دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
اساس مذهب تشيع بر دو حديث پايه گذاري شده است: يكي حديث ثقلين (1) ، كه پيامبراكرم(ص) در كمتر از نود روز در چهار مكان آن را به مردم گوشزد كرد; ديگري حديث غدير. مي توان گفت حديث دوم مكمل حديث اول است. سفارش بيش از حد پيامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نيز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشيني اميرمومنان(ع) نشان دهنده اين حقيقت است كه حضرت نگران آشوبي بود كه امت اسلامي بعد از وي با آن رو به رو مي شود. اهميت دادن به غدير، اهميت دادن به رسالت پيامبرگرامي اسلام(ص) است. مادراين مقاله واقعه غدير را از زبان عارفان واقعي غدير يعني پيامبر(ص) و امامان معصوم(عليهم السلام) مورد مطالعه قرارمي دهيم. رسول خدا و غدير شيخ صدوق در كتاب «امالي » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنين نقل مي كند: روزي رسول گرامي اسلام(ص) به اميرمومنان(ع)فرمود: اي علي، خداوند آيه «ياايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » (2) را در باره ولايت تو بر من نازل كرد. اگر آنچه به من امر شده تبليغ نكنم، عملم باطل است و كسي كه خدا را بدون ولايت تو ملاقات كند، كردارش باطل است. اي علي، من جز سخن خدانمي گويم. (3) امام علي و غدير سليم بن قيس هلالي به بيعت اميرمومنان(ع) باابوبكر اشاره كرده،مي گويد: «ثم اقبل عليهم علي فقال: يا معشرالمسلمين والمهاجرين و الانصار انشد كم الله اسمعتم رسول الله يقول يوم غديرخم كذا و كذا فلم يدع شيئا قال عنه رسول الله الا ذكرهم اياه قالوا نعم » (4) پس علي(ع) به مردم فرمود: اي مسلمانان ومهاجران و انصار، آيا نشنيديد كه رسول خدا(ص) روز غديرخم چنين و چنان فرمود. سپس تمام چيزهايي را كه پيامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم ياد آوري كرد. همگي گفتند: آري. در اين زمينه مي توان به استدلالهاي اميرمومنان علي(ع) اشاره كرد. از جمله استدلال آن حضرت براي ابوبكر كه فرمود: بر اساس حديث پيامبر(ص) در روز غدير، آيا من مولاي تو و هر مسلماني هستم يا تو؟ ابوبكر گفت: شما. (5) ابي الطفيل مي گويد: در روزشورا در خانه بودم و شنيدم كه علي(ع) گفت: آيا غير از من كسي در ميان شما هست كه پيامبر(ص) به او گفته باشد: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگي گفتند:نه. (6) حضرت زهرا(س) و غديرابن عقده در كتاب معروفش «الولايه » از محمد بن اسيد چنين روايت كرده است: از فاطمه زهرا پرسيدند: آيا پيامبر(ص) پيش ازرحلتش در باره امامت اميرمومنان چيزي فرمود؟ آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسيتم يوم غديرخم;» (7) شگفتا! آيا روز غديرخم را فراموش كرديد؟! فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الكاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنين نقل كرد: ام كلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل كرد كه پيامبر در روز غديرفرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه » (8) امام حسن مجتبي(ع) و غدير ازامام جعفر صادق(ع) چنين روايت شده است: امام حسن(ع) هنگامي كه مي خواست با معاويه آتش بس اعلام كند، به او فرمود: امت مسلمان از پيامبر(ص) شنيدند كه در باره پدرم فرمود: «انه مني بمنزله هارون من موسي »; همچنين ديدند كه پيامبر(ص) وي رادر غديرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9) امام حسين(ع) و غدير سليم بن قيس مي نويسد: امام حسين(ع) قبل از مرگ معاويه خانه خدا را زيارت كرد. سپس بني هاشم را جمع كرده فرمود: آيامي دانيد پيامبر اكرم(ص) علي(ع) را در روز غدير خم نصب كرد؟ همگي گفتند: آري. (10) امام زين العابدين(ع) و غدير ابن اسحاق، تاريخ نويس معروف، مي گويد: به علي بن حسين گفتم:«من كنت مولاه فعلي مولاه » يعني چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد كه اوست امام بعد از خودش. (11) امام محمد باقر(ع) و غدير ابان بن تغلب مي گويد: از امام باقر(ع) در باره گفته پيامبر:«من كنت مولاه فعلي مولاه » پرسيدم: حضرت فرمود: اي اباسعيد،پيامبر فرمود: اميرمومنان در ميان مردم جانشين من خواهدبود. (12) امام جعفرصادق(ع) و غدير زيد شحام مي گويد: نزد امام صادق بودم، مردي معتزلي از وي درباره سنت پرسيد. حضرت در پاسخ فرمود: هر چيزي كه فرزند آدم به آن نياز دارد (حكم آن) در سنت خدا و پيامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمي كرد. مرد پرسيد: خداوند با چه چيزي بر ما احتجاج مي كند؟ حضرت فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا»; بدين وسيله ولايت را تمام گردانيد واگر سنت يا فريضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمي كرد.(13) امام موسي كاظم(ع) و غدير عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسي بن جعفر(ع) در باره نماز درمسجد غديرخم (14) پرسيد. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فيه فان فيه فضلا و قد كان ابي يامربذلك » (15) ; نماز بخوان، بدرستي كه درآن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر مي كرد امام رضا(ع) و غدير محمد بن ابي نصر بزنطي مي گويد: خدمت امام رضا(ع) بودم، درحالي كه مجلس پر از جمعيت بود و با يكديگر درباره غدير گفتگومي كردند، برخي از مردم اين واقعه را منكر شدند; امام فرمود:پدرم از پدرش روايت كرد كه روز غدير در ميان اهل آسمان مشهورتر است تا ميان اهل زمين. سپس فرمود: اي ابي نصر، «اين ماكنت فاحضر يوم الغدير»; هركجا كه هستي در اين روز نزداميرمومنان(ع) باش. بدرستي كه در اين روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را مي آمرزد و دو برابر آنچه درماه رمضان از آتش دوزخ مي رهاند; در اين روز آزاد مي كند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقه لصافحتهم الملائكه كل يوم عشر مرات » (16) اگر مردم ارزش اين روز رامي دانستند، بي ترديد فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه مي كردند. امام محمد جواد(ع) و غدير ابن ابي عمير از ابو جعفرثاني(ع) در ذيل آيه «يا ايهاالذين آمنوا اوفوا بالعقود» (17) چنين روايت كرد: پيامبر گرامي(ص)در ده مكان به خلافت اشاره(ص)رده است; سپس آيه «يا ايهاالذين آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد. (18) در توضيح اين روايت بايدگفت: آيه ياد شده در اول سوره مائده است. اين سوره، آخرين سوره اي است كه بر قلب نبي اكرم(ص) نازل شد. در اين سوره، «آيه اكمال » و «آيه تبليغ، كه ناظر به واقعه غدير است، وجوددارد. امام هادي(ع) و غدير شيخ مفيد، در كتاب شريف ارشاد، زيارت اميرمومنان علي(ع) را ازامام حسن عسكري(ع) و آن امام از پدرش نقل مي كند و مي گويد: امام جواد(ع) در روز عيد غدير، حضرت علي(ع) را زيارت كرد و فرمود:«اشهد انك المخصوص بمدحه الله المخلص لطاعه الله ...»; شهادت مي دهم كه مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصي. سپس مي فرمايد: خداوند حكم فرمود: «يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.» آنگاه ادامه مي دهد: پيامبر(ص) خطاب به مردم كرد و ازآنها پرسيد: آيا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ كردم؟ همگي گفتند:آري. سپس فرمود: خدايا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الست اولي بالمومنين من انفسهم؟ فقالوا بلي فاخذ بيدك و قال من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله;» آيا من به مومنان از خود آنهاسزاوارتر نيستم؟ گفتند: بله. پس از آن دست علي(ع) را گرفت وفرمود: هركس من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست... (19) امام حسن عسكري(ع) و غدير حسن بن ظريف به امام حسن عسكري(ع) نامه نوشت و پرسيد: گفته پيامبر «من كنت مولاه فعلي مولاه » يعني چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلك ان جعله علما يعرف به حزب الله عندالفرقه »; خداوند اراده فرمود كه اين جمله، نشان و پرچمي باشدتا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود. اسحاق بن اسماعيل نيشابوري مي گويد: حضرت حسن بن علي(ع) به ابراهيم چنين نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خويش واجبات را بر شما مقرر كرد. اين كار به سبب نياز او نبود، بلكه رحمت او بود كه متوجه شما شد. هيچ معبودي جز او وجود ندارد; اوچنان كرد تا ناپاك را از پاك جدا سازد و اندرون شما رابيازمايد تا به سوي رحمت او پيش بگيرد و منازل شما در بهشت معين شود.از اينرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زكات، روزه و ولايت را بر شما واگذار كرد و دري را فرا راهتان قرار داد تا درهاي ديگر واجبات را باز كنيد; كليدي را براي يافتن راه خود قرارداد. اگر محمد و جانشينان او از فرزندش نبود، شما مانندحيوانات سرگردان مي مانديد و هيچ واجبي از واجبات را فرانمي گرفتيد. مگر مي توان از غير در، وارد مكاني شد؟ وقتي خداوندبه سبب تعيين اوليا پس از پيامبر(ص)، نعمت خود را بر شما تمام كرد، فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» (20) امروز دينتان را كامل و نعمت خودرا بر شما تمام كردم و راضي شدم كه اسلام دين شما باشد.سپس براي اولياي خود برگردن شما حقوقي قرار داد و به شمافرمان داد حقوق آنها را ادا كنيد تا زنان و اموال و خوراك وآشاميدنيها بر شما حلال باشد و به واسطه آن بركت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت كنندگان شما را به واسطه غيبت بشناساند... (21) امام زمان(ع) و غدير در دعاي ندبه كه ظاهرا منسوب به آن حضرت است چنين مي خوانيم: «... فلما انقضت ايامه اقام وليه علي بن ابي طالب صلواتك عليهما و آلهما هاديا اذكان هوالمنذر و لكل قوم هاد فقال والملاء امامه من كنت مولاه فعلي مولاه.. .» پي نوشتها: 1- حديث ثقلين در بيشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم: السنه شيباني، ص 337 و629 ح 1551; صحيح ترمذي، ج 5، ص 663;سنن كبري بيهقي، ج 10، ص 114; المستدرك، حاكم نيشابوري، ج 3،ص 110; فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588; سنن ابي داود، ج 2، ص 185; طبقات كبري، ابن سعد، ج 2، ص 194;صحيح مسلم، ج 4، ص 1873. 2- سوره مائده، آيه 71. 3- امالي شيخ صدوق، مجلس، 74، ص 400. 4- كتاب سليم بن قيس هلالي، نشر موسسه بعثت، ص 41. 5- خصال شيخ صدوق، ص 505، باب اربعين، ج 30. 6- امالي شيخ صدوق، ج 1، ص 342. 7- اثبات الهداه، حرعاملي، ج 2، ص 112، ح 473; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 2625. 8- اثبات الهداه، ج 2، ص 112; احقاق الحق، ج 16، ص 282. 9- امالي شيخ صدوق، ج 2، ص 171. 10- سليم بن قيس، ص 168. 11- معاني الاخبار، ص 65; بحارالانوار، ج 37، ص 223. 12- معاني الاخبار، ص 66. 13- تفسير برهان، ج 1، ص 446. 14- در باره اهميت اين مسجد به مجله ميقات حج شماره 12مراجعه شود. 15- اصول كافي، ج 4، ص 566. 16- تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج 6، ص 24، ح 52; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 41. 17- سوره مائده، آيه 1. 18- تفسيرقمي، ج 1، ص 160. 19- بحارالانوار، ج 100، ص 363. 20- همان، ج 37، ص 223. 21- |
علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي مسوزان اين قلب سوزانم
ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي گريه كمتر كن نور چشمانمعلي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي مسوزان اين قلب سوزانم
ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم---
زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر
خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -
زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو
ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--
اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--
يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم
گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته
كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-
علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--
نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم
جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما
بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را ازبرايت اينگونه گريانم اي عليجانم اي عليجانم---
فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد
گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم
اي علي جانم اي علي جانم--
*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---
نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم حامي دين حق ، علي اكبر منم
جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف بياري قرآن ، فدا نمايم جان
هدف باب من ياري قرآن بود شرف وعزت دين مسلمان بود
زير بار ستم ، كي سزد تن دهم بياري قرآن ، فدا نمايم جان
حق شعارم بود تاآخرين قطره خون زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون
بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار بياري قرآن ، فدا نمايم جان
اين حسين است كه كشتي نجات شماست اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست
اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان بياري قرآن ، فدا نمايم جان
آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا از سر زين فكند پيكرشهزاده را
شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب بياري قرآن ، فدا نمايم جان
شاه دين در كنارنعش آن نوجوان بار الها، شده قامت سروش ، كمان
ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184
--------حضرت قاسم----------------------------------------
چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان غريب وبي معين در جنگ عدوان
بگفتااي عموجان ، اذن ميدان بده تا در رهت سازم فدا جان
شه دين گفت زين اسرار بگذر ندارد طاقت مرگ تو، مادر
بخيمه شد جوان با بي قراري گرفتي دامن مادر بزاري
بگفتا مادرا، رحمي بحالم كه ميميرم من از اين غصه وغم
عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار مر منع ام كند از جنگ كفار
چو نجمه ديد قاسم را پريشان بدو گفتا بيا اي نور چشمان
وصيت نامه اي مانده زبابت بيا از من بگير وكن قرائت
چو قاسم نامه را دانست عنوان روان شد سوي شاه تشنه كامان
بگفتا اي عمو، جانم فدايت زبابم نامه آوردم برايت
شه دين خط ومهرمجتبي ديد گرفت آن نامه را از مهر بوسيد
نوشته بود اي نور دوعينم مگردان رو ، زياري حسينم
براي ياريش جان را فداكن پيمبر را زكردارت ، رضا كن
گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش زگريه گوئيا رفتند از هوش
دمادم بوسه ميزد برلبانش نمودي اشك ، پاك از ديدگانش
چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان چو قاسم كشته شد از جور عدوان
بناله گفت : مردم اي عموجان تنم شد پايمال سم اسبان
عموگردير آيي ، دشمن من جدا سازد سرم را ازتن من
بيا عمو كه جان بر لب رسيده عدو جسم مرا در خون كشيده
بيا جاي پدر كن مهرباني مرا آمدبپايان زندگاني
بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا
--------------عبدالله ابن حسن -----------------------
كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته
از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته
قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته
يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته
تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته
خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته
قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته
كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته
جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته
ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته
آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*
*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193
اي مبتلاي غم كه كه جهان مبتلاي تواست پير وجوان شكسته ي اندر عزاي تواست
هم قبله گاه اهل سمك خاك در گهت هم سجده گاه خيلملك كربلاي تواست
اي جان محترم كه زجانهاي محترم چون ني ، نوازواقعه ي كربلاي تواست
اي بر لقاي دوست تو مشتاق وعالمي مشتاق خاك كوي تو بهر بقاي تواست
اي بر لب هواي تو مفتون وكشوري مفتون اشتياق تواندرهواي تواست
گلگون قبا زعكس شفق آسمان هنوز از هجر روي اكبرگلگون قباي تواست
در خون طپيد مرغ دل مجتبي چو ديد در خون طپيده قاسم نوكدخداي تواست
گرديداسير سلسله ي غم علي چوديد زنجيركين بگردن زين العباي تواست
روحي فداك ، اي تن اطهر كه از شرف خون خدا تويي وخدا خونبهاي تواست
جسمي وخاك ايسر انور كه بر سنان آيات حق عيان زلب حق نماي تواست
گاهي بديرراهب وگه بر سر درخت گه بر فراز نيزه وگه خاك جاي تواست
گويم حكايت از بدنت يا كه از سرت يا ازعيال بيكس وغمديده خواهرت...ادامه دارد
بند اول تركيب بند مير زا يحيي خان مدرس اصفهاني -به نقل از شاهكارهاي ادبيات -ص 289
آراسته ي رضا معصومي
كربلاگرديده نهضت گاه دين كربلا شد اعظم از عرش برين
كربلا گنجينه ي نور خداست ذره ذره خاكهايش پر بهاست
كعبه تعظيمش كند هر صبحگاه چون از او پيدا نموده فر وجاه
برفضايش سايه زد ابركرم ميدمد رحمت هميشه دم بدم
آسمانها را شرافت داده است عرش داور را جلالت داده است
پرچم آزادي اندر اين زمين شد بپا با خون شاهنشاه دين
نغمه ي نهضت از اين جا شد بلند سرنگون كاخ ستم از پاي بند
رمز حريت زموج خون عيان درس آزادي ازاين وادي بخوان
كشتي راه نجات از اين زمين شد روان زامر خداوند مبين
اين زمين معراج سبط مصطفاست نينوا باشد ولي اندر نواست
كرد دنيا اين زمين تسليم خويش تاابد افزوده بر تعظيم خويش
غرقه خونين جسمها دارد ببر گشته خاكش معدن لعل وگهر
لعلهاي خونفشان را مخزن است لاله هاي احمرين بر دامن است
جسم پر خون حسين ابن علي خاك پاكش را نموده منجلي
سروقدي چون ابوالفضل رشيد در كمون تربت وي آرميد
نونهال اكبر عالي شيم بردميده اندراين باغ ارم
شد شكوفه اصغر اندراين چمن لاله رخ گرديده آن گلگون بدن
(ساعي)اندرگلشن كرب وبلا روزشب برسينه زن شودر نوا *
*-از حسين علي ساعي خوانساري-به نقل ازمعراج عاشورا -صص 4-5-كتابفروشي اشرفي -خوانسار
باز اي مه محرم پر شورسر زدي واندر دلم شراره زعا شوربرزدي
سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي
تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي
آن سر كه چرخ روي بپايش همي نهاد برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي
دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت كمر زدي
تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي
توخود همان مهي كه بميل تني شرير درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *
*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلانيرودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.
اوقات حزن شيعه ي اثني عشر رسيد گوياكه شاه تشنه بدشت خطر رسيد
آفاق پر عزا شد ولرزيد عرش حق در كربلا چوزاده ي خير البشر رسيد
زآواز طبل عشرت اعدا بكربلا هنگام رنج زينب خونين جگر رسيد
ليلي زبي پناهي خود ميزند بسر داند كه وقت فرقت اوبر پسر رسيد
پروانه وار، دور قد سرو اكبرش گرديد وگفت شام وصالم بسر رسيد
كلثوم از فراق اباالفضل نامدار با ناله گفت ، پيك اجل بي خبر رسيد
شد نو عروس ازغم قاسم درالتهاب گفتا كه وقت گريه ي شام وسحر رسيد
صد آه از فسردگي خاطر رباب داند كه ظلم حرمله در اين سفر رسيد *
*- ص 6-طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردا<رنده : سيد خراساني(سيد حسين سجادي)
-------- فرا رسيدن ماه محرم ----------------
تا شاه تشنه لب بديار بلا رسيد افغان كودكان ززمين بر سما رسيد
چون حر نامدار سر راه را گرفت شيون زاهل بيت بعرش علا رسيد
زينب چنين بگفت زسوزدل آن زمان يامصطفي !حسين تو در كربلا رسيد
اي شحنه النجف ، پدر باوقار من نور دوچشم تو بدو صد ابتلا رسيد
عباس نامدار وعلمدار شاه دين سقاي طفلهاي حسين با نوا رسيد
يا فا طمه ! عروس تو، ليلاي خونجگر دراين زمين پر غم ماتم سرارسيد
آندم بگفت ، مادر قاسم بصد فغان شد موسمي كه پيك اجل از قفا رسيد
در ناله شد رباب ،بگفتا كهاي دريغ ! بر گشت روز گار ، زمان قضا رسيد
پس شاه كربلا بجوانان با وفا فرمود : حكم گفته ي قالوا بلي رسيد
يارب توشاهدي كه مطيعم بامر تو گر پيكرم به تيروسنان از جفا رسيد
برمن ببخش جرم فقيهي بروزحشر سلطاني اشكبار زشرح عزا رسيد*
*-ص 7 طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردآورنده سيد خراساني (سيد حسين سجادي)
|
جاكه همه برخي جان توايم تاكي وتا چند كشيم انتظار
عمر دراين غصه بپايان رسيد بر لب ما منتظران جان رسيد
ظلم وستم توده ي غبرا گرفت روي زمين زندقه يكجا گرفت
العجل اي گوهر بحروجود العجل اي خسرو اقليم وجود
العجل اي داور گردون غلام العجل اي خلق جهان را ،امام
اي دل ، هرزنده دلي سوي تو آينه ي روي نبي ، روي تو
سلسله ي اهل صفا ، موي تو رونق گلزارجهان ، بوي تو
كاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،كه وقت است ، وقت
ماكه همه روي بسوي توايم منتظرديدن روي توايم
دفترعشق تو زبر، خوانده ايم اسب به ميدان وفا رانده ايم
ديده براه تو، بسي دوخته ايم با غم تو سوخته وساخته ايم *
*-سرودهاي امام مهدي -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
منتظران چشم براه تواند شائق طرفي زنگاه تواند
جاكه همه برخي جان توايم تاكي وتا چند كشيم انتظار
عمر دراين غصه بپايان رسيد بر لب ما منتظران جان رسيد
ظلم وستم توده ي غبرا گرفت روي زمين زندقه يكجا گرفت
العجل اي گوهر بحروجود العجل اي خسرو اقليم وجود
العجل اي داور گردون غلام العجل اي خلق جهان را ،امام
اي دل ، هرزنده دلي سوي تو آينه ي روي نبي ، روي تو
سلسله ي اهل صفا ف موي تو رونق گلزارجهان ، بويتو
كاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،كه وقت است ، وقت
ماكه همه روي بسوي توايم منتظرديدن روي توايم
دفترعشق تو زبر، خوانده ايم اسب به ميدان وفا رانده ايم
ديده براه تو، بسي دوخته ايم با غم تو سوخته وساخته ايم *
*-سرودهاي امام مهدي -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
فلك تاكي سر كين باعزيزان خدا داري جفا تاچند با آل رسول دوسرا داري
زبستان رسالت سروها كز داس كين كندي چه كج بازي كه با آزادگان مصطفي داري
فلك گلزار احمد را زراه كين خزان كردي نه شرم از مصفي داري، نه از حيدر حيا داري
زداس كينه بركندي شجرهاي ولايت را سر كين ازچه با آل علي مرتضي داري
فلك گلهاي زهرا را زراه كينه در دوران بصد محنت ،بصد زاري بخواري مبتلا داري
محمد آنكه زالقاب شريفش يك بودباقر گه از هشام ،گه زعبدالملكبروي جفا داري
شه بحرالعلومي را كه پشت دين قوي از اوست به پشت زين زهر آلوده بهرش از چه جا داري
گهي زيد ستمگر مي كند دعوي ارث ازاو گهي خونين دلش ازكينه ي خصم دغا داري
زجور زيددون،وازكينه وبيداد ابراهيم بهار عمرشه را دركمين باد فنا داري
ززهرزين دوپايش گشت آزرده، زپا افتاد زبسترخفتنش نالان جميع ماسوا داري
سه روزش جابه بستردادي وبگذشت ازدنيا ازين ماتم بگردن صادقش شال عزا داري
بكش آه از جگر (آذر)زجور چرخ بداختر بگوتاچند اي چرخ فلك جور وجفا داري*
*-جاج غلامرضاآذرحقيقي -مداح اهل بيت-مشهد -به نقل ازديوان آذرجلد اول-صص92-93
چاپ سوم-سال 1348 شمسي-اداره ي فرهنگ وهنر خراسان بزرگ
v