هديه بدخت زهرا

همه زنها زحرم گريه كنان                 پيشواز آمده با آه وفغان

زينب از خيمه نيامد بيرون                تا نبيند تن طفلان در خون

گوئيا خواست در اين جا خواهر           ننگرد چشم برادر را تر

آه از داغ دل شاه شهيد                    كان همه ، داغ به يك ساعت ديد

(كربلايي)شده زاين سرخ گلان          وادي كرببلا گلباران *

*-صص 194-195 -ارمغان كربلا - سروده ناد علي كربلايي -مداح اهل بيت -انتشارات خزر -تهران     

يكشنبه 13/9/1390 - 16:34
اهل بيت

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم--- 

زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر

خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر  بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -

زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو   گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو

ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو   از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--

اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان  براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--

يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان  ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم

گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته  رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته

كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-

علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان  سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--

نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان  مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم

جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا   نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما

بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را  ازبرايت اينگونه گريانم  اي عليجانم اي عليجانم---

فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد

گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد  بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم

اي علي جانم اي علي جانم--

*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---  

شنبه 12/9/1390 - 16:51
شعر و قطعات ادبي

نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم               حامي دين حق ، علي اكبر منم

جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف              بياري قرآن ، فدا نمايم جان

هدف باب من ياري قرآن بود                  شرف وعزت دين مسلمان بود

زير بار ستم ، كي سزد تن دهم                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

حق شعارم بود تاآخرين قطره خون              زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون 

بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

اين حسين است كه كشتي نجات شماست          اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست

اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا                   از سر زين فكند پيكرشهزاده را

شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب          بياري قرآن ، فدا نمايم جان

شاه دين در كنارنعش آن نوجوان             بار الها، شده قامت سروش ، كمان

ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين        بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184

--------حضرت قاسم----------------------------------------

 چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان              غريب وبي معين در جنگ عدوان

بگفتااي عموجان ، اذن ميدان              بده تا در رهت سازم فدا جان

شه دين گفت زين اسرار بگذر             ندارد طاقت مرگ تو، مادر

بخيمه شد جوان با بي قراري               گرفتي دامن مادر بزاري

بگفتا مادرا، رحمي بحالم                 كه ميميرم من از اين غصه وغم

عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار            مر منع ام كند از جنگ كفار

چو نجمه ديد قاسم را پريشان              بدو گفتا بيا اي نور چشمان

وصيت نامه اي مانده زبابت               بيا از من بگير وكن قرائت

چو قاسم نامه را دانست عنوان              روان شد سوي شاه تشنه كامان

بگفتا اي عمو، جانم فدايت                 زبابم نامه آوردم برايت

شه دين خط ومهرمجتبي ديد              گرفت آن نامه را از مهر بوسيد

نوشته بود اي نور دوعينم                مگردان رو ، زياري حسينم

براي ياريش جان را فداكن               پيمبر را زكردارت ، رضا كن

گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش             زگريه گوئيا رفتند از هوش

دمادم بوسه ميزد برلبانش              نمودي اشك ، پاك از ديدگانش

چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان        چو قاسم كشته شد از جور عدوان

بناله گفت : مردم اي عموجان           تنم شد پايمال سم اسبان

عموگردير آيي ، دشمن من              جدا سازد سرم را ازتن من

بيا عمو كه جان بر لب رسيده           عدو جسم مرا در خون كشيده

بيا جاي پدر كن مهرباني               مرا آمدبپايان زندگاني

بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا

--------------عبدالله ابن حسن -----------------------

كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته    همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته

از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را      باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته 

قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش             جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته

يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين            درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته

تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري     دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته

خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم         قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته

قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را           چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته

كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان          كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته

جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين        باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته

ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما           اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته

آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين    كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*

*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193

مژده كه شد شام محبان سحر                                ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----

مژده كه ميلاد بتول است بتول                               خرمي آل رسول است رسول

شادي ارباب عقول است عقول                               اهل ولاگاه وصول است وصول

دوستي دختر خيرالبشر                          ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------------

مژده كه شدطلعت زهرا عيان                              گشت منور همه كون ومكان

شدبه خديجه ز خدا رايگان                                 زهره ي بي مثل وعطا در زمان

آنكه بود مام شبير وشبر                           ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----------

مژده كه رخ كرده عيان فاطمه                                چهره نموده بجهان فاطمه

كرده جهان رشك جنان فاطمه                              گشته زرخ جلوه كنان فاطمه

برده همي جلوه زشمس وقمر                               ماه رخ فاطمه شد جلوه گر -------

مژده كه صديقه پديدار شد                                   جلوه كنان مطلع انوار شد

صحن چمن يكسره گلزار شد                               دشت ودمن تحتها الانهار شد

خرم ازاو گشت جهان سربسر                             ماه رخ فاطمه شد جلوه گر------

مژده كه خاتون دو عالم رسيد                            فخر زنان بانوي اعظم رسيد

مايه  ي فخريه ي آدم رسيد                             همسر حيدرشه اكرم رسيد

شد متولد صدف هر گهر                                 ماه رخ فاطمه شد جلوه گر----

به نقلاز ديوانآذر-جلد دوم -ص ۴۹- سروده حاج غلامرضا آذر حقيقي خراساني-انتشارات طوس مشهد -

چاپ ۱۳۴۸ شمسي ----

شنبه 23 2 1391 13
مهدي بيا مهدي بيا:---------اي وارث خون خدا اي پيشوا اي رهنما كن گوشه ي چشمي به ما مهدي بيا مهدي بيا---- شد ديده ام بر ره سفيد رخسار ماهت را نديد اي نا اميدان را ،اميد مهدي بيا مهدي بيا-----هر شب برم دست دعا همچون گدا سوي خدا تا بنگرم روي تورا مهدي بيا مهدي بيا-------ديگر بس است اين رنج وغم از دشمنان ديدن ستم اي دافع رنج والم مهدي بيامهدي بيا------- بس ناله كردم روز وشب از حق ترا كردم طلب جانم دگر آمد بلب مهدي بيا مهدي بيا-----اي مهدي صاحب زمان اي خسرو كون ومكان بر انتقام دشمنان مهدي بيا مهدي بيا----جد شهيدت بيكفن در كربلا صد پاره تن تن بي سر وسر بي بدن مهدي بيا مهدي بيا--- در خون گلان پرپرش عباس وعون وجعفرش هم اصغرش هم اكبرش مهدي بيا مهدي بيا----زينب اسير مشركين افسرده زين العابدين با كودكان بي معين مهدي بيا مهدي بيا----هرجا شد عاشوري بپا شد كل ارض كربلا برانتقام كشته ها مهدي بيا مهدي بيا--- هر جا گلي پرپر شده از خون زمين ها تر شده دين بي كس وياور شده مهدي بيا مهدي بيا----(كرببلايي) راببين شد داغدار وبي معين بر ياري اين دلغمين مهدي بيا مهدي بيا --به نقل از: شكوفه هاي غم جلد دوم -صص 317-318 -اثر طبع ناد علي كربلايي -مداح اهلبيت (وپدر شهيدين كربلايي) -انتشرات خزر -تهران----

مهدي بيا مهدي بيا:---------اي وارث خون خدا      اي پيشوا اي رهنما
كن گوشه ي چشمي به ما               مهدي بيا مهدي بيا----
شد ديده ام  بر ره سفيد                 رخسار ماهت را نديد
اي نا اميدان را ،اميد              مهدي بيا مهدي بيا-----هر شب برم دست دعا             همچون گدا سوي خدا           تا بنگرم روي تورا
مهدي بيا مهدي بيا-------ديگر بس است اين رنج وغم    از دشمنان ديدن ستم          اي دافع رنج والم        مهدي بيامهدي بيا-------
بس ناله كردم روز وشب       از حق ترا كردم طلب     جانم دگر آمد بلب
مهدي بيا مهدي بيا-----اي مهدي صاحب زمان     اي خسرو كون ومكان
بر انتقام دشمنان        مهدي بيا مهدي بيا----جد شهيدت بيكفن
در كربلا صد پاره تن    تن بي سر وسر بي بدن      مهدي بيا مهدي بيا---
در خون گلان پرپرش     عباس وعون وجعفرش    هم اصغرش هم اكبرش
مهدي بيا مهدي بيا----زينب اسير مشركين    افسرده زين العابدين
با كودكان بي معين     مهدي بيا مهدي بيا----هرجا شد عاشوري بپا
شد كل ارض كربلا        برانتقام كشته ها    مهدي بيا مهدي بيا---
هر جا گلي پرپر شده         از خون زمين ها تر شده     دين بي كس وياور شده      مهدي بيا مهدي بيا----(كرببلايي) راببين      شد داغدار وبي معين        بر ياري اين دلغمين        مهدي بيا مهدي بيا
--به نقل از: شكوفه هاي غم جلد دوم -صص 317-318 -اثر طبع ناد علي كربلايي -مداح اهلبيت (وپدر شهيدين كربلايي) -انتشرات خزر -تهران----

پنج شنبه 27 11 1390 23

اربعين شاه دين -اشعار از واله (توسط محمد تقي زنگي (جوادي )-مداح -قم-گرداورنده محمدغلامي اربعين شه گلگون گفن است ملك وجن وبشر در محن است چونكه از شام بلا آل رسول كربلاآمده گريان وملول هر يكي امده با شور ونوا بسر تربت پاك شهدا زينب غمزده با شيون وشين يكسر آمد بسر كوي حسين بر سر قبر برادر چو رسيد از جگر ناله ي جانسوز كشيد گفت : اي خسرو صد پاره بدن شكوه دارم ببرت از دشمن بين كه آزرده وبا ناله وآه ميهمان بهر تو آمد اي شاه خيز واز ما بنما استقبال بين كه اطفال تو آمد به چه حال روي طفلان تو گشته نيلي چون عدو بر رخشان زد سيلي اي برادر زجفاي عدوان منزل ما شده اندر ويران من چه گويم كه چه آمد بسرم خون شد ازداغ رقيه جگرم چون كه خوابيده به ويرانه ي شام من ندارم زفراقش آرام داد جان طفل سه ساله ببرت تا نظر كرد حسين جان بسرت داغ او كرد مرا زار وغمين چون به غربت شده ويرانه نشين ديده بست از من وجمع اسرا كرده در گوشه ي ويران ماوا چون نياورده ام آن طفل صغير خجلم از تو ، سراغش تو مگير من و(واله ) زغمت ديده تريم بهر تو جان اخا نوحه گريم ---به نقل از صص 255-257 كتاب گلبانگ غم -گرداورنده : محمد غلامي -توسط محمد تقي زنگي(جوادي) -مداح .قم

از آن روزي كه از كويت برادر جا ن سفر كردم       چه صبري در مصيبتها من خونين جگركردم

براي حفظ جان كودكانت در بردشمن           بپيش تازيانه بازوي خود را سپر كردم

سر از محمل شكستم بر دردروازه ي كوفه      هلال آسا بروي  ني سرت را چون نظر كردم

ببزم زاده ي سفيان گذشتم از سر واز جان       دفاع از دين وقرآن در برآن بد سير كردم

چومي زد برلبت چوب جفا آن شوم بد اختر       لباس صبر بر تن چاك زان بيدادگركردم

به شهر شام بهرت آنچنان بزم عزا چيدم         كه اهل شام را ازحق وباطل باخبركردم

اگر چه قامتم خم گشت ومويم شد سپيد اما        چو در راه تو كوشيدم نمي گويم ضرر كردم

براي انتقام خون پاكت اي برادر جان           بساط ظلم را با خطبه اي زير وزبر كردم

چه گويم من زمرگ دختر شيرين زبان تو       شبي كه صبح در ويرانه ي بي بام ودر كردم

رقيه داد جان يك بار، من صدبار جان دادم     كنار نعش آن مظلومه تا شب را سحر كردم

چوشمعي سوختم از آتش غم (كربلايي) را   هر آن دم ياد آن پروانه ي بي بال وپر كردم

به نقل از ارمغان كربلا -كتاب سوم -صص262-263-اثر طبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

چهارشنبه 14 10 1390 16

در عزاي شه دين كرببلامي لرزد              نه همين كرببلا ، ارض سمامي لرزد

گوئيا ناله ي زهرا رسد از دور بگوش            كين چنين دست وتن شمر دغا مي لرزد

خبر مرگ حسين آمده بر سوي حرم               زين خبر قلب عزيزان خدا مي لرزد

ذوالجناح شه دين غرقه بخون ، شيهه زنان          بس كه خورده به تنش تير جفا مي لرزد

اسب بي صاحب شه چون به در خيمه رسيد         سر وپا ، دخترشاه شهدا مي لرزد

سر نوراني شه را چو سر نيزه بديد               زينب غمزده با شور ونوا مي لرزد

ظالمي سنگ به پيشاني آن سرور زد            كه از آن واقعه  قلب اسرا مي لرزد

(محسن كرببلايي) زغم شاه شهيد              دلش از واقعه ي كرببلا مي لرزد *

*-به نقل از ارمغان كربلا -ص 217 -اثرطبع نادعلي كربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر-تهران

--------شمس كربلا -------------

شمس اقليم امامت برزمين افتاده است          خاتم پيغمبران  را خوش نگين افتاده است

نور چشم فاطمه، نوباوه ي خيرالبشر           از جفاي مشركين از صدر زين افاده است

چشم هفتادودو ملت بر دووهفتاد اوست          مات چشم عالمي براين زمين افتاده است

داد در راه خدا شش ماهه سربازي حسين        در شهادت قرعه بر آن نازنين افتاده است

در كنار علقمه ، ماه بني هاشم فتاد             لرزه ازاين وقعه بر اركان دين افتاده است

در ميان خاك وخون شد جسم اكبر غرقه ور     تاج فرق نوجوانان اين چنين افتاده است

گفت :زينب قافله سالار ما يك دم ببين          آتش اندر خيمه گاه عابدين افتاده است

كودكان پروانه وش برگرد شمع زينبند          ليك زير خار طفلي مه جبين افتاده است

اي صبا برگو بزينب كودك ديگركجاست       مي نداند در كجا آن بي قرين افتاده است

سوي قربانگاه گريانرفت ، گفتا : اي خدا       يادگار مادرم بين بي معين افتاده است

گفت اي سالار من !زينب بود در جستجو       در كجا آن طفل گم گشته ، غمين  افتاده است

ناگهان ديدي بروي سينه ي شاه شهيد         كودكي بي جان به احوالحزين افتاده است

(آهي) آن كودك بروي سينه ي شه جان سپرد   از غمش زينب بخاك اندوهگين افتاده است*

*-ديوان علي آهي -جلد دوم -ص 166 -167-انتشاراتخزر -تهران    -----------

-----دختر غمديده -زبان حال حضرت سكينه عليها السلام------

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنتآن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

پنج شنبه 1/10/1390 - 23:35
اهل بيت
فلك داني چه خونها در دل اهل يقين كردي          زبيدادي كه كردي عالمي را دل غمين كردي

عزيزان خدا را در جهان بس رنجها دادي          بخاصان خدا بس جورها كزراه كين كردي

فلك بگذشت از حد ظلمهايي راكه در عالم         به چهارم اختردرج ولايت عابدين كردي

نبود بس وقعه ي جان سوز عاشورا براي او       كه ازهشام جور وكين به فخرالساجدين كردي

نبود بس آن غل وزنجير عاشوراكه ديگر بار       بگردن غل وزنجيرش زهشام لعين كردي

نبودبس غارت خرگاه شه در روزعاشورا       كه غارت خانه اش را از جفاي مشركين كردي

نبودبس ابتلاي راه شام وآه روز وشب         كه تا چهل سال كارش ناله وآه وانين كردي

روا كي بود بعد ازآن همه رنج الم ديدن         چنان ظلمي توازهشام بر آن شاه دين كردي

نموديش ز زهرزاده ي عبدالملك مسموم        نديده كس چنان ظلمي كه تو با آن حزين كردي

زظلم آل مروان شد يتيم وبي پدرباقر           نه تنها او قرين غم كه عالم را غمي ن كردي

زسوزماتم وداغ علي ابن الحسين سجاد (ع)   ملك رادر سما گريان ، غمين اهل زمين كردي

شب وروزازجفايت (آذر) نالان نوا دارد     هميگويد حججهارا چنان كردي چنين كردي *

*-ديوان آذر خراساني -جلد دوم -ص 85 -چاپ سوم -1348 شمسي -مشهد .انتشارات طوس

چهارشنبه 30/9/1390 - 1:8
شعر و قطعات ادبي

اي هلال من و، اي ماه فروزان هدا             دوش مهمان شده اي جان برادر بكجا؟

بروي خاك تنور اي سر خونين زچه رو             جاي داده است تورا خولي ملعون دغا

شده خاكستري اين  روي نكوي تو ، حسين !        بجراحات سرت بوده مگر خاك ، دوا

 بروي نيزه ي دشمن سرپاك تو بود              اي هلالم كه چنين گشته اي انگشت نما

بين كه طفل تو نگيرد نظر از چهره ي تو          تاكه بر اوبنمايي تو نگاهي زوفا

گوتو بافاطمه اكنون سخني از ره مهر           ورنه جان مي سپرد ازغمت اين ماه لقا

غم دل با تو نگويم غمت افزون نكنم             من نگويم چه نمودند دراين راه بما

جاي ما بود بزندان وتو بودي به تنور           عاقبت دست ستم ما وترا كرد جدا

پاي تخت پدرم بود دراين شهر و نگر            زروي بام زنندي بسرم سنگ جفا

من دراين شهربدم راهبر خيل زنان                      اينك ازطعنه ي آنان نبود تاب مرا

من كه درهر غم توبوده ام از مهر شريك        باچه رويي نگرم غرقه بخون موي ترا

اينك از چوبه ي محمل شكنم من سر خويش    تازخون گيردي اين گيسوي من رنگ حنا

(آهي)اين وقعه ي جانسوز بسوزد دل دهر       كه جهان سوزبود قصه ي حال اسرا *

*-ص175 ديوان آهي -جلددوم -سراينده علي آهي-انتشارات خزر -تهران

دوشنبه 28/9/1390 - 1:18
اهل بيت

اي پدر من در عزايت خاك بر سر ميكنم         گريه ها در ماتمت اي پور حيدر مي كنم

پيكر صد چاك اكبر اوفتاده بر زمين           از فراقش روزوشب من اكبر اكبر مي كنم

داده اي در راه حق شش ماهه سربازي پدر      گريه بر مظلومي شهزاده اصغر مي كنم

عمه ام را ميزنند اين قوم باكعب وسنان         زين الم اي جان بابا تيره معجر مي كنم

از سردردانه ات بنگر كه معجربرده اند         ناله ها از ظلم اين قوم ستمگر مي كنم

جان بابا آتش اندر خيمه ها افكنده اند           بين چها باشعله ي پرسوز اخگر مي كنم

عابدين در خيمه گاهسوخته افتاده است           من پرستاري برآن بيمار مضطرمي كنم

دامن طفلان تو آتش گرفته اي پدر            من زدامان يتيمان خامش آذر مي كنم

دوش دردامان پر مهر تو بودي جاي من       امشب اندر خيمه هاي سوخته سر مي كنم

پرتو خورشيد بر جسم تو مي تابد پدر!       من علاجش را به موي سايه گستر ميكنم

نسيت مرهم اي پدر تابر جراحاتت نهم       اشك خود را داروي اين زخم پيكر مي كنم

معجري بر سر ندارم تا كفن پوشم تورا     زين سبب رخساره از خون جگرتر ميكنم

تازيانه بر سر من اي نستم كاران زنند     شكوه ي اين قوم را بر حي  داورمي كنم  

اي پدر سيلي زند بر صورتم  شمر لعين    از جفايش رو سوي قبر پيمبر مي كنم

دختر شاه حجازم من ، اسيري ميروم       بار الا ها زين مصيبت خاك بر سر مي كنم

گفت :(آهي)زآه دل سازم رخ گردون سياه     ياد چون از محنتآن ناز پرور مي كنم  *

*-ديوان علي آهي -جلد دوم-ص 169-170-انتشارات خزر -تهران

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:7
شعر و قطعات ادبي

اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس           از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس

من  نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين       خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود       برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس

سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش   شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس

خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران

 

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:7
اهل بيت

خورشيد رفته است ولي ساحل افق            مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز

وز شعله هاي سرخ شفق ، نقش يك نبرد         تابيده روي آينه ي آسمان هنوز

گرد غروب ريخته در پهن دشت رزم             پايان گرفته جنبش خونين كار زار

آنجا كه برق نيزه وفرياد حمله بود               پيچيده بانكگ شيهه ي اسبان بي سوار

پايان گرفته رزم وبه هر گوشه وكنار            غلطيده روي بستر خون پيكري شهيد

خاموش مانده صحنه وگويي زكشتگان           خيزد هنوز نغمه ي پيروزي واميد

اين دشت غم گرفته كه بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ي آن جاودانه رزم

اينك دوسوي صحنه ، دو هنگامه ديدنيست        يكسولهيب آتش ويكسو غريو بزم

اين دشت خون گرفته كه آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

اين دشت ديده است يكي صحنه ي شگفت         اين دشت ديده است يكي رزم بي امان

اين دشت ديده است كه مردان راه حق             چون كوه دربرابر دشمن ستاده اند

اين دشت ديده است كه پروردگان دين             جانبرسر شرافت ومردي نهاده اند

اين دشت ديده است كه هفتاد تن غيور             بگذشته اند از سر وسامان زندگي

بگذشته اند از سروسامان كه بگسلند             از پاي خلق رشته ي زنجير بندگي

امروز زير شعلهي خورشيد نيمروز             بر پاشده است رايت بشكوه انقلاب

باليده است قامت آزادگي وعشق                تابرفراز معبد زرين آفتاب

ازپرتو جهنده ي شمشيرهاي تيز                 خورشيدها دميده به هنگام كار زار

بانگ حماسه هاي دليران راه خق                رفته ست تاكرانه ي آفاق روزگار

خورشيد رفته است وبپايان رسيده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وين صحنه ي شگفت بگوش جهانيان              تاروز رستخيز صلا ميدهد ((قيام))

*-به نقل ازگلستان حسين -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرين -رمضان 1389 هجري قمري-گرداورنده رضا رضا نور گيلاني رود سري  -سروده.م.آزرم     

دوشنبه 21/9/1390 - 22:49
اهل بيت

گفت : عباس نكونام علمدار منم             آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم استپيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر كرار منم

بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر كفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم

همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اكبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

 

دوشنبه 14/9/1390 - 15:21
اهل بيت

روز برديده ي  شه شد چون شب                  غرقه خون ديد دوطفل زينب

آن يكي خون زتنش بود روان                     آن يكي در شرف دادن جان

آن يكي گفت : حسين جان ! مردم                من بياري توجان بسپردم

آن يكي گفت : بيا غمخوارم                      روي زانوي تو جان بسپارم

آن يكي گفت: مرا بر ، به حرم               تا مگر مادر خود را نگرم 

شاه بر روي دو طفل خواهر             ريخت از ديده ي حسرت ، گوهر

برد طفلان بخون غلطان را                 تادهد هديه بدخت زهرا

همه زنها زحرم گريه كنان                 پيشواز آمده با آه وفغان

زينب از خيمه نيامد بيرون                تا نبيند تن طفلان در خون

گوئيا خواست در اين جا خواهر           ننگرد چشم برادر را تر

آه از داغ دل شاه شهيد                    كان همه ، داغ به يك ساعت ديد

(كربلايي)شده زاين سرخ گلان          وادي كرببلا گلباران *

*-صص 194-195 -ارمغان كربلا - سروده ناد علي كربلايي -مداح اهل بيت -انتشارات خزر -تهران     

يكشنبه 13/9/1390 - 16:34
اهل بيت

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم--- 

زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر

خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر  بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -

زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو   گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو

ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو   از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--

اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان  براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--

يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان  ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم

گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته  رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته

كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-

علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان  سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--

نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان  مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم

جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا   نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما

بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را  ازبرايت اينگونه گريانم  اي عليجانم اي عليجانم---

فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد

گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد  بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم

اي علي جانم اي علي جانم--

*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---  

شنبه 12/9/1390 - 16:51
شعر و قطعات ادبي

نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم               حامي دين حق ، علي اكبر منم

جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف              بياري قرآن ، فدا نمايم جان

هدف باب من ياري قرآن بود                  شرف وعزت دين مسلمان بود

زير بار ستم ، كي سزد تن دهم                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

حق شعارم بود تاآخرين قطره خون              زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون 

بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

اين حسين است كه كشتي نجات شماست          اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست

اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا                   از سر زين فكند پيكرشهزاده را

شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب          بياري قرآن ، فدا نمايم جان

شاه دين در كنارنعش آن نوجوان             بار الها، شده قامت سروش ، كمان

ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين        بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184

--------حضرت قاسم----------------------------------------

 چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان              غريب وبي معين در جنگ عدوان

بگفتااي عموجان ، اذن ميدان              بده تا در رهت سازم فدا جان

شه دين گفت زين اسرار بگذر             ندارد طاقت مرگ تو، مادر

بخيمه شد جوان با بي قراري               گرفتي دامن مادر بزاري

بگفتا مادرا، رحمي بحالم                 كه ميميرم من از اين غصه وغم

عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار            مر منع ام كند از جنگ كفار

چو نجمه ديد قاسم را پريشان              بدو گفتا بيا اي نور چشمان

وصيت نامه اي مانده زبابت               بيا از من بگير وكن قرائت

چو قاسم نامه را دانست عنوان              روان شد سوي شاه تشنه كامان

بگفتا اي عمو، جانم فدايت                 زبابم نامه آوردم برايت

شه دين خط ومهرمجتبي ديد              گرفت آن نامه را از مهر بوسيد

نوشته بود اي نور دوعينم                مگردان رو ، زياري حسينم

براي ياريش جان را فداكن               پيمبر را زكردارت ، رضا كن

گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش             زگريه گوئيا رفتند از هوش

دمادم بوسه ميزد برلبانش              نمودي اشك ، پاك از ديدگانش

چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان        چو قاسم كشته شد از جور عدوان

بناله گفت : مردم اي عموجان           تنم شد پايمال سم اسبان

عموگردير آيي ، دشمن من              جدا سازد سرم را ازتن من

بيا عمو كه جان بر لب رسيده           عدو جسم مرا در خون كشيده

بيا جاي پدر كن مهرباني               مرا آمدبپايان زندگاني

بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا

--------------عبدالله ابن حسن -----------------------

كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته    همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته

از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را      باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته 

قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش             جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته

يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين            درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته

تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري     دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته

خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم         قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته

قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را           چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته

كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان          كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته

جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين        باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته

ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما           اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته

آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين    كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*

*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193

لي اصغرنور چشمانم ، از چه نالاني ،اصغرم لاي لاي

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم

علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي       مسوزان اين قلب سوزانم

ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي     گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم--- 

زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر

خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر  بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -

زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو   گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو

ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو   از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--

اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان  براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--

يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان  ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم

گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته  رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته

كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-

علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان  سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--

نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان  مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم

جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا   نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما

بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را  ازبرايت اينگونه گريانم  اي عليجانم اي عليجانم---

فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد

گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد  بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم

اي علي جانم اي علي جانم--

*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---  

 
شنبه 12/9/1390 - 16:51
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
حضرت علي اكبر-حضرت قاسم-عبدالله ابن حسن.....

نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم               حامي دين حق ، علي اكبر منم

جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف              بياري قرآن ، فدا نمايم جان

هدف باب من ياري قرآن بود                  شرف وعزت دين مسلمان بود

زير بار ستم ، كي سزد تن دهم                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

حق شعارم بود تاآخرين قطره خون              زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون 

بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

اين حسين است كه كشتي نجات شماست          اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست

اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان                بياري قرآن ، فدا نمايم جان

آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا                   از سر زين فكند پيكرشهزاده را

شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب          بياري قرآن ، فدا نمايم جان

شاه دين در كنارنعش آن نوجوان             بار الها، شده قامت سروش ، كمان

ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين        بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184

--------حضرت قاسم----------------------------------------

 چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان              غريب وبي معين در جنگ عدوان

بگفتااي عموجان ، اذن ميدان              بده تا در رهت سازم فدا جان

شه دين گفت زين اسرار بگذر             ندارد طاقت مرگ تو، مادر

بخيمه شد جوان با بي قراري               گرفتي دامن مادر بزاري

بگفتا مادرا، رحمي بحالم                 كه ميميرم من از اين غصه وغم

عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار            مر منع ام كند از جنگ كفار

چو نجمه ديد قاسم را پريشان              بدو گفتا بيا اي نور چشمان

وصيت نامه اي مانده زبابت               بيا از من بگير وكن قرائت

چو قاسم نامه را دانست عنوان              روان شد سوي شاه تشنه كامان

بگفتا اي عمو، جانم فدايت                 زبابم نامه آوردم برايت

شه دين خط ومهرمجتبي ديد              گرفت آن نامه را از مهر بوسيد

نوشته بود اي نور دوعينم                مگردان رو ، زياري حسينم

براي ياريش جان را فداكن               پيمبر را زكردارت ، رضا كن

گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش             زگريه گوئيا رفتند از هوش

دمادم بوسه ميزد برلبانش              نمودي اشك ، پاك از ديدگانش

چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان        چو قاسم كشته شد از جور عدوان

بناله گفت : مردم اي عموجان           تنم شد پايمال سم اسبان

عموگردير آيي ، دشمن من              جدا سازد سرم را ازتن من

بيا عمو كه جان بر لب رسيده           عدو جسم مرا در خون كشيده

بيا جاي پدر كن مهرباني               مرا آمدبپايان زندگاني

بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا

--------------عبدالله ابن حسن -----------------------

كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته    همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته

از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را      باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته 

قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش             جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته

يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين            درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته

تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري     دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته

خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم         قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته

قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را           چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته

كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان          كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته

جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين        باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته

ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما           اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته

آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين    كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*

*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193

 
جمعه 11/9/1390 - 0:21
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
اي مبتلاي غم كه جهان مبتلاي توست(در مدح امام حسين عليه السلام)

اي مبتلاي غم كه كه جهان مبتلاي تواست            پير وجوان شكسته ي اندر عزاي تواست

هم قبله گاه اهل سمك خاك در گهت               هم سجده گاه خيلملك كربلاي تواست

اي جان محترم كه زجانهاي محترم                 چون ني ، نوازواقعه ي كربلاي تواست

اي بر لقاي دوست تو مشتاق وعالمي              مشتاق خاك كوي تو بهر بقاي تواست

اي بر لب هواي تو مفتون وكشوري               مفتون اشتياق تواندرهواي تواست

گلگون قبا زعكس شفق آسمان هنوز              از هجر روي اكبرگلگون قباي تواست

در خون طپيد مرغ دل مجتبي چو ديد           در خون طپيده قاسم نوكدخداي تواست

گرديداسير سلسله ي غم علي چوديد           زنجيركين بگردن زين العباي تواست

روحي فداك ، اي تن اطهر كه از شرف       خون خدا تويي وخدا خونبهاي تواست

جسمي وخاك ايسر انور كه بر سنان         آيات حق عيان زلب حق نماي تواست

گاهي بديرراهب وگه بر سر درخت          گه بر فراز نيزه وگه خاك جاي تواست

گويم حكايت از بدنت يا كه از سرت          يا ازعيال بيكس وغمديده خواهرت...ادامه دارد

بند اول تركيب بند مير زا يحيي خان مدرس اصفهاني -به نقل از شاهكارهاي ادبيات -ص 289

آراسته ي رضا معصومي

 
چهارشنبه 9/9/1390 - 22:16
 
تاييد شده
اهل بيت
در وصف زمين كربلا (كربلا گنجينه ي نورخداست)

 

كربلاگرديده نهضت گاه دين              كربلا شد اعظم از عرش برين

كربلا گنجينه ي نور خداست                ذره ذره خاكهايش پر بهاست

كعبه تعظيمش كند هر صبحگاه             چون از او پيدا نموده فر وجاه

برفضايش سايه زد ابركرم                ميدمد رحمت هميشه دم بدم

آسمانها را شرافت داده است                عرش داور را جلالت داده است

پرچم آزادي اندر اين زمين                 شد بپا با خون شاهنشاه دين

نغمه ي نهضت از اين جا شد بلند            سرنگون كاخ ستم از پاي بند

رمز حريت زموج خون عيان               درس آزادي ازاين وادي بخوان

كشتي راه نجات از اين زمين               شد روان زامر خداوند مبين

اين زمين معراج سبط مصطفاست            نينوا باشد ولي اندر نواست

كرد دنيا اين زمين تسليم خويش              تاابد افزوده بر تعظيم خويش

غرقه خونين جسمها دارد ببر               گشته خاكش معدن لعل وگهر

لعلهاي خونفشان را مخزن است             لاله هاي احمرين بر دامن است

جسم پر خون حسين ابن علي               خاك پاكش را نموده منجلي

سروقدي چون ابوالفضل رشيد              در كمون تربت وي آرميد

نونهال اكبر عالي شيم                    بردميده اندراين باغ ارم

شد شكوفه اصغر اندراين چمن             لاله رخ گرديده آن گلگون بدن

(ساعي)اندرگلشن كرب وبلا              روزشب برسينه زن شودر نوا *

*-از حسين علي ساعي خوانساري-به نقل ازمعراج عاشورا -صص 4-5-كتابفروشي اشرفي -خوانسار

 
يكشنبه 6/9/1390 - 1:21
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شورسر زدي                 واندر دلم شراره زعا شوربرزدي

سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند             كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي

تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب              پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي

آن سر كه  چرخ روي بپايش همي نهاد            برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي

دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ              در قطع آن تو دامن همت كمر زدي

تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين           با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي

توخود همان مهي كه بميل تني شرير            درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *

*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلانيرودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.

 
دوشنبه 30/8/1390 - 16:4
 
تاييد شده
اهل بيت
آفاق پر عزا شد ولرزيد عرش حق (به مناسبت فرارسيدن مه محرم)

اوقات حزن شيعه ي اثني عشر رسيد                گوياكه شاه تشنه بدشت خطر رسيد

آفاق پر عزا شد ولرزيد عرش حق                  در كربلا چوزاده ي خير البشر رسيد

زآواز طبل عشرت اعدا بكربلا                   هنگام رنج زينب خونين جگر رسيد

ليلي زبي پناهي خود ميزند بسر                  داند كه وقت فرقت اوبر پسر رسيد

پروانه وار، دور قد سرو اكبرش                گرديد وگفت شام وصالم بسر رسيد

كلثوم از فراق اباالفضل نامدار                 با ناله گفت ، پيك اجل بي خبر رسيد

شد نو عروس ازغم قاسم درالتهاب              گفتا كه وقت گريه ي شام وسحر رسيد

صد آه از فسردگي خاطر رباب                 داند كه ظلم حرمله در اين سفر رسيد *

*- ص 6-طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردا<رنده : سيد خراساني(سيد حسين سجادي)

-------- فرا رسيدن ماه محرم  ----------------

تا شاه تشنه لب بديار بلا رسيد             افغان كودكان ززمين بر سما رسيد

چون حر نامدار سر راه را گرفت            شيون زاهل بيت بعرش علا رسيد

زينب چنين بگفت زسوزدل آن زمان          يامصطفي !حسين تو در كربلا رسيد

اي شحنه النجف ، پدر باوقار من              نور دوچشم تو بدو صد ابتلا رسيد

عباس نامدار وعلمدار شاه دين               سقاي طفلهاي حسين با نوا رسيد

يا فا طمه ! عروس تو، ليلاي خونجگر         دراين زمين پر غم ماتم سرارسيد

آندم بگفت ، مادر قاسم بصد فغان             شد موسمي كه پيك اجل از قفا رسيد 

در ناله شد رباب ،بگفتا كهاي دريغ !         بر گشت روز گار ، زمان قضا رسيد

پس شاه كربلا بجوانان با وفا               فرمود : حكم گفته ي قالوا بلي رسيد

يارب توشاهدي كه مطيعم بامر تو          گر پيكرم به تيروسنان از جفا رسيد

برمن ببخش جرم فقيهي بروزحشر            سلطاني اشكبار زشرح عزا رسيد*

*-ص 7 طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردآورنده سيد خراساني (سيد حسين سجادي) 

 
يكشنبه 29/8/1390 - 22:48
 
تاييد شده
اهل بيت
محرم آمد وغمهاي دوستان آمد
محرم آمد وغمهاي دوستان آمد مگر نسيم غم از طرف بوستان آمد
محرم آمدودلهاي شيعيان خون شد مگر زمكه برون شاه انس وجان آمد
محرم آمد وشد روزگار ، تيره وتار زمان رنج براي حجازيان آمد
پي شفاعت امت نمود عزم رحيل زكعبه با همه ياران وهمرهان آمد
بكربلا چورسيد آن شه بلند مقام زمين به لرزه واندوه آسمان آمد
رسيد حر رياحي براي استقبال سپاه كفر به اسلام هم عنان آمد
نواي طبل ودف ناي قوم شد چوبلند زخوف لرزه بر اندام كودكان آمد
همه به سينه زنان دور زينب نالان دم شهادت عباس نوجوان آمد
محرم آ مد واز فرقت علي اكبر صداي نوحه ي ليلاي ناتوان آمد
محرم آمد وشد حجله ي عروس ،سياه اجل نگر به چه تدبير ، ناگهان آمد *
*-طوفان كربلا-ص 4-5 انتشارات رجبي بكوشش سيد خراساني

ميلاد حسن  سبط رسول است امشب                   تبريك بزهراي بتول است امشب

شادند محمد وعلي زاين مولود                              خوش باش دعاي ما قبول است امشب ----

در كاخ نزول وحي ، قرآن آمد                                   با آيه ي نور ، نور يزدان آمد

از فاطمه وساقي كوثر ، پسري                                با نور محمدي نمايان آمد-----

--------سرود ولادت اما مجتبي( كريم اهل بيت )عليه السلام----------

پيك شادي دوستان را خوش خبر آورده است                خوش خبر بر دوستان پيك سحر آورده است

نيمه ي ماه خدا ، ماهي دگر آورده است                      سينه ي سينا عيان نور از شجر آورده است

--مژده اي اهل ولا طوبي ثمر آورده است                    يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ----

باز شد بار دگر از مرحمت درهاي خق                          باب دوزخ بسته شد از لطف بي همتاي حق

بر سفير اعظم آمد آيت كبراي حق                             نيمه ي ماه صيام از بهر مهمانهاي حق

---نعمت بي منتها از داد گر آورده است                      يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

نور باران آسمان گرديده از ماه زمين                               شد منور زاين تجلي كاخ دانشگاه دين

آشكار از بارگاه طيبين وطاهرين                                سبط اكبر آمده از دخت ختم المرسلين

---پيشوا ، بر امت خيرالبشر آورده است                      يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

دسته دسته بر زمين آمد ملك از آسمان                       بهر تبريك وبشارت سوي ختم مرسلان

بحر رحمت شد بطغيان زامر خلاق جهان                      دست قدرت ازدودرياي شرف  امشب عيان

---ازبراي ساقي كوثر ، گهر آورده است                       يا محمد دخترت امشب پسر آورده است----

ماه گردون چشم عبرت دوخته سوي زمين              ازبراي كسب فيض از چهره ي خورشيد دين

كاخ وحي كبريا روشن شداز نور مبين                       چشم عين الله اعظم باد روشن كين چنين

---زهره ظاهر ازگريبانش قمر آورده است                       يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبيا                                   آمد آن روشنگر برنامه ي صلح وصفا

آمد آن رهبر كه حق را سازد از باطل جدا                             پرده از رخ بر گرفات آيينه ي ايزد نما

---جلوه ي حسنش جهان را زيب وفر آورده است               يا محمد دخترت امشب پسر آورده است---

زاده ي ياسين والرحمن ورمز هل اتي                                 سيد جنت كه جنت باشدازاو ،پربها

شمس افلاك جلالت ، زينت اهل كسا                             مجتبي، نورالهدي ،فخرالدجا ،كنزالخفا

---از حجاب غيب امشب سر بدر آورده است                   يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

كرده نوراني جهان را دختر خيرالانام                              ظاهر آورده زخود برشير حق ، بدر تمام

راضيه ، مرضيه ، زهرا ، فاطمه ، ام الامام                      شد زديدار دلآراي عزيزش ، شادكام

---گنج حلم وعلم ودانش بر بشر آورده است                  يا محمد دخترت امشب پسر آورده است --

شاد وخرم زين پسر پيغمبر والا تبار                              لب گشوده همچنان  گل بهر شكر كردگار

كآمده ازدخترش،زهرا ، امامي آشكار                            قهرمان علم ودانش ، خوش دال افتخار

--ازبراي شيعه ي اثني عشر آورده است                        يا محمد دخترت امشب پسر آورده است ---

تشنه ي آب ولا را گو كه آمد بحر علم                             آنكه جاري گردد ازاو صد هزاران نهرعلم

آنكه گفتارش بود زينتفزاي دهر علم                               صانع قدرت نام از بهر باب شهر علم

--در مدينه از كرم در كوب زر آورده است                      يا محمد دخترت امشب پسر آورده است---

هركسي دارد ولاي آن شه دنيا ودين                          يا علي محشور ميگردد بفردوس برين

دشمنانش را بسوزد نار روز واپسين                        ( كربلايي ) زاين مديحه حضرت روح الامين

--ازبراي طوطي طبعت شكر آورده است                    يا محمد دخترت امشب پسر آورده است---

--نقل از صص ۷۷-۸۰ -ارمغان كربلا كتاب سوم -اثر طبع نادعلي كربلايي (پدر شهيدين كربلايي)-انتشارات خزر -تهران

 

باسمه تعالی      -------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مود خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجابه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش می کنند .طبق نقره وکشمش میکنند .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار بوج کنده اند
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند مواد با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد بنده خدای تعالی...

مهر تومرا ركن نماز است حسين جان

مهر نماز

:

مهر تو مرا ركن نماز است حسين جان عشق تو مرا كعبه ي راز است حسين جان

روزي كه شود بسته برويم در اميد

بابكرم لطف توبازاست حسين جان

 

يك ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملك حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاك حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در كرببلا زان همه گلهاي نكويت اصغر گل نشكفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست كه در سوز وگدازاست حسين جان 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذكر تو در راز ونياز است حسين جان

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت كه اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا كرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ا ز شكوفه هاي غم اثر طبع ناد علي كربلايي-ص199-انتشارات خزر-تهران

 
سه شنبه 13/10/1390 - 12:57
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
محرم-امام سجاد-ابوالفضل العباس(عيهم السلام)

هركه گدايي زآستان تو آموخت.........

    سينه ي تنگم مجال آه ندارد               جان به هواي لب است وراه ندارد

 

گوشه ي چشمي بسوي گوشه نشين كن           زانكه جزاين گوشه كس پناه ندارد

گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم              خواجه مگر بنده ي سياه ندارد

از گنه من مگو كه زاده ي آدم                 نا خلف استي اگرگناه ندارد

هركه گدايي  ز آستان تو آموخت             دولتي اندوختي كه شاه  ندارد

گنج تجلي زكنج خلوت دل جوي             نيك نظر كن كه اشتباه ندارد

پير خرد گر به خلوت تو برد پي            جز در آن خانه خانقاه ندارد

مهر تو در هر دلي كه كرد تجلي            داد فروغي كه مهر وماه ندارد

مهر گيا ه است حاصل دل عاشق           آب وگل ما جز اين گياه ندارد

مفتقر از سر عشق دم نتوان زد            سر برود زانكه سر نگاه ندارد *

*-سرودهاي امام مهدي عج... ص27-گرداورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم

حضرت زين العابدين عليه السلام -(غم بيداد)

اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس           از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس

 

من  نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين       خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود       برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس

سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش   شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس

خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران

حضرت ابوالفضل عليه السلام

گفت : عباس نكونام علمدار منم             آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم

 

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر كرار منم

بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر كفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم

همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اكبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شورسر زدي                 واندر دلم شراره زعا شوربرزدي

سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند             كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي

تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب              پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي

آن سر كه  چرخ روي بپايش همي نهاد            برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي

دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ              در قطع آن تو دامن همت كمر زدي

تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين           با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي

توخود همان مهي كه بميل تني شرير            درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *

*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلاني رودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.

 
دوشنبه 12/10/1390 - 16:8
 
تاييد شده
اهل بيت
درولادت امام موسي كاظم عليه السلام
 

رباعي دروصف موسي ابن جعفر عليه السلام

آن رادمرد عالم امكان كه رهبر است هفتم امام حضرت موسي ابن جعفراست

باب الحوائجي كه بود يار شيعيان مشكل گشاو آيت خلاق اكبر است--------

موسي كه بود نور دو چشم جعفر در سنگر دين بود امام ورهبر

جان داد به زندان ونشد برده ي ظلم تاكاخ ستمگران شود زير وزبر--------

ولادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام---------

از افلاك جلالت شمس دين روشنگر آورده عيان زيبا جمالي بارخ پيغمبر آورده

بنازم دست قدرت را كه كه از نسل رسول الله براي پيروان دين وقر آن رهبر آورده

گلي از گلشن طاهازنسل حضرت زهرا خداوند جهان با بوي وعطر حيدر آورده

حسن خويي حسين رويي عيان شدكزبراي او خداوندتوانا هوروخلد وكوثر آورده

ز زين العابدين وباقر علم نبي ظاهر عيان فرزند زيبايي براي جعفر آورده

امام هفتمين موسي عيان شد بارخ زيبا سما گفتا سمك ظاهر فروزان اختر آورده

رئيس مذهب شيعه براي ياري ملت دراين ظلمتكده از سوي حق روشنگر آورده

براي ياري قرآن به امر خالق سبحان براي صادق آل نبي همسنگر آورده

به حق جويان بشارت گوكه اين روشنگر نيكو جهان آفرينش را پراز زيب وفر آورده

بگو باملت موسي همه گردند رهپيما كه خلاق جهان ظاهر كليم ديگر آورده

مسيحا در ظهور آمد عيان آيات نور آمد زاعجازش تمام خلق را در باور آورده

ذبيح آمد خليل آمدامام آمد دليل آمد كه درفرمان او خلاق آب وآذرآورد

 

ولي خالق اكبردراين ىنياي پهناور براي انقلاب اهل ايمان رهبر آورده

كسي آمد كه با گفتاروبا رفتار نيكويش به لرزه كاخ ظلم وكفر وجوركافر آورده

 

زحسن روي زيبايش ازآن شمس دلارايش تمام جنت الفردوس را درزيورآورده

تمام حسن خوبان را همه اعجاز قرآن را خداوند جهان يكجا عيان زان سرورآورده

 

به جانبازان باايمان براي بستن پيمان زدانشگاه دين ظاهرتوانا افسرآورده

محبش رازحق عزت عدويش را بود ذلت خدااورابراي ما شفيع محشر آورده

شكوفا شد همه گلها منور شد همه دلها هزاران (كربلايي) خم به تعظيمش سرآورده

به نقل ازكتاب شكوفه هاي غم صص296-297-اثر طبع نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران

 
دوشنبه 12/10/1390 - 1:28
 
تاييد شده
اهل بيت
زبان حال رقيه درشام
     چرااز محفل ما  اي پدر عزم سفر كردي        چراازدوري رويت مرا خونين جگر كردي

رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا           زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا

سرشك ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا      كه اي بابا ي مظلومم بكوي كه گذر كردي

-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر كردي ---------------------

يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت          بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت

كجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت           زما افسردگان بابا چرا قطع نظر كردي

-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي ------------------

غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري      نباشد از براي من دگريار وپرستاري

بنالم درفراق تو كنم از ديده خون جاري        زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر كردي

----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي---------------

نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو            كنم خاك سيه بر سر پدر جان در عزاي تو

كجايي اي پدر تا آنكه چينم من بلاي تو          نمي دانم سفر اندر كدامين بوم بر كردي

-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر كردي --------------

زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا           شكيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا

زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا      زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر كردي

----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي  -------------

دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران     نوا كن بهر آن طفل فكار شاه  مظلومان

بيابي باعزاداران  جزا ازايزد منان           زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر كردي

-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-كتابفروشي اشرفي خوانسار

 
يكشنبه 11/10/1390 - 17:29
 
تاييد شده
اهل بيت
زبان حال رقيه در شام
   چرااز محفل ما  اي پدر عزم سفر كردي        چراازدوري رويت مرا خونين جگر كردي

 

رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا           زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا

سرشك ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا      كه اي بابا ي مظلومم بكوي كه گذر كردي

-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر كردي ---------------------

يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت          بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت

كجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت           زما افسردگان بابا چرا قطع نظر كردي

-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي ------------------

غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري      نباشد از براي من دگريار وپرستاري

بنالم درفراق تو كنم از ديده خون جاري        زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر كردي

----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي---------------

نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو            كنم خاك سيه بر سر پدر جان در عزاي تو

كجايي اي پدر تا آنكه چينم من بلاي تو          نمي دانم سفر اندر كدامين بوم بر كردي

-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر كردي --------------

زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا           شكيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا

زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا      زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر كردي

----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي  -------------

دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران     نوا كن بهر آن طفل فكار شاه  مظلومان

بيابي باعزاداران  جزا ازايزد منان           زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر كردي

-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-كتابفروشي اشرفي خوانسار

 
يكشنبه 11/10/1390 - 15:4
 
تاييد شده
اهل بيت
استغاثه--------قائم آل محمد برسان---------
گوش بر حلقه ي در آويزان                   چشم بنشسته براهت گريان
دل از اين مژده كه خواهي آمد               هست از شوق وصالت لرزان
در رهت بدرقه سازد هر شب                 تا سحر مصحف وادعيه ، زبان
بس كه درراه تو هستم سر پا                رفت از پاي مرا تاب وتوان
دست از دامن الطاف خدا         دست بردار نباشد يك آن
همه از غيبت تو مي نالند            همه از هجر تو بي صبر وامان
همه از خيمه ي بيداد وستم      كه بپا گشت به صحراي زمان
همه ازنخل رطب دار اميد             كه بخشكيد دلپير وجوان
همه از شعله ي نوميدي ياس             كه بر آيد زوراي دل وجان
همه از وحشت عفريت نفاق               كه دهد چهره به هر دوست نشان
همه از سر كشي موج گناه         كه زندطعنه بروي انسان
همه از مردن يزدان شرف           زير پاي هوس بي شرفان
همه ازپنجه ي خونخوار ستم        كه مكد خون دل مضلومان
همه از بي خودي خود دلتنگ          همه گويند بصد آه وفغان
بارالها تو به اين زودي زود            قائم آل محمد برسان
بنقل ازسرودهايامام مهدي عج....ص 134- چاپ انتشارات قلم گردآورنده : حسين حقجو
 
جمعه 9/10/1390 - 11:41
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
سرود در ولادت امام باقر عليه السلام
 

مژده زميلاد عزيز بتول حجت حق باقر علم رسول مژده زميلاد شهنشاه دين سبط نبي باقر علم يقين

شبل علي نوثمر عابدين مفخر آباء وهمه طيبين در ثمين دوحه ي وحدت اصول حجت حق باقر علم رسول

مژده كه ماه رجب ذوالعطاء گشته دومه ظاهرش از يك لقا يك زهلال رخ ماه سماء يك زجمال مه برج هدي

بيت علي ابن حسين رانگر فاطمه ي  بنت حسن راپسر چون مه تابنده نموده نزول حجت حق باقر علم رسول

مژده كه درياي علوم آمده واقف اسرار نجوم آمده روشني دهر ظلوم آمده مظهر تقوا وقيوم آمده            آمده آن جامع فقه وآصول حجت حق باقر علم رسول

)-1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر15:23-1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است .[3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم .[4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او-عز وجل –راه نماید و خود را بشناساند.[5] گواهی می دهم که او « الله » است همو که تنزهش سراسر روزگاران را فرا گرفته و پرتوش ابدیت را شامل است . فرمانش را بی مشاور اجراکند و تقدیرش را بی شریک امضاء وهستی را بی یاور سامان دهد ،[6] صورت آفرینش اورا الگویی نبوده ، آفریدگان را بدون یاور و سختی و حیله ، هستی بخشیده است جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است. پس اوست « الله » و معبودی جز او نیست هم او که صنعش استوار و ساختمان آفرینش اش زیباست . دادگری که ستم روا نمی دارد و بخشنده ترین که کارها به او باز می گردد.[7] و گواهی می دهم که او الله است که هر هستی در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل ارجمندی اش رام و به توانایش تسلیم و به هیبت اش خاضع است .[8] پادشاه هستی ها و چرخاننده ی سپهرها و رام کننده ی آفتاب و ماه که هریک تا اجل معین جریان یابند .او پرده ی شب را به روز و پرده ی روز را به شب –که شتابان در پی شب است -(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ،[9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا.[10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.[11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 }[12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش - با من - خالص باشد. خداوندی جز او نیست. چرا که به من هشدار داده که اگر آنچه در حق علی نازل کرده ،به مردم ابلاغ نکنم ، وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام و خود او –تبارک وتعالی– امنیت از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است . پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرمود: «به نام خداوند همه مهر مهرورز ای فرستاده ی ما آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و جانشینی او بر تو فرو فرستادیم به مردم برسان وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه میدارد ..»(مائده/67).[13] هان مردمان ! در تبلیغ آنچه خداوند بر من نازل فرموده کوتاهی نکرده ام و اکنون سبب نزول آیه را بیان می کنم : همانا جبرئیل از سوی سلام پروردگارم –که تنها او سلام است - سه مرتبه بر من فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابیطالب برادر وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من است هم او که جایگاه اش نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است مگر این که پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول او صاحب اختیار شماست و خداوند تبارک و تعالی آیه ای بر من نازل فرموده که « همانا تنها ولی و سرپرست و صاحب اختیار شما خداوند و پیامبرش و موءمنانی اند که نماز به پا می دارند و در رکوع زکات می پردازند ...» (مائده/55) و قطعاً علی بن ابیطالب نماز بر پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است .[14] و من از جبرئیل در خواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از ماموریت تبلیغ به شما معاف دارد زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را میدانم همانان که خداوند در وصفشان در کتاب خود فرموده : «...به زبان می گویند آن را که در دلهایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آنکه نزد خداوند بس بزرگ است...»(نور/15)[15] و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده اند تا بدان جاکه مرا اذن (سخن شنو و زود باور ) نامیده اند به خاطر همراهی افزون و تمایل و پذیرش علی از من و توجه ویژه ی من به او ،تا بدان جا که خداوند آیه ای فرو فرستاد (توبه/61) « و از آنان اند کسانی که پیامبر خدا را آزرده ، گویند او سخن شنو و زود باور است بگو آری او سخن شنو ست بر علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنو د –لیکن به خیر شماست او(پیامبر) به خدا ایمان دارد و اهل ایمان را تصدیق کرده راستگو می انگارد و همو رحمت است برای ایمانیان شما و البته برای آنان که او را ازار دهند عذابی دردناک خواهد بود...» و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخن را بر زبان آورم و به آنان اشارت کنم و مردمان را به سویشان هدایت کنم ( که آنان را شناسایی کنند ) میتوانستم.لیکن به خدا سوگند در کارشان کرامت نموده لب فرو بستم .[16] با این حال خداوند از من خشنود نخواهد شد مگر فرمان او را در حق علی به شما ابلاغ کنم . آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین خواند : «...ای پیامبر ! آنچه –در حق علی - از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده ابلاغ کن و گرنه رسالت او را انجام نداده ای و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد ...»(مائده/67)  { 3 }[17] هان مردمان ! بدانید این آیه درباره اوست ژرفای آن را بفهمید و بدانید که خداوند او را سرپرست و امام شما قرار داده و پیرویش را بر مهاجران و انصار واجب کرده و بر پیروان آنان در نیکی ، و بر صحرانشینان و شهروندان ،و بر عجم و عرب و آزاد و برده و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و هر یکتا پرست. (هشدار) اجرای فرمانش لازم ، امرش نافذ ، ناسازگارش رانده ، پیرو و باور کننده اش در مهر است البته که خداوند او و شنوایان سخن اش و پیروان راهش را آمرزیده است .[18] هان مردمان ! برای آخرین بار در این اجتماع به پا ایستاده (با شما سخن می گویم) سخنم را شنیده پیروی کنید و فرمان پروردگارتان را گردن گذارید که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و سرپرست و معبود شماست و سپس سرپرست شما ، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون با شما سخن می گوید و پس از من به فرمان او ، علی ولی و امام شماست و سپس امامت ، در فرزندان من از نسل علی خواهد بود تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید .[19] روا نیست مگر آنچه خدا و رسول و امامان روا دانند و ناروا نباشد مگر آنچه آنان ناروا دانند ، و خداوند عز و جل هم روا و هم ناروا را بمن شناسانده و من آموخته هایم را از کتاب خدا و حلال وحرام او را در اختیار علی گذاشته ام.[20] هان مردمان !او را برتر دانید ، هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند در جان من نبشته و من تمامی آن را در جان علی امام پرهیزگاران ضبط کرده ام ،و دانشی نبوده مگر اینکه آن را به علی آموخته ام او پیشوای روشنگر است که خداوند در سوره یاسین از او گفتگو کرده :« و علم هر چیز را در امام مبین برشمرده ایم...»( یس / 12)[21] هان مردمان ! او را فراموش نکنید و از امامتش رو برنتابید و از سرپرستیش نگریزید چرا که شما را به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل می کند ، او باطل را نابود و شما را از آن باز دارد و هرگز نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد .[22] او نخستین مومن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان به من از او سبقت نجسته و همو جان خود را فدای رسول خدا کرده با او همراه بو ده است تنها او همراه رسول خدا عبادت می کرد و جز او از مردان کسی چنین نبو د . علی اولین نماز گزار و پرستش کننده ی همراه من است از جانب خدا وند به او دستور دادم تا (در شب هجرت )در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده پذیرفت که جان خود را فدای من کند .[24] هان مردمان ! او را برتر بدانید که خداوند او را برتری داده و پیشوایی او را پذیرا با شید که خداوند او را (به امامت )نصب کرده است .[25] هان مردمان ! او امام از جانب خداست و خداوند هرگز توبه ی منکر اورا نپذیرد و چنین کسی را نیامرزد این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار با امامت علی ،و حتماً او را به عذاب دردناک جاودانه کیفر خواهد کرد . پس ، از مخالفت او بهراسید وگرنه در آتشی در خواهید شد که آتش گیره ی آن مردمانند و سنگ که برای حق ستیزان آماده شده است .[26] هان مردمان! به خدا که پیامبران پیشین به ظهورم بشارت داده اند و همانا من فرجام آنان و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم ، آن کسی که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی گذشته در آمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است و ناباوری در امامت یکی از امامان به سان ناباوری در تمامی آنان است و جایگاه ناباوران امامت ما آتش دوزخ خواهد بود .[27] هان مردمان خداوند عز و جل از روی منت و احسان خویش این برتری را به من پیش کش کرده و خدایی جز او نیست . هشدار که تمامی ستایش های من در تمامی روزگاران و هر حال و مقام ، ویژه ی اوست .[28] هان مردمان ! علی را برتر دانید که او برترین از مردان و زنان ، پس از من است تا آن هنگام که آفرینش برپاست و روزیشان فرود آید دور دور باد از مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته ام را نپذیرد و بامن سازگار نباشد .هان! آگاه باشید جبرئیل سه بار از سوی خداوند خبرم داد هرکه با علی ستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد نفرین و خشم من بر او باد ، البته بایست هرکس بنگرد که برای فردای خویش چه پیش فرستاده پس تقوا پیشه کنید و از ناسازی با علی بپرهیزید ، مباد گامهایتان پس از استواری در لغزد و همانا خداوند بر کردارتان آگاه است .[29] هان مردمان! او هم جوار و هم سایه ی خداست که در کتاب گرانقدر خود ( قرآن ) او را یاد کرده و درباره ستیزندگان با او فرموده : « ... مباد کسی در روز رستاخیز بگوید افسوس که درباره ی هم جوار و همسایه ی خداوند کوتاهی کرده ام »[30] هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهات آن پیروی ننمایید. به خداوند سوگند که باطن ها و تفسیر آن را روشن نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که هر آن کس که من سرپرست اویم این علی سرپرست اوست و او علی ، فرزند ابی طالب، برادر و وصّی من است. ولایت و سرپرستی او حکمی از سوی خداست که بر من فرو فرستاده است.[31] هان مردمان! همانا علی و پاکانِ از فرزندانم از نسل او یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار ارزشمند بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود حکایت می کند و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.هان! آنان امانت داران خدا در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اند. هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم.[32] هان! من وظیفه ام را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. هشدار که روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم.[33] هان بدانید! هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمومنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مومنان بر کسی جز او روا نباشد. {4}[34] سپس فرمود : مردمان ! کیست سزاوارتر از شمایان به شما ؟ گفتند : خداوند و رسول او . آنگاه فرمود : آن که من سرپرست اویم پس این علی ولی و سرپرست اوست . خداوندا پذیرای ولایت او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار و یار او را یاری کن و رهاکننده ی او را تنها گذار .[35] هان مردمان ! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من و جای نشین من در میان امت وایمان آورندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا ، او مردمان را به سوی خدا بخواند و به آنچه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنان او ستیز نماید. او سرپرست فرمانبرداری خدا باشد و بازدارنده از نافرمانی او . [36] همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان ، و از سوی خدا پیشوای هدایتگر .اوست پیکار کننده ی با پیمان شکنان ، رویگردانان از راستی و درستی و بدر رفته گان از دین.[37] خداوند فرماید: « فرمان من دگرگونی نمی پذیرد. » پروردگارا، اکنون به فرمان تو می گویم : خداوندا دوست داران او را دوست دار و دشمنانش را دشمن. پشتیبانان او را پشتیبانی، یارانش را یاری کن و خودداری کنندگان از یاری اش را رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و خشم خود را بر آنان فرود آور.[38] معبودا ! تو خود در هنگام بیان ولایت علی و برپایی او فرمودی : « امروز آیین شما را به کمال و نعمتم رابرای شما تمام نمودم و با خشنودی اسلام را دین شما قرار دادم.( مائده/ 5) » و نیز گفتی: « همانا دین در نزد خدا تنها اسلام است.(آل عمران/19) » و فرمودی:« و آنکه به جز اسلام دینی بجوید از او پذیرفته نبوده درجهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود.(آل عمران/85)»[39] خداوندا تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.  {5}[40] هان مردمان! خداوند عزوجل دین را با امامت علی تکمیل نمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپایی رستاخیز و عرضه بر خدا - پیروی نکنند کرده هایشان در دو جهان بیهوده بوده در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود. « به گونه ای که نه از عذابشان کاسته و نه بر ایشان فرصتی برای نجات خواهد بود. (بقره/161)»[41] هان مردمان! این علی است یاورترین، سزاوارترین، نزدیک ترین و گرانقدرترین شما نزد من و خداوند عزوجل و من از او خشنودیم. آیه ی رضایتی در قرآن نیست مگر درباره او و هرگاه خداوند ایمانیان را خطابی نموده به او آغاز کرده . و آیه ی ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او و در سوره ی « هل اتی علی الانسان » گواهی بر بهشت نداده مگر برای او و آن را در حق غیر او فرود نیاورده و به وسیله آن آیه جز او را نستوده است.[42] هان مردمان! علی یاور دین خدا، دفاع کننده از رسول اوست و هم او پرهیزکار پاکیزه و رهنمای ارشاد شده« به دست خود خدا است. » پیامبرتان برترین پیامبران، جانشین اش برترین جانشینان و فرزندانش بهترین اوصیایند.هان مردمان! فرزندان پیامبران از نسل آنانند و فرزندان من از نسل امیرالمومنین علی است.[43] هان مردمان! به راستی که شیطان اغواگر آدم را با رشک از بهشت رانده. مباد شما به علی رشک ورزید که آنگاه کرده هایتان نابود و گام هایتان لرزان خواهد شد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد حال آنکه برگزیده خداوند عزوجل بود. پس چگونه خواهید بود که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند.[44] هشدار که با علی نمی ستیزد مگر شقی و سرپرستی اش را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزکار و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش و به خدا سوگند سوره ی « والعصر » درباره او نازل شده است : « به نام خداوند همه مهر مهرورز . به زمان سوگند که انسان در زیان است. » (والعصر/1-2) مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است.[45] هان مردمان! خدا را گواه می گیرم که پیام او را به شما رساندم و « بر فرستاده وظیفه ای جز بیان روشن نیست ». (عنکبوت 18 - نور 54)[46] هان مردمان! « تقوا پیشه کنید همانگونه که بایسته است و نمیرید جز با شرف اسلام ». (آل عمران/102) {6}[47] هان مردمان! « به خدا و رسول او و نور همراهش ایمان آورید (تغابن/8)».« پیش از آنکه چهره ها را تباه و باژگونه کنیم، یا چونان اصحاب روز شنبه ( یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند ) رانده شوید.» (نساء/47) به خدا سوگند که مقصود خدا از این آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. آنک هر کس پایه کار خویش را مهر و یا خشم علی در دل قرار دهد (و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است).[48] هان مردمان! نور از سوی خداوند در جان من، سپس در جان علی ابن ابیطالب آنگاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند – جای گرفته، چرا که خداوند عزوجل ما را دلیل و حجت قرار داده بر کوتاهی کنندگان به عمد، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان.[49] « هان مردمان! هشدارتان می دهم همانا من رسول خدایم. پیش از من نیز رسولانی آمده و سپری شده اند. پس آیا اگر بمیرم یا کشته شوم به جاهلیت برمی گردید ؟ و آن که به قهقرا برگردد خدا را زیان نخواهد رسانید و او سپاس گزاران شکیبا گر را پاداش خواهد داد.(آل عمران/144)»[50] هان! علی و فرزندان من از نسل او دارای کمال شکیبایی و سپاس گزاری اند.[51] هان مردمان! «..اسلامتان را بر من منت مگذارید(حجرات/17) » و بر خدا نیز، که اعمالتان را بیهوده و تباه خواهد کرد و او بر شما خشم خواهد گرفت و شما را به« شعله ای از آتش و مس گداخته(الرحمن/35)» گرفتار خواهد کرد.«.. به یقین پروردگار شما در کمین گاه است..(فجر /14)».[52] هان مردمان! به زودی پس از من«.. امامانی خواهند آمد و شما را به آتش خواهند خواند. آنان در روز رستاخیز تنها و بی یاور خواهند بود(قصص /41)».[53] آگاه باشید که خداوند و من از آنان بیزاریم.[54] هان مردمان! حتما آنان و یاوران و پیروان و تابعانشان در پست ترین جایگاه آتش خواهند بود، چه جایگاه بدی است منزل متکبران. (نحل/29)[55] هان! «که آنان اصحاب صحیفه اند». اکنون هر که در صحیفه خود نظر کند.[56] هان مردمان! اینک جانشینی خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جای می گذارم در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز و اکنون مأموریت خود را انجام می دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب باشد و نیز برهمه ی آنان که زاده شده یا نشده اند.پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و فرزندداران به فرزندان تا برپایی رستاخیز ابلاغ کنند.[57] و به زودی گروهی پس از من! امامت را چپاول کرده به پادشاهی جابجا می کنند. هان! خشم خدا بر غاصبان و چپاولگران. و« البته به زودی به کار شما جن و انس خواهد پرداخت ..» (الرحمن/31) آن که می پردازد – عذاب خواهد نمود- «.. و شعله های آتش و مس گداخته بر سر شما ریخته خواهد شد و در آن هنگام هرگز یاری نمی شوید ..» (الرحمن/35)[58] هان مردمان!«...همانا خداوند عزوجل شما را به خود رها نخواهد کردتا ناپاک را از پاک جدا کند و هر آینه خداوند شما را بر غیب آگاه نمی گرداند.» (آل عمران/179)[59] هان مردمان! هیچ سرزمینی نیست مگر این که خداوند به خاطر تکذیب اهل آن – حق را – آن را پیش از برپایی رستاخیز نابود خواهد کرد و آن را به« امام مهدی »خواهد سپرد و حتما خداوند وعده ی خود را انجام خواهد داد.[60] هان مردمان! شمار فزونی از گذشتگان شما گمراه شدند و خداوند نابودشان کرد و همو نابود کننده ی آیندگان است. خداوند تعالی فرموده : «... آیا پیشینیان را تباه نکردیم ؟ و در پس آنان آیندگان را نابود نساختیم ؟ آری با مجرمان این چنین کنیم. وای بر ناباوران در روز رستاخیز ! ...» (مرسلات/19)[61] هان مردمان! همانا خداوند مرا فرمان داده و بازداشته و من نیز به دستور او به علی امر و نهی کرده ام، پس دانش امر و نهی در نزد علی است. فرمان او را بشنوید تا سلامت مانید و اطاعتش کنید تا هدایت شوید و از آن چه باز می دارد خودداری کنید تا راه یابید و به سوی مقصد او حرکت کنید و هرگز راه های پراکنده شما را از راه او باز ندارد. (انعام/153)  {7}[62] هان مردمان! خداوند را صراط مستقیم منم که فرمان به پیروی آن داده و سپس علی است و آنگاه فرزندانم از نسل او ، پیشوایان هدایت اند که به راستی و درستی راه می برند و با حق دادگری کنند.سپس چنین خواند : « به نام خداوند همه مهرِ مهر ورز . تمامی ستایش ها ویژه ی پروردگار جهانیان است. هم او که به همه آفرینش مهر می ورزد و به ویژگان ، مهرِ ویژه دارد. فرمان روای روز جزا است. خداوندا !تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ، ما را به صراط مستقیم رهنمایی کن . راه آنان که منت نهاده نعمتشان بخشیدی ، نه راه خشم شدگان و نه راه گمراهان ! ... (حمد/1-7) و آنگاه ادامه داد : این سوره درباره ی من نزول یافته و شامل امامان است و به آنان اختصاص یافته . آنان اند «.. اولیای خدا که ترس و اندوهی برایشان نباشد ». (یونس/62) هان ! « همانا حزب الهی چیره خواهد بود ... » (مائده/56)[63] هان ! «...ستیزندگان آنان گمراه و نابخردو همکاران شیاطین اند که برای گمراهی مردمان ، سخنان بی هوده را به یکدیگر می رسانند...» (انعام/112)[64] هشدار : خداوند در کتاب خود از دوستان امامان چنین یاد کرده : « ... (ای پیامبر ما) نمی یابی ایمان آوردگانِ به خدا و روز بازپسین را که ستیزه گران خدا و رسول او را دوست بدارند، گرچه پدران ، فرزندان ، برادران و خویشانشان باشند. خداوند ایمان را در دل هایشان تثبیت فرموده و با روحی از سوی خود، ایشان را تایید نموده، آنان را جاودانه در بهشت هایی در خواهد آورد که از زیر درختان آن ها نهرها جاری است ، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند، همانان اند حزب خدا. هشدار که حزب الهی رستگارانند.» (مجادله/22)[65] هان! دوست داران امامان ، مومنانی هستند که خداوند عزوجل چنین توصیف فرموده است: «... آنان ایمان آورده باور خود را به شرک نیالوده اند، پس ایشان در امان اند و راه یافتگان ...». (انعام/82)[66] هشدار! یاران پیشوایان به باور رسیده گان اند و دور از تردید و انکار ! (حجرات/15)[67] هشدار ! ایشان با آرامش و سلام به بهشت در خواهند شد و فرشتگان با رفاه و تسلیم آنان را پذیرفته می گویند : درود بر شمایان، اکنون پاکیزه شده اید ! « ...در بهشت جاودانه در آیید...». (حجر/46)[68] هان ! بهشت پاداش دوستان امامان است که در آن بی حساب روزی داده خواهند شد .... (غافر/40) .[69] هشدار ! دشمنان امامان ، در آتش درآیند .. (نساء/10) .[70] هشدار ! که ناله ی افروزش جهنم را در حالی که شعله های آن زبانه می کشد ، می شنوند و زفیر (صدای بازدم ) آن را درمی یابند .... (ملک/7) .[71] و خداوند در وصفشان فرماید : « هرگاه امتی در جهنم درآید همتای خود را نفرین کند تا آن که تمامی آنان به یکدیگر بپیوندند ، پسینیان به پیشینیان گویند پروردگارا ! اینان ما را گمراه کردند پس بر آنان کیفر دوچندان از آتش فرود آور ، خداوند فرماید برای هر دو گروه کیفر دوچندان خواهد بود و لیکن شما نمی دانید.» (اعراف/38)[72] هشدار ! که خداوند درباره ی دشمنان امامان فرماید : «...هر گروه از آنان که در جهنم انداخته شوند، نگاهبانان آن می پرسند مگر بر شما ترساننده ای نیامد ؟ پاسخ دهند چرا ! لیکن تکذیب کرده گفتیم خداوند خبری نداده و شمایان نیستید مگر در گمراهی بزرگ...» و نیز گفتند : «...اگر سخن خدا را می شنیدیم یا اندیشه می کردیم اکنون در میان اهل آتش نبودیم...». پس اینان به گناه خود اعتراف نمودند، پس دور باد دوزخیان از رحمت خداوند. (ملک/8-11)[73] هان! یاران امامان در نهان، از پروردگار خویش ترسانند. آمرزش و پاداش بزرگ بر ایشان خواهد بود. (ملک/12)[74] هان مردمان! چه بسیار راه است میان شعله های آتش و پاداش بزرگ ![75] هان مردمان! ستیزه جوی ما کسی است که خداوند او را ناستوده و نفرین فرموده و یاران و دوستان ما آنان اند که خداوند ایشان را ستوده و دوست می دارد.[76] هان مردمان! همانا من انذارگرم و علی بشارت دهنده ! [77] هان که من بیم دهنده ام و علی رهنماست.[78] هان که من پیامبرم و علی وصی من است.[79] هان مردمان! من رسول ام و علی امام و وصی پس از من است و پس از او امامان، فرزندان اویند. آگاه باشید من والد آنان و ایشان از صلب اویند.  {8}[80] آگاه باشید همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست.هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران.هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها !هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان.[81] هشدار ! اوست خون خواه تمامی اولیای خدا.هان ! همانا او یاور دین خداست.[82] هان ! او از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.هشدار ! او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.هان ! او نیکو و برگزیده ی خداست.هشدار ! اوست میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک ها.[83] هان ! او از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد .هشدار ! اوست بالیده و استوار.آگاه باشید ! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است.[84] هان ! پیشینیان از قرن ها ظهور او را پیشگویی کرده اند.[85] هشدار ! اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. (این تعبیر به عنوان حجت، امامت و مسئولیت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد. زیرا آنان حجت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند کرد.) راستی و درستی و روشنایی جز با او نیست.[86] هان ! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده او یاری نخواهد گشت.هشدار ! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است. {9}[87] هان مردمان ! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده، تفهیم نموده ام و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند.[88] اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه برای انجام بیعت با او و اقرار به امامتش، با من و سپس با او دست دهید.[89] هشدار ! من با خداوند بیعت کرده ام و علی با من پیمان بسته است و اکنون از سوی خدای عزوجل بر امامت او از شمایان پیمان می گیرم. ( ای پیامبر ! ) آنان که با تو بیعت کنند، هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بر فراز دستان آنان است و آن کس که بیعت شکندبه زیان خود شکسته و خداوند آن را که بر پیمان الهی وفادار باشد پاداش بزرگی خواهد داد.  {10}[90] هان مردمان ! همانا حج و عمره از شعائر و آداب خدایی است. پس زائران خانه خدا و عمره کنندگان بر صفا و مروه بسیار طواف کنند و آن کس که در انجام کار خیر فرمان برداری کند، پس حتما خداوند سپاس گزارِ داناست.(بقره/158)[91] هان مردمان ! در خانه ی خدا حج به جای آورید، هیچ خاندانی داخل آن نشد مگر بی نیاز شد و مژده گرفت و آنکه روی از آن برتافت بی بهره و نیازمند گشت.[92] هان مردمان ! مومنی در موقف ( عرفات، مشعر، منا ) نماند مگر اینکه خداوند گناهان گذشته ی او را آمرزید. پس بایسته است که پس از پایان اعمال حج ( با پاکی ) کار خود را از سر گیرد.[93] هان مردمان ! حاجیان، از سوی خداوند کمک شده و هزینه های سفرشان جایگزین خواهد شد و البته خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود. هان مردمان ! خانه ی خدا را با دین کامل و ژرفایی دانش دیدار کنید و از زیارت گاه ها جز با توبه و بازایستادن ( از گناهان ) بر نگردید.[94] هان مردمان ! نماز را به پا دارید و زکات پردازید همان سان که خداوند عزّوجلّ امر فرموده است. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید و یا از یاد بردید علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. همو که خداوند عزّوجلّ پس از من او را امانت دار خویش در میان آفریدگان نهاده است. او از من و من از اویم. همانا او و جانشینانش از فرزندان من به پرسش هایتان پاسخ داده ، آنچه را نمی دانید به شما می آموزند.[95] هان ! روا و ناروا بیش از آن است که آن ها را شمارش کرده یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مامورم که از شما پیمان بگیرم که دست در دست من نهید در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره «علی امیرمومنان» آورده ام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و فرجام آنان « مهدی » است و استواری پیشوایی تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت) .[96]هان مردمان ! شمایان را به هر روا و ناروا ( حلال و حرام ) رهنمایی کردم و از آن بر نمی گردم. هان ! آنها را یاد آورید و نگه داریدو یکدیگر را به آن توصیه کنید و احکام خدا را دگرگون نسازید. هشدار ! دوباره یاد می آورم: هان ! نماز به پا دارید و زکات بپردازید و به معروف فرمان دهید و از منکر باز دارید.[97] هشدار ! برترین بخش امر به معروف این است که به گفته ی من – درباره امامت و ولایت علی و فرزندان او – برسید و سخنم را به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری با من باز دارید که این سخنان ، فرمان خدا و من است. هان ! هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.[98] هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی فرزندان اویند و من به شما معرفی کردم که آنان از او و از من اند چرا که خداوند در کتاب خود می گوید : « امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرارداد...» (زخرف/28) و من نیز گفته ام مادام که به آن دو – قرآن و امامان – تمسک کنید گمراه نخواهید شد.[99] هان مردمان! پرهیزکاری! پرهیزکاری! از سختی رستخیز به پرهیزید آن سان که خداوند عزوجل فرموده : « البته زمین لرزه ی رستاخیز حادثه ای بزرگ است ...» (حج/1)[100] یاد آورید مرگ و قیامت را ، حساب و ترازوهای ( اعمال) را ، محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر را . پس آن که نیکی کرد پاداش گیرد و آن که بدی کرد بهره ای از بهشت نخواهد برد.  {11}[101] هان مردمان ! شمار شما بیش از آن است که در یک زمان با یک دست با من بیعت کنید . از این روی خدای عزّوجلّ دستور فرموده که از شما اقرار زبانی گیرم و پیمان سرپرستی علی« امیر المؤمنین » را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند چرا که گفتم که فرزندانم از نسل اویند.[102] پس همگان بگویید :« البته که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن خوشنود و بر آن گردن گذار ، و بر آن چه از سوی پروردگارمان و پروردگار تو در امامت اماممان علی« امیر المؤمنین » و دیگر امامان – ازصلب او – به ما ابلاغ کردی ، با تو پیمان می بندیم ، پیمانی با دل ، با جان با زبان و با دستانمان ، با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با این اعتقاد برانگیخته می شویم و هرگز آن را دگرگون نکرده شک و انکار نخواهیم داشت و هرگز از عهد خود برنگشته پیمان نشکنیم.(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی ، درباره علی امیر مومنان و امامان پس از او ، فرزندانت از نسل او ، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو ، که خداوند بر پایشان کرده . اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها ، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان ، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند و خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش .[103] هان ! مردمان ! اکنون چه می گویید ؟البته خداوند هر صدایی را می شنود و بر اسرار دلها آگاه است (هرآن کس که هدایت پذیرد به خیر خویش پذیرفته و آن که گمراه شد به زیان خود رفته..) (زمر/41). و آن کس که بیعت کند حتماً با خداوند پیمان بسته « دست خدا بالای دستان آن هاست ...» (فتح/10)[104] هان مردمان آنک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان ببندید و با علی امیر مؤمنان و حسن و حسین و با امامان از نسل آنان که پس از آنان خواهند بود امامانی که فرمانی پایدار در دنیا و آخرت اند.خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد « هرکس پیمان شکند البته به زیان خود گام نهاده و آن که بر عهدش پا برجا ماند بزودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد...» (فتح/10).[105] هان مردمان ! بگویید هر آن چه به شما گفتم ! و به علی با لقب« امیر المؤمنین » سلام کنید و اکنون بگویید :« شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا ، آمرزشت خواهیم و به سوی توست بازگشت » (بخشی از آیه 285 بقره) و بگویید : « تمام ستایش و سپاس خدایی راست که ما را به این را هدایت فرمود و گرنه راه نمی یافتیم و البته فرستادگان پروردگارمان به درستی آمده اند...» ( اعراف/43 )[106] هان مردمان ، برتری های علی بن ابیطالب نزد خداوند عزّوجلّ – که در قرآن نازل فرموده – بیش از آن است که من یکباره برشمارم ، پس هرکس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت ، او را باور کنید.[107] هان مردمان ! (احزاب/71) فرمان بردار از خدا و فرستاده ی او و از علی و امامان که نام بردم به رستگاری بزرگ دست یافته است .[108] هان مردمان ، سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام کنندگان بر او با لقب« امیر المؤمنین » رستگارانند و در بهشت های پر بهره خواهند بود .[109] هان مردمان ! آنچه خدا را خوشنود می کند بگویید ، و اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند خدا را زیانی نخواهد رسید.[110] خداوندا بیامرز ایمان آورندگان به آن چه ادا کرده و فرمان دادم ، و بر انکارکنند گان کافر خشم گیر و الحمدلله رب العالمین                                                                                              در کوی حیدر ، در « مهر باران »                      شرط است پاکی بر جمله یاران ،راهی ندارد آلوده دامن تنها و تنها ، پرهیزکاران-----
X