دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
از آن روزي كه از كويت برادر جا ن سفر كردم چه صبري در مصيبتها من خونين جگركردم
براي حفظ جان كودكانت در بردشمن بپيش تازيانه بازوي خود را سپر كردم
سر از محمل شكستم بر دردروازه ي كوفه هلال آسا بروي ني سرت را چون نظر كردم
ببزم زاده ي سفيان گذشتم از سر واز جان دفاع از دين وقرآن در برآن بد سير كردم
چومي زد برلبت چوب جفا آن شوم بد اختر لباس صبر بر تن چاك زان بيدادگركردم
به شهر شام بهرت آنچنان بزم عزا چيدم كه اهل شام را ازحق وباطل باخبركردم
اگر چه قامتم خم گشت ومويم شد سپيد اما چو در راه تو كوشيدم نمي گويم ضرر كردم
براي انتقام خون پاكت اي برادر جان بساط ظلم را با خطبه اي زير وزبر كردم
چه گويم من زمرگ دختر شيرين زبان تو شبي كه صبح در ويرانه ي بي بام ودر كردم
رقيه داد جان يك بار، من صدبار جان دادم كنار نعش آن مظلومه تا شب را سحر كردم
چوشمعي سوختم از آتش غم (كربلايي) را هر آن دم ياد آن پروانه ي بي بال وپر كردم
به نقل از ارمغان كربلا -كتاب سوم -صص262-263-اثر طبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران