مهر تومرا ركن نماز است حسين جان
مهر نماز
:
مهر تو مرا ركن نماز است حسين جان عشق تو مرا كعبه ي راز است حسين جان
روزي كه شود بسته برويم در اميد
بابكرم لطف توبازاست حسين جان
يك ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملك حجازاست حسين جان
هرروزدهم بوسه بخاك حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان
در كرببلا زان همه گلهاي نكويت اصغر گل نشكفته ي ناز است حسين جان
ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست كه در سوز وگدازاست حسين جان
گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذكر تو در راز ونياز است حسين جان
مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت كه اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان
در روز جزا كرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ا ز شكوفه هاي غم اثر طبع ناد علي كربلايي-ص199-انتشارات خزر-تهران
سه شنبه 13/10/1390 - 12:57
شعر و قطعات ادبي
محرم-امام سجاد-ابوالفضل العباس(عيهم السلام)
سينه ي تنگم مجال آه ندارد جان به هواي لب است وراه ندارد
گوشه ي چشمي بسوي گوشه نشين كن زانكه جزاين گوشه كس پناه ندارد
گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده ي سياه ندارد
از گنه من مگو كه زاده ي آدم نا خلف استي اگرگناه ندارد
هركه گدايي ز آستان تو آموخت دولتي اندوختي كه شاه ندارد
گنج تجلي زكنج خلوت دل جوي نيك نظر كن كه اشتباه ندارد
پير خرد گر به خلوت تو برد پي جز در آن خانه خانقاه ندارد
مهر تو در هر دلي كه كرد تجلي داد فروغي كه مهر وماه ندارد
مهر گيا ه است حاصل دل عاشق آب وگل ما جز اين گياه ندارد
مفتقر از سر عشق دم نتوان زد سر برود زانكه سر نگاه ندارد *
*-سرودهاي امام مهدي عج... ص27-گرداورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم
اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس
من نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس
بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه از جراحات تن سرور زهاد بپرس
غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس
سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس
خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو اثرش را برو از مردم آزاد بپرس
داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *
*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران
گفت : عباس نكونام علمدار منم آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم
شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم
شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است باب حاجات وامين شه ابرار منم
پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم
مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم چون پيمبربود او حيدر كرار منم
بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن بر در آل علي ميثم تمار منم
تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم
چون برم آب روان بهرعزيزان حسين هدف تير بلا دربر كفار منم
دستم افتاده زتن در ره جانان اما آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم
همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين پيش مرگ پسر احمد مختار منم
از پي ياري قرآن بجهاد اكبر همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم
(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد باب حاجات همه مومن وديندار منم*
*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران
باز اي مه محرم پر شور سر زدي
باز اي مه محرم پر شورسر زدي واندر دلم شراره زعا شوربرزدي
سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي
تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي
آن سر كه چرخ روي بپايش همي نهاد برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي
دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت كمر زدي
تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي
توخود همان مهي كه بميل تني شرير درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *
*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلاني رودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.
دوشنبه 12/10/1390 - 16:8
اهل بيت
درولادت امام موسي كاظم عليه السلام
رباعي دروصف موسي ابن جعفر عليه السلام
آن رادمرد عالم امكان كه رهبر است هفتم امام حضرت موسي ابن جعفراست
باب الحوائجي كه بود يار شيعيان مشكل گشاو آيت خلاق اكبر است--------
موسي كه بود نور دو چشم جعفر در سنگر دين بود امام ورهبر
جان داد به زندان ونشد برده ي ظلم تاكاخ ستمگران شود زير وزبر--------
ولادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام---------
از افلاك جلالت شمس دين روشنگر آورده عيان زيبا جمالي بارخ پيغمبر آورده
بنازم دست قدرت را كه كه از نسل رسول الله براي پيروان دين وقر آن رهبر آورده
گلي از گلشن طاهازنسل حضرت زهرا خداوند جهان با بوي وعطر حيدر آورده
حسن خويي حسين رويي عيان شدكزبراي او خداوندتوانا هوروخلد وكوثر آورده
ز زين العابدين وباقر علم نبي ظاهر عيان فرزند زيبايي براي جعفر آورده
امام هفتمين موسي عيان شد بارخ زيبا سما گفتا سمك ظاهر فروزان اختر آورده
رئيس مذهب شيعه براي ياري ملت دراين ظلمتكده از سوي حق روشنگر آورده
براي ياري قرآن به امر خالق سبحان براي صادق آل نبي همسنگر آورده
به حق جويان بشارت گوكه اين روشنگر نيكو جهان آفرينش را پراز زيب وفر آورده
بگو باملت موسي همه گردند رهپيما كه خلاق جهان ظاهر كليم ديگر آورده
مسيحا در ظهور آمد عيان آيات نور آمد زاعجازش تمام خلق را در باور آورده
ذبيح آمد خليل آمدامام آمد دليل آمد كه درفرمان او خلاق آب وآذرآورد
ولي خالق اكبردراين ىنياي پهناور براي انقلاب اهل ايمان رهبر آورده
كسي آمد كه با گفتاروبا رفتار نيكويش به لرزه كاخ ظلم وكفر وجوركافر آورده
زحسن روي زيبايش ازآن شمس دلارايش تمام جنت الفردوس را درزيورآورده
تمام حسن خوبان را همه اعجاز قرآن را خداوند جهان يكجا عيان زان سرورآورده
به جانبازان باايمان براي بستن پيمان زدانشگاه دين ظاهرتوانا افسرآورده
محبش رازحق عزت عدويش را بود ذلت خدااورابراي ما شفيع محشر آورده
شكوفا شد همه گلها منور شد همه دلها هزاران (كربلايي) خم به تعظيمش سرآورده
به نقل ازكتاب شكوفه هاي غم صص296-297-اثر طبع نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران
دوشنبه 12/10/1390 - 1:28
اهل بيت
زبان حال رقيه درشام
چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي چراازدوري رويت مرا خونين جگر كردي رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا
سرشك ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا كه اي بابا ي مظلومم بكوي كه گذر كردي
-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر كردي ---------------------
يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت
كجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر كردي
-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي ------------------
غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري نباشد از براي من دگريار وپرستاري
بنالم درفراق تو كنم از ديده خون جاري زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر كردي
----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي---------------
نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو كنم خاك سيه بر سر پدر جان در عزاي تو
كجايي اي پدر تا آنكه چينم من بلاي تو نمي دانم سفر اندر كدامين بوم بر كردي
-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر كردي --------------
زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا شكيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا
زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر كردي
----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي -------------
دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران نوا كن بهر آن طفل فكار شاه مظلومان
بيابي باعزاداران جزا ازايزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر كردي
-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي-------
به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-كتابفروشي اشرفي خوانسار
يكشنبه 11/10/1390 - 17:29
اهل بيت
زبان حال رقيه در شام
چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي چراازدوري رويت مرا خونين جگر كردي
رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا
سرشك ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا كه اي بابا ي مظلومم بكوي كه گذر كردي
-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر كردي ---------------------
يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت
كجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر كردي
-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي ------------------
غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري نباشد از براي من دگريار وپرستاري
بنالم درفراق تو كنم از ديده خون جاري زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر كردي
----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي---------------
نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو كنم خاك سيه بر سر پدر جان در عزاي تو
كجايي اي پدر تا آنكه چينم من بلاي تو نمي دانم سفر اندر كدامين بوم بر كردي
-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر كردي --------------
زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا شكيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا
زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر كردي
----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي -------------
دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران نوا كن بهر آن طفل فكار شاه مظلومان
بيابي باعزاداران جزا ازايزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر كردي
-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي-------
به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-كتابفروشي اشرفي خوانسار
يكشنبه 11/10/1390 - 15:4
اهل بيت
استغاثه--------قائم آل محمد برسان---------
گوش بر حلقه ي در آويزان چشم بنشسته براهت گريان
دل از اين مژده كه خواهي آمد هست از شوق وصالت لرزان
در رهت بدرقه سازد هر شب تا سحر مصحف وادعيه ، زبان
بس كه درراه تو هستم سر پا رفت از پاي مرا تاب وتوان
دست از دامن الطاف خدا دست بردار نباشد يك آن
همه از غيبت تو مي نالند همه از هجر تو بي صبر وامان
همه از خيمه ي بيداد وستم كه بپا گشت به صحراي زمان
همه ازنخل رطب دار اميد كه بخشكيد دلپير وجوان
همه از شعله ي نوميدي ياس كه بر آيد زوراي دل وجان
همه از وحشت عفريت نفاق كه دهد چهره به هر دوست نشان
همه از سر كشي موج گناه كه زندطعنه بروي انسان
همه از مردن يزدان شرف زير پاي هوس بي شرفان
همه ازپنجه ي خونخوار ستم كه مكد خون دل مضلومان
همه از بي خودي خود دلتنگ همه گويند بصد آه وفغان
بارالها تو به اين زودي زود قائم آل محمد برسان
بنقل ازسرودهايامام مهدي عج....ص 134- چاپ انتشارات قلم گردآورنده : حسين حقجو
جمعه 9/10/1390 - 11:41
شعر و قطعات ادبي
سرود در ولادت امام باقر عليه السلام
مژده زميلاد عزيز بتول حجت حق باقر علم رسول مژده زميلاد شهنشاه دين سبط نبي باقر علم يقين
شبل علي نوثمر عابدين مفخر آباء وهمه طيبين در ثمين دوحه ي وحدت اصول حجت حق باقر علم رسول
مژده كه ماه رجب ذوالعطاء گشته دومه ظاهرش از يك لقا يك زهلال رخ ماه سماء يك زجمال مه برج هدي
بيت علي ابن حسين رانگر فاطمه ي بنت حسن راپسر چون مه تابنده نموده نزول حجت حق باقر علم رسول
مژده كه درياي علوم آمده واقف اسرار نجوم آمده روشني دهر ظلوم آمده مظهر تقوا وقيوم آمده آمده آن جامع فقه وآصول حجت حق باقر علم رسول