دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
روي بر خاك بنه تا كه برافلاك روي جان فشاني بكن ار مي طلبي جانان را كس بجانان نرسد تا نفشاند جان را روي بر خاك بنه تا كه بر افلاك روي سر بده تا نگري سروري دوران را ماه كنعان نرود بر فلك حشمت مصر تانبيند الم چه ،ستم زندان را نوح را كشتي اميد به ساحل نرسد تا نيابدغم غرق وخطر طوفان را همت خضر كند طي بيابان فنا ورنه كي بوده نشان زآب بقاء حيوان را حسن ليلي طلبد شيفته اي چون مجنون كه بيكباره كندترك سروسامان را نافه ي مشك خطا تا نخورد خون جگر نبرد رونق گلزار بهارستان را تاشقايق نكشد بار مشقت عمري نربايد به لطافت دل چون نعمان را مفتقرگر نكشي پاي زآن سركوي دستدرحلقه زني زلف عبير افشان را* *-به نقل از متاب سرودهاي امام مهدي چاپ انتشارات قلم -قم -ص 19-سراينده: مفتقر + نوشته شده در جمعه بيست و نهم مهر 1390ساعت 16:45 توسط mha3131 | 2 نظر
قلب زهراچودل احمد مختار بسوخت كز شرار محنش گنبذ دوار بسوخت
خون ديوار ودر سوخته را هركه بديد جان او از شرر آن در وديوار بسوخت
وقعه ي ميخ در وضرب لگد سوخت مرا سينه ي فاطمه چون زآتش مسمار بسوخت
داستان پس در وقعه ي جانسوز بود زآن محن ديده ي هر ثابت وسيار بوخت
چه كشيده است ندانم زغلاف شمشير كه دل وپهلويش از شعله ي آزار بسوخت
تازيانه بنموده است سيه بازوي وي عالمي زين ستم دشمن خونخوار بسوخت
رنجه كردند دلش چون فدكش گشتي غصب كه از آن رنجُ دل احمد مختار بسوخت
بشكند دست عدو چون برخش سيلي زد كه از آن ُ صورت گنجينه ي اسرار بسوخت
محسنش سقط شد (آهي )زهمان ضربت در زين غم وغصه دل حيدر كرار بسوخت
---به نقل ازديوان آهي -جلد دوم -ص ۱۰۷-سروده ي َلي آهي -انتشارات خزر -تهران-
دختر ختم رسل حجت دادار منم محرم راز دل حيدر كرار منم
معني سوره ي كل كوثر وآن فيض عظيم كه بقرآن بود از خالق غفار منم
مام شبير وشبر ،شافعه ي روز حساب شجر طيبه ي احمد مختار منم
آنكه از بعد پدر قلب فكارش خون شد از جفا وستم فرقه ي كفار منم
آنكه بر خاست بياري امام ودينش تازيانه بتنش خورده زاشرار منم
آنكه شد محسن شش ماهه ي مظلومش سقط بي گنه از لگد وآن در وديوار منم
آنكه اززخم زبان وستم وظلم عدو غير ناله نبدش در همه دم كار منم
آنكه زد ثاني نمرود برويش سيلي روز شد درنظرش همچو شب تار منم
آنكه از حق طلب مرگ خودش را ميكرد نزد قبر پدرش با دل خونبار منم
آنكه در روز جزا جمع محبينش را برهاند زغم واهمه ي نار منم----
آنكه بر (كرببلايي) بدهد روز حساب حسنات صله بر گفتن اشعار منم
--ص66-67 -كتاب سوم -ارمغان كربلا-نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران-----
اشك قلم (زبان حضرت زهرا (س) :----
زبعد مرگ تواي مايه ي اميد پدر جان شدم ززندگي خويش نااميد پدر جان
زدرد پهلوورنج فراق وسيلي دشمن بزيربار مصيبت قدم خميد پدر جان
بجرم آنكه حمايت زشوهرم بنمودم ببين كه رشته ي عمرم عدوبريد پدرجان
بجاي مزدرسالت ازاين گروه ستمگر شده است محسن مظلوم من شهيد پدرجان
رخم زسيلي اعدا كبو دگشته ونيلي شده زبعد تو موي سرم سپيد پدرجان
براي غصب فدك ناسپاس خصم نمك خور چگونه پرده ي حرمت زما دريد پدرجان
گواه باش كه مرگ خود از خدا طلبيدم زبس كه زخم زبان بر دلم رسيد پدرجان
ببين پدر كه دل سنگ شد كباب بحالم زبس كه اشك غم از ديده ام چكيد پدرجان
زديده ي قلم (كربلايي)اشك ببارد سياه گشت همه صفحه ي سپيد پدرجان
--ص 68 -همان منبع فوق -انتشارات خزر -تهران --- ارمغان زهرا(س):----
زامت هديه اي از دار دنيا مي برد زهرا نشاني از فداكاري به عقبا مي برد زهرا
تن مجروح وبازوي كبود وروي نيلي را همانا مخفيانه سوي بابا مي برد زهرا
شكسته استخوان وقامت ازغم دوتايش را بسوي دادگاه حي يكتا مي برد زهرا
زاشك ديده دارد شيشه اي را در كفن پنهان شبانه در لحد از بهر فردا ميبرد زهرا
زسجد بردن حبل المتين با بازوي بسته نوشته نامه اي با اشك مولا مي برد زهرا
از آن ضرب غلاف تيغ قنفذ بسته بازو را شكسته شاخه ي طوبي به طوبا مي برد زهرا
زمسمادودروضرب لگد زآن آتش افروزي شكايتهاي گوناگون زاعدامي برد زهرا
زبس زخم زبان آمد به قلب نازنين او دلي مجروح از بهر مداوا مي برد زهرا
زقتل محسن مظلوم و آن مسمار غم افزا به محشر جوهري از بهر امضا مي برد زهرا
بنال اي (كربلايي)روز وشب زين ماتم عظما كه بهر محسنش سوغات دنيا مي برد زهرا
---نادعلي كربلايي -به نقل ز ارمغان كربلا -ص 69 -انتشارات خزر -تهران--
مهدي اي در رسول مدني يوسف فاطمه ابن الحسني
اي فروزنده تر از ماه بيا يار دين حجت آگاه بيا
رخ نما اي گهر آل عبا زپس پرده ي غيبت تودر آ
همه مشتاق تماشاي توايم عاشق روي دل آراي توايم
گرچه اين ديده ي ما قابل نيست انتظار دگري دردل نيست
نام تو شكر وشهد لب ماست زينت محفل روز وشب ماست
همه جا هستي وما بي خبريم از غم هجر تو ما خون جگريم
كيميا مهر تو اندر دل ما شد عجين روز ازل با گل ما
جان زهرا همه را دل خوش كن آتش فتنه زما خامش كن
زاده ي عسكري!ُ اي حجت دين! توبزن ريشه ي كفار (صدام) لعين
روز پيروزي ما را برسان مرگ صدام دغا را برسان
بر محبان زوفا كن نظري آه مارا تو بده يك اثري
به اجابت برسان گفته ي ما بين جوانان بخون خفته ي ما
دادخواه همه بيچاره تويي ياور ملت آواره تويي
اي ضيا ء دل غمديده ي ما تابكي غايبي از ديده ي ما
(رجبي) را تو عطاء كن توفيق چون كه الطاف تو او را ست رفيق
----اشعارازرجبيان با يك تصرف -به نقل از :پيام شهدا -ص ۱۴۴-تاليف ابولفضل آسماني ----
دربيت دهم -مصراع دوم -دراصل شعر كلمه (صدام ) ميباشد كه كلمه ي (كفار ) جانشين آن شد----
۱۳۹۱/۱/۱۱ | |
خوش بود چهره ي آن ماه فروزان ديدن واندرآن چهره عيان جلوه ي يزدان ديدن اشكم ازديده فرو دآيد وآهم زدرون در پي آرزوي دلبر جانان ديدن جلوه ي روي ورا ديده ي دل خواهد ديد ورنه با ديده ي آلوده كه نتوان ديدن بايد از جان گذري تا كه به جانان نگري شرط وصل رخ دلبرنبود جان ديدن عاشق سوخته جان را كه بود شب بيدار خوش بود صبح وصال شب هجران ديدن وه چه نيكواست در اين عصر قيام اسلام قطب اين دايره ي عالم امكان ديدن اي فروزان گهر برج ولايت تاكي از غم هجر رخت اشك بدامان ديدن حجه ابن الحسن عجل لظهورك مهدي! تابكي ريختن خون شهيدان ديدن بهر اين امت غمديده ورهبر چه خوش است روي زيباي تو اي آيت قرآن ديدن اثر طبع محمد نعيمي -به نقل از پيام شهدا-ص:137-تاليف ابوالفضل آسماني |
۱۳۹۱/۱/۱۱ | |
خوش بود چهره ي آن ماه فروزان ديدن واندرآن چهره عيان جلوه ي يزدان ديدن اشكم ازديده فرو دآيد وآهم زدرون در پي آرزوي دلبر جانان ديدن جلوه ي روي ورا ديده ي دل خواهد ديد ورنه با ديده ي آلوده كه نتوان ديدن بايد از جان گذري تا كه به جانان نگري شرط وصل رخ دلبرنبود جان ديدن عاشق سوخته جان را كه بود شب بيدار خوش بود صبح وصال شب هجران ديدن وه چه نيكواست در اين عصر قيام اسلام قطب اين دايره ي عالم امكان ديدن اي فروزان گهر برج ولايت تاكي از غم هجر رخت اشك بدامان ديدن حجه ابن الحسن عجل لظهورك مهدي! تابكي ريختن خون شهيدان ديدن بهر اين امت غمديده ورهبر چه خوش است روي زيباي تو اي آيت قرآن ديدن اثر طبع محمد نعيمي -به نقل از پيام شهدا-ص:137-تاليف ابوالفضل آسماني |
زينب آن بانوي عظمايي كه دست قدرتش كهكشان چرخ را بر پاطناب انداخته
شمسه ي كاخ جلال ورفعتش از فرط نور مهر عالمتاب را از آب وتاب انداخته
دختر مرد دوعالم آن گاه خشم خويش رعشه بر اين چار مام وهفت باب انداخته
اين همان بانواست كز نطق وبيان همچون علي انقلاب از كوفه تا شام خراب انداخته
مرتضي از تيغ آتشبار راس كوفيان دريم خون روز هيجا چون حباب انداخته
دخترش در كوفه از تيغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته
گر زبانش ذوالفقار حيدري نبود چرا؟خصم رادردل شرر همچون شهاب انداخته
همتش چون بازوي خيبر گشاي حيدري بارگاه كفر را در انقلاب انداخته
كشتي دين كربلا شد غرق ازطوفان كفر همت زينب زنو آنرابرآب انداخته
حلم او صبر وتوانايي زدست صبر برد علم او ازدست هر دانا كتاب انداخته
تا قيامت وصف او (موزون ) اگر گويم كم است زانكه حق اورا چوخود در احتجاب انداخته-----از موزون اصفهاني -به نقل از گلستان حسيني -ص:۱۴۴- گردآورنده :رضارضانور گيلاني رودسري -انتشارات آشنا -چاپ ۱۳۸۹ قمري
مژده كه ميلاد شه خاتم است عيد سعيد نبي اكرم است
مزده كه مسروري عالم رسيد خرمي عالم وآدم رسيد
هادي كل ُ سيد خاتم رسيد منجي عالم شه اكرم رسيد
خرم از او خاطره ي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است----
مزده كه بي پرده رخ يار شد جلوه ي محبوب پديدارشد
كعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد
عالم ايجاد از او خرم است عيد سعيد نبي اكرم است----
مزده كه شد نور خدا آشكار يافت تولد شه ملك وقار
احمد محمود شه تاجدار آنكه به ايجاد بود شهريار
اهل ولا خرمي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است ---
مژده كه پير فلك آمد جوان گشت منور همه كون ومكان
از رخ دلجوي شه انس وجان فخر بشر خاتم پيغمبران
آنكه از او فخر بني آدم است عيد سعيد نبي اكرم است
جاد اول ديوان آذر خراساني (حاج سيد غلامرضا آذر حقيقي-چاپ افست اسلاميه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسي
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ده مژده كه ختم انبيا ظاهر شد انوار تجلي خدا ظاهر شد
فرمان محمدا رسول الهي بهرش زكريم ذوالعطا ظاهر شد
--ص28 -ارمغان كربلا -نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران-----------
-----------------------------(خورشيدسعادت)------- ---------------------
البشارت كه بما صبح سعادت آمد مفخر كون ومكان باعث خلقت آمد
روشن از نور جمالش همه ي عالم شد عقل كل ختم رسل مظهر رجمت آمد
نبي مكي امي زپس پرده ي غيب از پي راهنمايي وهدايت آمد
كلبه ي بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت كه به آ غوش من آن شمس سعادت آمد
طاق كسري عجم طاقت ديدار نداشت جاري از رود سماوي ،يد عصمت آمد
لات واصنام بخاك از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان يد قدرت آمد
دسته دسته ملكاز عالم بالا به زمين شادمان ف تلبيه گو بهرزيارت آمد
رانده ابليس شد از عالم بالا گفتا اين چه شوديست مگر روز قيامت آمد
گفت جبريل جوابش كه زسر حد كمال شافع محشر وفرمانده ي امت آمد
باد ، گو مژده رساند بسليمان جهان كه شه عرش مكان ،حامل رفعت آمد
يوسف مصر دگر حسن فروشي نكند چون كه بيند بجهان كان ملاحت آمد
دگر از حاتم طايي نتوان گفت سخن زانكه بهر كرم و لطف وسخاوت آمد
زكمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا احسن الله وتبارك بشهادت آمد
حامل حكم خدا فخريه بنمايد چون خادم درگه آن شمس ولايت آمد
مدح اوزينت قرآن الهي باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد
آيه آيه همه ي معني قرآن كريم شاهد خوبي اين منجي امت آمد
هم به انجيل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصيف محمد زدرايت آمد
تهنيت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ي مركزي روز شفاعت آمد
(كربلايي) زگدايي در خانه ي او شكر لله كه دلت كنج محبت آمد---
----به نقل از ارمغان كربلا(كتاب سوم) نادعلي كربلايي-انتشارات خزر -تهران---
تاابد پاينده اسلام از قيام زينب است مهر وامضاي فداكاري بنام زينب است
از قيام شمس دين ،حق وحقيقت زنده شد كاخ استبداد ويران از قيام زينب است
آبياري نهال دين شد از خون حسين اين دوام واستقامت از دوام زينب است
اي كه وارد مي شوي در روضه ي كرببلا با ادب بگذار پا كآن جا مقام زينباست
صبر وتسليم ورضا وبردباري وقيام ازبراي ياري قر آن مرام زينب است
تلخي هجران وناكامي واشك دم بدم ارث مظلومي وحق گويي ز مام زينب است
ديده ي صاحب زمان گريان به هر صبح ومسا از جفاي دشمن ورنج مدام زينب است
روز رستاخيز بنويسد با خط درشت (كربلايي) سالها باشد غلام زينب است
شكوفه هاي غم -جلد دوم -ص 199 -نادعلي كربلايي -انتشارات خزر -تهران
اي حجت حق، رهبر اسلام ، اغثني وي سبط نبي ، ناشر احكام اعثني
از هجرتواي شاه ، دل آرام ندارد آرام دل ، اي شاه دل آرام اغثني
هر كس به بتي داده دل ومابه تو شيدا اي بت شكن عالم اصنام اغثني
رفته است زبازي حوادث دلم از دست گردددلماز ديدن تو رام ،اغثني
اي قلب همه هستي واي واسطه ي فيض اي روح وروان بر همه اجسام ، اغثني
بيمارتوومنتظر داروي وصليم برما، تو طبيب همه آلام ،اغثني
از زخم زبان بين دل ما گشته پريشان خون شد دل مااز غم ايام ، اغثني
ازدوري تو تلخ بود كام محبان شيرين شود ازوصل تو هر كام ،اغثني
در گله ي اسلام نگر ، گرگستمگر اي حافظ دين ،راعي اسلام ،اغثني
(آهي) زفراق تو نگر چشم براه است تاكي برهت ، ديده كند وام ، اغثني------
-----------اي حجت حق جهان نگر در سوز است از غيبت تو تيره به چشمم روز است
تاكي پس ابر غيبت ، اي خالق ما خورشيد امامت جهان افروزاست------
به نقل از : ديوان آهي جلد دوم-ص220-221-اثرطبع علي آهي -انتشارات خزر -تهران -1348 شمسي----