دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
جان فشاني بكن ار مي طلبي جانان را كس بجانان نرسد تا نفشاند جان را
روي بر خاك بنه تا كه بر افلاك روي سر بده تا نگري سروري دوران را
ماه كنعان نرود بر فلك حشمت مصر تانبيند الم چه ،ستم زندان را
نوح را كشتي اميد به ساحل نرسد تا نيابدغم غرق وخطر طوفان را
همت خضر كند طي بيابان فنا ورنه كي بوده نشان زآب بقاء حيوان را
حسن ليلي طلبد شيفته اي چون مجنون كه بيكباره كندترك سروسامان را
نافه ي مشك خطا تا نخورد خون جگر نبرد رونق گلزار بهارستان را
تاشقايق نكشد بار مشقت عمري نربايد به لطافت دل چون نعمان را
مفتقرگر نكشي پاي زآن سركوي دستدرحلقه زني زلف عبير افشان را*
*-به نقل از متاب سرودهاي امام مهدي چاپ انتشارات قلم -قم -ص 19-سراينده: مفتقر
بيا بيا كه بجان آمدم زتنهايي رميده از بر من آهوي شكيبايي
به آه وناله چو يعقوب برسر راهت نشسته ام كه زمصر فراق باز آيي
نداي عشق من وراي بي تفاوت تو كشيده حال دلم را به اوج شيدايي
جواب عشق مرا يك نظاره ات كافيست كه كار من نكشد عاقبت برسوايي
براي لحظه ي چندي زعمر(سيد) را بخاك بوسي كويت اجازه فرمايي*
*-اثر طبع حق شناس -به نقل از كتاب سرودهاي مهدي -انتشارات قلم -قم -ص 25
سلطان سرير ارتضا خسرو طوس روشنگردين،نور مبين، شمس شموس
عز وشرفش بين كه اندر حرمش هر صبح ومسا ملك رودبر پابوس-----
آن رهبر شيعيان چو جد وپدرش از جور منافقين چه آمد به سرش
حق گفت ولي مجرم حق گويي شد از زهر جفاي حصمپاره جگرش---سلطان سرير ارتضا خسرو طوس روشنگردين،نور مبين، شمس شموس
عز وشرفش بين كه اندر حرمش هر صبح ومسا ملك رودبر پابوس-----
آن رهبر شيعيان چو جد وپدرش از جور منافقين چه آمد به سرش
حق گفت ولي مجرم حق گويي شد از زهر جفاي خصم پاره جگرش - -------آمد شب ميلاد علي شمس خراسان ----------
آمد شب ميلاد علي شمس خراسان فرزند نبي ،رهبر دين ،حامي قرآن
ده مژده كه امشب شده عالم همه گلشن زين شمس ا لضحي كشور ايمان شده روشن
اي نور خداوندتبارك به تو احسن كز مقدم تو گشته فزون رونق ايران---
شد درشب ميلادي آن سيد ورهبر درسجده به شكرانه ي حق موسي جعفر
اندر بر معبود بدي هم به زمين سر زين نعمت والاگهر خالق سبحان---
شمسي كه از او مينگرم نور خدا را اندر طلبش گردش اين ارض وسما را
هرزنده دلي برده سويش دست دعا را او حجت حق است ومددكار ضعيفان---
خرم به جنان فاطمه وحيدركرار لبخند زندبر رخشان احمد مختار
اين مژده به حيدر رسد از جانب دادار كز نسل تو آمد به جهان خسرو خوبان---
فوج ملك وخيل رسل مدح سرايند با دسته ي گل سوي نبي رو بنمايند
تبريك كنان اذن بگيرند وبيايند ازبهرزيارت بزمين خرم وخندان---
آمد بجهان آنكه جهان آمده بهرش جن وملك وحور وجنان آمده بهرش
شمس وقمر وكون ومكان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان---
هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دين است هم رهبر وهم سروروهم يار ومعين است
از سوي خدا برهمه آيات مبين است از نور رخش خلق شده حوري وغلمان---
مردم همه مشتاق به فردوس برينند تا آنكه در آنجا رخ زيباي تو بينند
افسوس اگر ماه جمال تو نبينند درروز جزا اي پسر ختم رسولان---
اي خسرو خوبان تو غريب الغربائي وي حجت يزدان تو معين الضعفائي
چون مورضعيفي بدرت (كرببلايي) ران ملخ آورده به دربارسليمان--*
*-به نقل از كتاب شكوفه هاي غم -اثرطبع ناد علي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-صص 310-312-انتشارات خزر -تهران
مژده ز ميلاد ولي خدا حجت حق شاه خراسان رضا
مزده زميلاد شه ملك دين حجت حق سرور اهل يقين
قبله ي هفتم وصي هشتمين نور خدا مظهر جان آفرين
مظهر قدرت شه ملك ولا حجت حق شاه خراسان رضا
مژده كه شد نور خدا جلوه گر سبط نبي شمس الضحي جلوه گر
شبل علي ماه هدي جلوه گر روشني ارض وسماء جلوه گر
گشت منور همه ارض وسما حجت حق شاه خراسان رضا
مژده كه شد نور حقيقت عيان گشت عيان سرور كل جهان
كنز عطا خسرو كون ومكان روشن ازانوار رخش شد جهان
صحنه ي عالم شد ازاو پر ضياء حجت حق شاه خراسان رضا
مژده زميلاد شه ملك طوس بدرالدجا خسرو شمس الشموس
مطلع انوار وانيس النفوس آنكه شهانش چو گداخاكبوس
آمده بر درزپي التجاء حجت حق شاه خراسان رضا*
*-ص111-ديوان آذر -جلد اول -انتشارات نداي اسلام -چاپ سوم 1348 شمسي -مشهد مقدس
خوشا دردي كه درمانش توباشي خوشا راهي كه پايانش تو باشي
خوشاچشمي كه رخسار تو بيند خوشا دستي كه دامان تو گيرد
خوشا قلبي كه مغلوبش تو باشي خوشا جمعي كه منصوبش تو باشي
خوشا روزي كه رخسارتو بينم خوشا عشقي كه معشوقش تو باشي
خوشا ياري كه ياران توباشند خوش آن جمعي سخنرانش تو باشي
خوش آن خلقي كه اميدش تو باشي خوشا حرفي كه در قلبش توباشي
خوشا آن گل كه گلچينش تو باشي خوشا موجي كه طوفانش تو باشي
خوشا دلبر كه دلدارش تو باشي خوشا آن غم كه غمخوارش توباشي
خوشا آن وصل كه موصولش تو باشي خوشا غربت كه هميارش تو باشي
خوشا آن فتحي كه آن فاتح تو باشي خوشا آن درب كه مفتاحش توباشي
خوشا مادر كه فرزندش تو باشي خوش آن عصري! زماندارش توباشي
خوش آن پروانه كه شمعش تو باشي خوش آن نرجس كه دلبندش تو باشي
خوشا آن شب كه مهتابش تو باشي خوشا آن جان كه جانانش تو باشي
خوشا ديني نگهدارش تو باشي خوش آن عصري كه پايانش تو باشي
خوشا راحم ، خوشا رحمان، خوش الله خوشا خوني كه رگهايش تو باشي
خوش آن ساعت كه رخسارتو بينيم خوش آن جمعه كه مهمانش تو باشي*
*-به نقل از:سرودهاي مهدي -بااندكي تصرف -صص 22-23- انتشارات قلم -قم- م.وليعهدي
بيا اي عزيز دل وجان بيا بيا اي نگهبان قر آن بيا
جهان تشنه ي جلوه ي روي توست پذيراي آن روي نيكوي توست
همه جان ودلهاي ما سوي توست ستم ديده اندر تكاپوي توست
بيااي عزيز دل وجان بيا بيا اي نگهبان قر آن بيا
ندارد صفا بي تو اين زندگي بود زندگيها همه بندگي
رژيم جهان گشته درندگي ندارد حقيقت درخشندگي
بيا اي عزيز دل وجان بيا بيا اي نگهبان قر آن بيا
همه كودك پرورشگاه تو همه ريزه خواران درگاه تو
كنيم ديده خاك گذر گاه تو بيا اي كه اكنون بود گاه تو
براي بر اندازي ظلم و كين براي سرافرازي مسلمين
براي نجات بزر گان دين براي تعالي دين مبين
بيا اي عزيز دل وجان بيا بيا اي نگهبان قرآن بيا*
*-ص 19 -كتاب شرود هاي مهدي -گردآورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم
اي فلك از ستمت پايه ي ايمان بشك ظلم منصور لعين ، پشت مسلمان بشكست
اهرمن آتش كين زد به در خانه ي دين كه ازاين غم،دل آن فخر سليمان بشكست
آتش كين به در خانه ي آن شاه زدند عرش حق را شررش پايه واركان بشكست
رفت در آتش سوزان جفا همچو خليل كه از آن واقعه ، جان ودل اخوان بشكست
گفت : من پور خليلم به ميان آتش ناگهان قدرت آن آتش سوزان بشكست
گاه تبعيد شد وگاه بدي حبس نظر من چه گويم كه دل عالم امكان بشكست
بهر قتل شه دين ، تيغ كشيدي منصور زآن ستم بين كه دل ختم رسولان بشكست
سر برهنه بسوي قصر جفا برد ورا بن ربيعش ، كه زكين محور ايمان بشكست
پسر فاطمه راپاي پياده بردي از پي مركب و ، دل زآن شه دوران بشكست
عاقبت زهر جفا ريخت بكامش ، منصور كه ازاين بار ستم ، گنبد دوران بشكست
پسرش موسي جعفر شدي از كينه يتيم شيعه را رحلت وي منزلت وجان بشكست
نه همين پشت فلك از غم وي گشت كمان قلم((آهي )) گوينده ي ديوان بشكست*
*-صص 202-204 جلد دوم ديوان آهي-اثر طبع علي آهي -انتشارات خزر-تهران- 1348 شمسي
العجل يوسف گم گشته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا
مهديا ! منتظر روي توئيم تشنه ي چهره ي نيكوي توئيم
صبح جمعه است وثنا گوي توئيم روز وشبها به تكا پوي توئيم
العجل يوسف گم گشته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا
تو گل انجمن خوباني زچه از ديده ي ما پنهاني
ما كه جسميم وتو تنها جاني درد دلهاي همه مي داني
العجل يوسف گم گشته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا
يوسفا جمله خريدار توئيم منتظر بر سر بازار توئيم
همه ديوانه ي ديدار توئيم همه سرگشته ي رخسار توئيم
العجل يوسف گم گسته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا
گل روي تو تما شا دارد عكس رويت همه دلها دارد
چشم در راه تو دنيا دارد انتظاري تو زهرا دارد
العجل يوسف گم گشته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا
باعث راحتي جان همه نظر لطف تو بر خوان همه
در رهت ديده ي گريان همه مهر تو مايه ي ايمان همه
العجل يوسف گم گشته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا
دل ما بردل توبسته بيا هر دري بر روي ما بسته بيا
العجل يوسف گم گسته بيا پهلوي فاطمه بشكسته بيا*
*-سرودهاي امام مهدي(ع)-گرداورنده :حسين حقجو-ص18 -انتشارات قلم -قم