دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي مسوزان اين قلب سوزانم
ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي گريه كمتر كن نور چشمانمعلي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي مسوزان اين قلب سوزانم
ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم---
زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر
خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -
زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو
ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--
اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--
يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم
گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته
كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-
علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--
نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم
جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما
بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را ازبرايت اينگونه گريانم اي عليجانم اي عليجانم---
فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد
گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم
اي علي جانم اي علي جانم--
*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---
نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم حامي دين حق ، علي اكبر منم
جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف بياري قرآن ، فدا نمايم جان
هدف باب من ياري قرآن بود شرف وعزت دين مسلمان بود
زير بار ستم ، كي سزد تن دهم بياري قرآن ، فدا نمايم جان
حق شعارم بود تاآخرين قطره خون زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون
بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار بياري قرآن ، فدا نمايم جان
اين حسين است كه كشتي نجات شماست اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست
اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان بياري قرآن ، فدا نمايم جان
آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا از سر زين فكند پيكرشهزاده را
شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب بياري قرآن ، فدا نمايم جان
شاه دين در كنارنعش آن نوجوان بار الها، شده قامت سروش ، كمان
ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184
--------حضرت قاسم----------------------------------------
چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان غريب وبي معين در جنگ عدوان
بگفتااي عموجان ، اذن ميدان بده تا در رهت سازم فدا جان
شه دين گفت زين اسرار بگذر ندارد طاقت مرگ تو، مادر
بخيمه شد جوان با بي قراري گرفتي دامن مادر بزاري
بگفتا مادرا، رحمي بحالم كه ميميرم من از اين غصه وغم
عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار مر منع ام كند از جنگ كفار
چو نجمه ديد قاسم را پريشان بدو گفتا بيا اي نور چشمان
وصيت نامه اي مانده زبابت بيا از من بگير وكن قرائت
چو قاسم نامه را دانست عنوان روان شد سوي شاه تشنه كامان
بگفتا اي عمو، جانم فدايت زبابم نامه آوردم برايت
شه دين خط ومهرمجتبي ديد گرفت آن نامه را از مهر بوسيد
نوشته بود اي نور دوعينم مگردان رو ، زياري حسينم
براي ياريش جان را فداكن پيمبر را زكردارت ، رضا كن
گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش زگريه گوئيا رفتند از هوش
دمادم بوسه ميزد برلبانش نمودي اشك ، پاك از ديدگانش
چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان چو قاسم كشته شد از جور عدوان
بناله گفت : مردم اي عموجان تنم شد پايمال سم اسبان
عموگردير آيي ، دشمن من جدا سازد سرم را ازتن من
بيا عمو كه جان بر لب رسيده عدو جسم مرا در خون كشيده
بيا جاي پدر كن مهرباني مرا آمدبپايان زندگاني
بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا
--------------عبدالله ابن حسن -----------------------
كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته
از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته
قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته
يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته
تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته
خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته
قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته
كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته
جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته
ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته
آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*
*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193
اي مبتلاي غم كه كه جهان مبتلاي تواست پير وجوان شكسته ي اندر عزاي تواست
هم قبله گاه اهل سمك خاك در گهت هم سجده گاه خيلملك كربلاي تواست
اي جان محترم كه زجانهاي محترم چون ني ، نوازواقعه ي كربلاي تواست
اي بر لقاي دوست تو مشتاق وعالمي مشتاق خاك كوي تو بهر بقاي تواست
اي بر لب هواي تو مفتون وكشوري مفتون اشتياق تواندرهواي تواست
گلگون قبا زعكس شفق آسمان هنوز از هجر روي اكبرگلگون قباي تواست
در خون طپيد مرغ دل مجتبي چو ديد در خون طپيده قاسم نوكدخداي تواست
گرديداسير سلسله ي غم علي چوديد زنجيركين بگردن زين العباي تواست
روحي فداك ، اي تن اطهر كه از شرف خون خدا تويي وخدا خونبهاي تواست
جسمي وخاك ايسر انور كه بر سنان آيات حق عيان زلب حق نماي تواست
گاهي بديرراهب وگه بر سر درخت گه بر فراز نيزه وگه خاك جاي تواست
گويم حكايت از بدنت يا كه از سرت يا ازعيال بيكس وغمديده خواهرت...ادامه دارد
بند اول تركيب بند مير زا يحيي خان مدرس اصفهاني -به نقل از شاهكارهاي ادبيات -ص 289
آراسته ي رضا معصومي
كربلاگرديده نهضت گاه دين كربلا شد اعظم از عرش برين
كربلا گنجينه ي نور خداست ذره ذره خاكهايش پر بهاست
كعبه تعظيمش كند هر صبحگاه چون از او پيدا نموده فر وجاه
برفضايش سايه زد ابركرم ميدمد رحمت هميشه دم بدم
آسمانها را شرافت داده است عرش داور را جلالت داده است
پرچم آزادي اندر اين زمين شد بپا با خون شاهنشاه دين
نغمه ي نهضت از اين جا شد بلند سرنگون كاخ ستم از پاي بند
رمز حريت زموج خون عيان درس آزادي ازاين وادي بخوان
كشتي راه نجات از اين زمين شد روان زامر خداوند مبين
اين زمين معراج سبط مصطفاست نينوا باشد ولي اندر نواست
كرد دنيا اين زمين تسليم خويش تاابد افزوده بر تعظيم خويش
غرقه خونين جسمها دارد ببر گشته خاكش معدن لعل وگهر
لعلهاي خونفشان را مخزن است لاله هاي احمرين بر دامن است
جسم پر خون حسين ابن علي خاك پاكش را نموده منجلي
سروقدي چون ابوالفضل رشيد در كمون تربت وي آرميد
نونهال اكبر عالي شيم بردميده اندراين باغ ارم
شد شكوفه اصغر اندراين چمن لاله رخ گرديده آن گلگون بدن
(ساعي)اندرگلشن كرب وبلا روزشب برسينه زن شودر نوا *
*-از حسين علي ساعي خوانساري-به نقل ازمعراج عاشورا -صص 4-5-كتابفروشي اشرفي -خوانسار
باز اي مه محرم پر شورسر زدي واندر دلم شراره زعا شوربرزدي
سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي
تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي
آن سر كه چرخ روي بپايش همي نهاد برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي
دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت كمر زدي
تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي
توخود همان مهي كه بميل تني شرير درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *
*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلانيرودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.
اوقات حزن شيعه ي اثني عشر رسيد گوياكه شاه تشنه بدشت خطر رسيد
آفاق پر عزا شد ولرزيد عرش حق در كربلا چوزاده ي خير البشر رسيد
زآواز طبل عشرت اعدا بكربلا هنگام رنج زينب خونين جگر رسيد
ليلي زبي پناهي خود ميزند بسر داند كه وقت فرقت اوبر پسر رسيد
پروانه وار، دور قد سرو اكبرش گرديد وگفت شام وصالم بسر رسيد
كلثوم از فراق اباالفضل نامدار با ناله گفت ، پيك اجل بي خبر رسيد
شد نو عروس ازغم قاسم درالتهاب گفتا كه وقت گريه ي شام وسحر رسيد
صد آه از فسردگي خاطر رباب داند كه ظلم حرمله در اين سفر رسيد *
*- ص 6-طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردا<رنده : سيد خراساني(سيد حسين سجادي)
-------- فرا رسيدن ماه محرم ----------------
تا شاه تشنه لب بديار بلا رسيد افغان كودكان ززمين بر سما رسيد
چون حر نامدار سر راه را گرفت شيون زاهل بيت بعرش علا رسيد
زينب چنين بگفت زسوزدل آن زمان يامصطفي !حسين تو در كربلا رسيد
اي شحنه النجف ، پدر باوقار من نور دوچشم تو بدو صد ابتلا رسيد
عباس نامدار وعلمدار شاه دين سقاي طفلهاي حسين با نوا رسيد
يا فا طمه ! عروس تو، ليلاي خونجگر دراين زمين پر غم ماتم سرارسيد
آندم بگفت ، مادر قاسم بصد فغان شد موسمي كه پيك اجل از قفا رسيد
در ناله شد رباب ،بگفتا كهاي دريغ ! بر گشت روز گار ، زمان قضا رسيد
پس شاه كربلا بجوانان با وفا فرمود : حكم گفته ي قالوا بلي رسيد
يارب توشاهدي كه مطيعم بامر تو گر پيكرم به تيروسنان از جفا رسيد
برمن ببخش جرم فقيهي بروزحشر سلطاني اشكبار زشرح عزا رسيد*
*-ص 7 طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردآورنده سيد خراساني (سيد حسين سجادي)
|
جاكه همه برخي جان توايم تاكي وتا چند كشيم انتظار
عمر دراين غصه بپايان رسيد بر لب ما منتظران جان رسيد
ظلم وستم توده ي غبرا گرفت روي زمين زندقه يكجا گرفت
العجل اي گوهر بحروجود العجل اي خسرو اقليم وجود
العجل اي داور گردون غلام العجل اي خلق جهان را ،امام
اي دل ، هرزنده دلي سوي تو آينه ي روي نبي ، روي تو
سلسله ي اهل صفا ، موي تو رونق گلزارجهان ، بوي تو
كاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،كه وقت است ، وقت
ماكه همه روي بسوي توايم منتظرديدن روي توايم
دفترعشق تو زبر، خوانده ايم اسب به ميدان وفا رانده ايم
ديده براه تو، بسي دوخته ايم با غم تو سوخته وساخته ايم *
*-سرودهاي امام مهدي -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
منتظران چشم براه تواند شائق طرفي زنگاه تواند
جاكه همه برخي جان توايم تاكي وتا چند كشيم انتظار
عمر دراين غصه بپايان رسيد بر لب ما منتظران جان رسيد
ظلم وستم توده ي غبرا گرفت روي زمين زندقه يكجا گرفت
العجل اي گوهر بحروجود العجل اي خسرو اقليم وجود
العجل اي داور گردون غلام العجل اي خلق جهان را ،امام
اي دل ، هرزنده دلي سوي تو آينه ي روي نبي ، روي تو
سلسله ي اهل صفا ف موي تو رونق گلزارجهان ، بويتو
كاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،كه وقت است ، وقت
ماكه همه روي بسوي توايم منتظرديدن روي توايم
دفترعشق تو زبر، خوانده ايم اسب به ميدان وفا رانده ايم
ديده براه تو، بسي دوخته ايم با غم تو سوخته وساخته ايم *
*-سرودهاي امام مهدي -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
فلك تاكي سر كين باعزيزان خدا داري جفا تاچند با آل رسول دوسرا داري
زبستان رسالت سروها كز داس كين كندي چه كج بازي كه با آزادگان مصطفي داري
فلك گلزار احمد را زراه كين خزان كردي نه شرم از مصفي داري، نه از حيدر حيا داري
زداس كينه بركندي شجرهاي ولايت را سر كين ازچه با آل علي مرتضي داري
فلك گلهاي زهرا را زراه كينه در دوران بصد محنت ،بصد زاري بخواري مبتلا داري
محمد آنكه زالقاب شريفش يك بودباقر گه از هشام ،گه زعبدالملكبروي جفا داري
شه بحرالعلومي را كه پشت دين قوي از اوست به پشت زين زهر آلوده بهرش از چه جا داري
گهي زيد ستمگر مي كند دعوي ارث ازاو گهي خونين دلش ازكينه ي خصم دغا داري
زجور زيددون،وازكينه وبيداد ابراهيم بهار عمرشه را دركمين باد فنا داري
ززهرزين دوپايش گشت آزرده، زپا افتاد زبسترخفتنش نالان جميع ماسوا داري
سه روزش جابه بستردادي وبگذشت ازدنيا ازين ماتم بگردن صادقش شال عزا داري
بكش آه از جگر (آذر)زجور چرخ بداختر بگوتاچند اي چرخ فلك جور وجفا داري*
*-جاج غلامرضاآذرحقيقي -مداح اهل بيت-مشهد -به نقل ازديوان آذرجلد اول-صص92-93
چاپ سوم-سال 1348 شمسي-اداره ي فرهنگ وهنر خراسان بزرگ
v