معرفی وبلاگ
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویارانشان-در تبيان -شاهکارهای ادب فارسی در باره چهارده معصوم (ع)ویاران شان روزنوشتهای ناب از شاهکارهای ادب فارسی -باما باشید ولذت ببرید اگر اهل ذوق باشید حتما به شما خوش خواهد گذشت.ضمنا با همین یوزر می توانید درپارسی بلاگ -پرشن بلاگ -ایران بلاگ وشیعه نتورک وچندین سایت دیگر:هات میل ویاهو ولوکس بلاک وپیکاسا واس کی درایو -فتولیوکام -جی بلاگ--رزبلاگ-عسل بلاگ-اریسفا-پارسفا-فطرت-علمدار -علمدار 133- مهدی بلاگ-مسجدجمکران- تبیان-لوکس بلاگ-زن بلاگر-بلاگر-شیعه ها --شیعه آن لاین-مجله ی ادبی بیشه- پردیس من- عاشورا -رادیو معارف- بلاگ ای کی- یاهوپلاس-داشبورد-وسایتهای دیگری - کارهای مراتماشا کنید.متشکرم ---------------------------------------
صفحه ها
دسته
مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره (1)
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.رسول خدا و غدیرشیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)امام علی و غدیرسلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)حضرت زهرا(س) و غدیرابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)امام حسن مجتبی(ع) و غدیرازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)امام حسین(ع) و غدیرسلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟همگی گفتند: آری. (10)امام زین العابدین(ع) و غدیرابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)امام محمد باقر(ع) و غدیرابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)امام جعفرصادق(ع) و غدیرزید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)امام موسی کاظم(ع) و غدیرعبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن (1)
​ تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته                 حرمت ار محراب رفت ورونق منبر شکست معبدین لات وعزی را چو شد فرصت بدست               شهر علم مصطفی را از عداوت ، در شکست ابتدا شور صخیفه منتهی در نهروان                     زاتحاد آن دو ،فرق ساقی کوثر شکستخاصمین در بدر تخم کینه در دل کاشتند                دادحاصل بعدچندی مرتضی را سر شکست معجزشق القمر در کوفه گردید آشکار                  تا زتیغ ابن ملجم فرق آن سرور شکست زد ندا جبریل در بین زمین وآسمان                     اهل عالم ، فرق پر نور شه صفدر شکستزینب محنت قرین آز آن ندا شد باخبر                  درخروش آمد فلک تا قلب آن مضطر شکست می نداند کس زحال زار شبیر وشبر                    گوشوار عرش حق را دل زغمدربر شکستزیمب غم دیده را شد تازه ایام عزا                     تا زشمشیر جفا آن جبهه ی انور شکست ناله کن (آذر)بکش آه ازجگر،برگو مدام                وا مصیبت تارک بن عم پیغمبر شکست (0)
39لرزه در عرش علا افتاده              غرقه خون شیر خدا افتاده           می رسد ناله ای از عرش برین           کشته شد شیر خدا رهبر دین         آنکه در خانه حق گشت پدید          شد به معراج خداوند ، شهید            آنکه غم خوار یتیمان می بود        غرقه خون گشت براه معبودرادمردی که صلونی می گفت            فرق بشکافته در بستر خفت           آنکه نکمیل شده دین از او           لاله رنگ است زخونش سر ورو            آنکه در خانه حق بت بشکست            در شب قدر به ایزد پیوست             کشته شد آنکه بدی یاور ویار         به یتیم وبه اسیر وبیمارآه آه از ستم قوم دغا              کشنه شد حجت حق ، شیر خدا            از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است . [3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم . [4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ، [9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا. [10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است. [11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 } [12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است .[3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم .[4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ،[9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا.[10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.[11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 }[12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم (0)
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پستباشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفههای غم (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودنقل از شکوفه های غم (0)
سرسلسله  ی مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
سرسلسله مردم آزاده مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره (0)
دخت نبي اكرم (ص) البشارت كه عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امكان آمد دختر ختم رسل هادي كل ،شاه سبل از پسرده عيان چون مه كنعان آمد دسته دسته ملك از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد ساره وآسيه ومريم وكلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود كه قصور همه ي مكه نمايان آمد نه همين مكه منور شده از طلعت او زسما ـابسمك يكسره رخشان آمد شده از مكه همان نور نمايان كه بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد بهر اين نور كه در صلب خليل الله بود نارنمرود به يك لحظه گلستان آمد گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را كي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان كينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد زين دودرياي فضيلت كه بهم شد واصل خارخ از ايندو نكو لولوء و مرجان آمد نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ،ام كتاب ، ام امامان آمد شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد تاكه تبريگ بگويد بجهان شيعه {كربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد اثر طبع شاد روان نادعلي كربلايي (0)
بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اكبر زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي كوثر عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي كه جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر يكي در سوم شعبان ، يكي در چارم شعبان يكي چون شمس رخشان ويكي همچون مه انور يكي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يكي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر يكي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يكي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر يكي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يكي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور يكي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يكي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يكي كشتي ، يكي لنگر دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يكي وارث بشهرعلم وآن يك پشتيبان در دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يكي فرمانده ي اعظم ،يكي سردار وسرلشكر دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نكو مادر دو روشنگر ، دو عالي فر ، كه بر آنهاخدا بخشد هزاران {كربلايي}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلي كربلايي (0)
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2 (0)
فیدها
روزنامه الف
leader.ir
ولادت حضرت زینب(س)
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 687641
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 40
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان

دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان

http://www.aviny.com/----

منبع کدهای زیباسازی

Rss
طراح قالب
GraphistThem274

مهدي بيا مهدي بيا:---------اي وارث خون خدا      اي پيشوا اي رهنما
كن گوشه ي چشمي به ما               مهدي بيا مهدي بيا----
شد ديده ام  بر ره سفيد                 رخسار ماهت را نديد
اي نا اميدان را ،اميد              مهدي بيا مهدي بيا-----هر شب برم دست دعا             همچون گدا سوي خدا           تا بنگرم روي تورا
مهدي بيا مهدي بيا-------ديگر بس است اين رنج وغم    از دشمنان ديدن ستم          اي دافع رنج والم        مهدي بيامهدي بيا-------
بس ناله كردم روز وشب       از حق ترا كردم طلب     جانم دگر آمد بلب
مهدي بيا مهدي بيا-----اي مهدي صاحب زمان     اي خسرو كون ومكان
بر انتقام دشمنان        مهدي بيا مهدي بيا----جد شهيدت بيكفن
در كربلا صد پاره تن    تن بي سر وسر بي بدن      مهدي بيا مهدي بيا---
در خون گلان پرپرش     عباس وعون وجعفرش    هم اصغرش هم اكبرش
مهدي بيا مهدي بيا----زينب اسير مشركين    افسرده زين العابدين
با كودكان بي معين     مهدي بيا مهدي بيا----هرجا شد عاشوري بپا
شد كل ارض كربلا        برانتقام كشته ها    مهدي بيا مهدي بيا---
هر جا گلي پرپر شده         از خون زمين ها تر شده     دين بي كس وياور شده      مهدي بيا مهدي بيا----(كرببلايي) راببين      شد داغدار وبي معين        بر ياري اين دلغمين        مهدي بيا مهدي بيا
--به نقل از: شكوفه هاي غم جلد دوم -صص 317-318 -اثر طبع ناد علي كربلايي -مداح اهلبيت (وپدر شهيدين كربلايي) -انتشرات خزر -تهران---

دسته ها :
يکشنبه 30 11 1390 18
        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقرراتر
دسته ها :
سه شنبه 9 11 1397 22

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است              ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است


 


 


مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  یاالله


 


17-یارب سبب حیات حیوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  


 


از بهر لب تشنه ی طفلان نبات                از سینه ی ابر ، شیر باران بفرست.    یا الله


 


18-ای خالق خلق رهنمایی بفرست               بر بنده ی بی نو، نوایی بفرست


 


کار من بیچاره ، گره در گرهست              رحمی بکن وگره گشای بفرست. یاالله


 


19-راه تو به هرروش که پویند خوش است      وصل توبه هر جهت که جویند خوش است


 


روی تو به هر دیده که بینند نکوست             نام تو به هرزبان گویند خوش است.  یا الله


 


20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حیدر به جهان ،همدم وهمراز من است


 


این هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  یاالله


 


21-من بی تو دمی قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد


 


گربر تن من ، زبان شود هرمویی               یک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  یا الله


 


22- شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند


 


هرجاکه دری بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. یاالله


 


23-یارب به دونور دیده ی پیغمبر            یعنی به دوشمع دودمان حیدر


 


برحال من از عین  عنایت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نیفتم زنظر. یاالله                                                                                              24-یارب زکرم بر من درویش نگر           در من ، منگر در کرم خویش نگر


 


هرچند نیم لایق  بخشایش  تو                برحال من خسته ی دل ریش نگر. یا الله-


 


25-یارب در دل به غیر خود جامگذار            در دیدهی من گرد تمنا مگذار


 


گفتم گفتم زمن نمی آید کار          رحمی رحمی مرا به من  وامگذار. یاالله


 


26-مجنون وپریشان توام ، دستم گیر      سرگشته وحیران تو ام ف دستم گیر


 


هربی سروپا چو دسگیری دارد             من بی سر وسامان توام ،دستم گیر.یاالله


 


27-ای سر تو در سینه ی هر محرم راز          پیوسته در رحمت تو بر همه باز


 


هرکس که به درگاه تو آورد نیاز               محروم زدرگاه تو کی گردد باز. یا الله


 


28-در هر سحری با تو همیگویم راز             بر درگه تو همی کنم عرض نیاز


 


بی منت بندگانت ای بنده نواز                   کارمن بیچاره ی سرگشته  بساز.  یاالله


 


29- الله به فریاد من بیکس رس                 فضل وکرمت یار من بیکس بس


 


هرکس به کسی وحضرتی می نازد                جز حضرت تو ندارد این بیکس کس. یاالله


 


30-ای جمله ی بیکسان عالم را کس              یک جو کرمت تمام عالم را بس


 


من بیکسم وتو بیکسان رایاری                  یارب تو به فریاد من بیکس رس .یا الله


 


31-ای واقف اسرارضمیر همه کس             در حالت عجز، دستگیر همه کس


 


یارب تو مرا،توبه ده وعذر پذیر              ای توبه ده وعذرپذیر همه کس.   یا الله


 


32-دارم گنهی زقطره ی باران بیش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پیش


 


آوازآیدکه سهل باشد درویش               تو در خور خود کنی ومادر خور خویش. یاالله


 


33- یارب من اگر گناه بی حد کردم           دانم به یقین که بر تن خود کردم


 


از هر چه مخالف رضایتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  یا الله


 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم


 


 


 


 


 


بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله


 


 


 


35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان


 


 


 


روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله


 


 


 


36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان


 


 


 


در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله


 


 


 


37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان


 


 


 


از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله


 


 


 


38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان


 


 


 


یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله


 


 


 


39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان


 


 


 


آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله


 


 


 


40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای


 


 


 


یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله


 


 


 


41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن


 


 


 


با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله


 


 


 


42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری


 


 


 


خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*


 


 


 


*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..---

دسته ها :
سه شنبه 2 4 1394 13
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است مگذارکه در عشق تو رسوا گردم ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است - یاالله 17-یارب سبب حیات حیوا

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..

دسته ها :
جمعه 1 1 1382 1
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است مگذارکه در عشق تو رسوا گردم ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است - یاالله 17-یارب سبب حیات حیوا

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..

دسته ها :
جمعه 1 1 1382 1
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست. یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است مگذارکه در عشق تو رسوا گردم ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است - یاالله 17-یارب سبب حیات حیوا

رمضان درروستای کوچ نهارجان بیرجند

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..---

دسته ها :
جمعه 1 1 1382 1

مژده ز ميلاد ولي عشر                   هادي دين،  زاده ي خيرالبشر

مژده زميلاد علي النقي                  هادي دين ، نوگل باغ تقي

سبط نبي  مير همه متقي                 شبل علي  بحر نقاوت  نقي

شاه عشر هادي جن وبشر              هادي دين زاده ي خيرالبشر--

مژده ز ميلاد ولي زمن                       شبل علي  والد پاك حسن

ماه دهم بارقه ي ذوالمنن                  زاده ي زهرا وصي بوا لحسن 

شمس هدي پادشه بحروبر                هادي دين زاده ي خير البشر

مژده زميلاد شه ملك دين                    نور خدا سرور اهل يقين

محور دين عروه ي اهل يقين                حجت حق مظهر جان آفرين

شد بجهان ماه رخش جلوه گر               هادي دين زاده ي خير البشر---

مژده زميلاد شه تاجدار                           مطلع ايمان ولي كردگار

سرور خوبان به همه شهريار                     مفخر ايجاد ، مه باوقار

هادي خلق دو جهان سربسر                    هادي دين ، زاده ي  خير البشر  ----

به نقل از ديوان آذر خراساني -جلد اول-ص ۱۳۴ -انتشارات طوس مشهد -چاپ سوم -۱۳۴۸ شمسي

----محبوس سامرا (امام هادي )---

هادي آل  نبي گشته گرفتار بلا               متوكل بنموده است بر او جور وجفا

شد چو وارد شه دين ، سامره ، جاداد ورا                در رباطي كه بدي مسكن خيل غربا

اعتنايي چو به شانش ننمودي زنخست                  كرد بر وي ستم وظلم ، همان شو م دغا

حرم محترمش را زستمكاري خود                          داد ويرانه مكان، پيش گروه فقرا

گاه زندان وگهي حبس نظر بود زكين                        بيست ويك سال به تبعيد بد آن شاه هدي

گه مكان داد ورا جاي وحوشان از كين                  گاه تكليف نمودش به شراب وبه غنا

گاه زنديق خطابش بنمودي زستم                     گاه دشمنام بدادي زجفا بر زهرا

گاه در مجلس خود مسخره اي مي آورد             تاكه تقليدكند از علي ، آن شير خدا

گه فرستاد زكين ،بهر تفحص در شب                   عده اي را بهمان خانه كه بد ابن رضا

گه بزندان جفا بود مقيد از كين                      گاه اندر غل وزنجير بدي آن مولا

خون دل از خلفا خورد ، شه از ظلم وستم         تاكه مسموم شدي آن خلف بدر  دجا

شد چو از زهر جفا كشته  نقي خسرو دين            غرق ماتم شدي از رحلت وي، سامرا

لب ببند(آهي ) ازاين وقعه ي جانسوز دگر         كه زدي آتش ازاين غم بدل خير نسا   --

نقل از ديوان آهي -جلد دوم -ص ۲۱۶ -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران---

دسته ها :
جمعه 5 3 1391 21
دسته ها :
جمعه 1 1 1382 1
دسته ها :
جمعه 1 1 1382 1
مهر تومرا ركن نماز است حسين جان

مهر نماز

:

مهر تو مرا ركن نماز است حسين جان عشق تو مرا كعبه ي راز است حسين جان

روزي كه شود بسته برويم در اميد

بابكرم لطف توبازاست حسين جان

 

يك ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملك حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاك حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در كرببلا زان همه گلهاي نكويت اصغر گل نشكفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست كه در سوز وگدازاست حسين جان 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذكر تو در راز ونياز است حسين جان

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت كه اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا كرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ا ز شكوفه هاي غم اثر طبع ناد علي كربلايي-ص199-انتشارات خزر-تهران

 
سه شنبه 13/10/1390 - 12:57
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
محرم-امام سجاد-ابوالفضل العباس(عيهم السلام)

هركه گدايي زآستان تو آموخت.........

    سينه ي تنگم مجال آه ندارد               جان به هواي لب است وراه ندارد

 

گوشه ي چشمي بسوي گوشه نشين كن           زانكه جزاين گوشه كس پناه ندارد

گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم              خواجه مگر بنده ي سياه ندارد

از گنه من مگو كه زاده ي آدم                 نا خلف استي اگرگناه ندارد

هركه گدايي  ز آستان تو آموخت             دولتي اندوختي كه شاه  ندارد

گنج تجلي زكنج خلوت دل جوي             نيك نظر كن كه اشتباه ندارد

پير خرد گر به خلوت تو برد پي            جز در آن خانه خانقاه ندارد

مهر تو در هر دلي كه كرد تجلي            داد فروغي كه مهر وماه ندارد

مهر گيا ه است حاصل دل عاشق           آب وگل ما جز اين گياه ندارد

مفتقر از سر عشق دم نتوان زد            سر برود زانكه سر نگاه ندارد *

*-سرودهاي امام مهدي عج... ص27-گرداورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم

حضرت زين العابدين عليه السلام -(غم بيداد)

اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس           از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس

 

من  نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين       خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود       برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس

سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش   شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس

خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران

حضرت ابوالفضل عليه السلام

گفت : عباس نكونام علمدار منم             آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم

 

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر كرار منم

بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر كفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم

همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اكبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شورسر زدي                 واندر دلم شراره زعا شوربرزدي

سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند             كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي

تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب              پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي

آن سر كه  چرخ روي بپايش همي نهاد            برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي

دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ              در قطع آن تو دامن همت كمر زدي

تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين           با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي

توخود همان مهي كه بميل تني شرير            درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *

*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلاني رودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.

 
دوشنبه 12/10/1390 - 16:8
 
تاييد شده
اهل بيت
درولادت امام موسي كاظم عليه السلام
 

رباعي دروصف موسي ابن جعفر عليه السلام

آن رادمرد عالم امكان كه رهبر است هفتم امام حضرت موسي ابن جعفراست

باب الحوائجي كه بود يار شيعيان مشكل گشاو آيت خلاق اكبر است--------

موسي كه بود نور دو چشم جعفر در سنگر دين بود امام ورهبر

جان داد به زندان ونشد برده ي ظلم تاكاخ ستمگران شود زير وزبر--------

ولادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام---------

از افلاك جلالت شمس دين روشنگر آورده عيان زيبا جمالي بارخ پيغمبر آورده

بنازم دست قدرت را كه كه از نسل رسول الله براي پيروان دين وقر آن رهبر آورده

گلي از گلشن طاهازنسل حضرت زهرا خداوند جهان با بوي وعطر حيدر آورده

حسن خويي حسين رويي عيان شدكزبراي او خداوندتوانا هوروخلد وكوثر آورده

ز زين العابدين وباقر علم نبي ظاهر عيان فرزند زيبايي براي جعفر آورده

امام هفتمين موسي عيان شد بارخ زيبا سما گفتا سمك ظاهر فروزان اختر آورده

رئيس مذهب شيعه براي ياري ملت دراين ظلمتكده از سوي حق روشنگر آورده

براي ياري قرآن به امر خالق سبحان براي صادق آل نبي همسنگر آورده

به حق جويان بشارت گوكه اين روشنگر نيكو جهان آفرينش را پراز زيب وفر آورده

بگو باملت موسي همه گردند رهپيما كه خلاق جهان ظاهر كليم ديگر آورده

مسيحا در ظهور آمد عيان آيات نور آمد زاعجازش تمام خلق را در باور آورده

ذبيح آمد خليل آمدامام آمد دليل آمد كه درفرمان او خلاق آب وآذرآورد

 

ولي خالق اكبردراين ىنياي پهناور براي انقلاب اهل ايمان رهبر آورده

كسي آمد كه با گفتاروبا رفتار نيكويش به لرزه كاخ ظلم وكفر وجوركافر آورده

 

زحسن روي زيبايش ازآن شمس دلارايش تمام جنت الفردوس را درزيورآورده

تمام حسن خوبان را همه اعجاز قرآن را خداوند جهان يكجا عيان زان سرورآورده

 

به جانبازان باايمان براي بستن پيمان زدانشگاه دين ظاهرتوانا افسرآورده

محبش رازحق عزت عدويش را بود ذلت خدااورابراي ما شفيع محشر آورده

شكوفا شد همه گلها منور شد همه دلها هزاران (كربلايي) خم به تعظيمش سرآورده

به نقل ازكتاب شكوفه هاي غم صص296-297-اثر طبع نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران

 
دوشنبه 12/10/1390 - 1:28
 
تاييد شده
اهل بيت
زبان حال رقيه درشام
     چرااز محفل ما  اي پدر عزم سفر كردي        چراازدوري رويت مرا خونين جگر كردي

رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا           زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا

سرشك ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا      كه اي بابا ي مظلومم بكوي كه گذر كردي

-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر كردي ---------------------

يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت          بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت

كجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت           زما افسردگان بابا چرا قطع نظر كردي

-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي ------------------

غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري      نباشد از براي من دگريار وپرستاري

بنالم درفراق تو كنم از ديده خون جاري        زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر كردي

----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي---------------

نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو            كنم خاك سيه بر سر پدر جان در عزاي تو

كجايي اي پدر تا آنكه چينم من بلاي تو          نمي دانم سفر اندر كدامين بوم بر كردي

-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر كردي --------------

زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا           شكيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا

زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا      زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر كردي

----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي  -------------

دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران     نوا كن بهر آن طفل فكار شاه  مظلومان

بيابي باعزاداران  جزا ازايزد منان           زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر كردي

-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-كتابفروشي اشرفي خوانسار

 
يكشنبه 11/10/1390 - 17:29
 
تاييد شده
اهل بيت
زبان حال رقيه در شام
   چرااز محفل ما  اي پدر عزم سفر كردي        چراازدوري رويت مرا خونين جگر كردي

 

رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا           زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا

سرشك ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا      كه اي بابا ي مظلومم بكوي كه گذر كردي

-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر كردي ---------------------

يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت          بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت

كجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت           زما افسردگان بابا چرا قطع نظر كردي

-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي ------------------

غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري      نباشد از براي من دگريار وپرستاري

بنالم درفراق تو كنم از ديده خون جاري        زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر كردي

----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر كردي---------------

نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو            كنم خاك سيه بر سر پدر جان در عزاي تو

كجايي اي پدر تا آنكه چينم من بلاي تو          نمي دانم سفر اندر كدامين بوم بر كردي

-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر كردي --------------

زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا           شكيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا

زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا      زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر كردي

----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي  -------------

دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران     نوا كن بهر آن طفل فكار شاه  مظلومان

بيابي باعزاداران  جزا ازايزد منان           زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر كردي

-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر كردي-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-كتابفروشي اشرفي خوانسار

 
يكشنبه 11/10/1390 - 15:4
 
تاييد شده
اهل بيت
استغاثه--------قائم آل محمد برسان---------
گوش بر حلقه ي در آويزان                   چشم بنشسته براهت گريان
دل از اين مژده كه خواهي آمد               هست از شوق وصالت لرزان
در رهت بدرقه سازد هر شب                 تا سحر مصحف وادعيه ، زبان
بس كه درراه تو هستم سر پا                رفت از پاي مرا تاب وتوان
دست از دامن الطاف خدا         دست بردار نباشد يك آن
همه از غيبت تو مي نالند            همه از هجر تو بي صبر وامان
همه از خيمه ي بيداد وستم      كه بپا گشت به صحراي زمان
همه ازنخل رطب دار اميد             كه بخشكيد دلپير وجوان
همه از شعله ي نوميدي ياس             كه بر آيد زوراي دل وجان
همه از وحشت عفريت نفاق               كه دهد چهره به هر دوست نشان
همه از سر كشي موج گناه         كه زندطعنه بروي انسان
همه از مردن يزدان شرف           زير پاي هوس بي شرفان
همه ازپنجه ي خونخوار ستم        كه مكد خون دل مضلومان
همه از بي خودي خود دلتنگ          همه گويند بصد آه وفغان
بارالها تو به اين زودي زود            قائم آل محمد برسان
بنقل ازسرودهايامام مهدي عج....ص 134- چاپ انتشارات قلم گردآورنده : حسين حقجو
 
جمعه 9/10/1390 - 11:41
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
سرود در ولادت امام باقر عليه السلام
 

مژده زميلاد عزيز بتول حجت حق باقر علم رسول مژده زميلاد شهنشاه دين سبط نبي باقر علم يقين

شبل علي نوثمر عابدين مفخر آباء وهمه طيبين در ثمين دوحه ي وحدت اصول حجت حق باقر علم رسول

مژده كه ماه رجب ذوالعطاء گشته دومه ظاهرش از يك لقا يك زهلال رخ ماه سماء يك زجمال مه برج هدي

بيت علي ابن حسين رانگر فاطمه ي  بنت حسن راپسر چون مه تابنده نموده نزول حجت حق باقر علم رسول

مژده كه درياي علوم آمده واقف اسرار نجوم آمده روشني دهر ظلوم آمده مظهر تقوا وقيوم آمده            آمده آن جامع فقه وآصول حجت حق باقر علم رسول

مهر تومرا ركن نماز است حسين جان

مهر نماز

:

مهر تو مرا ركن نماز است حسين جان عشق تو مرا كعبه ي راز است حسين جان

روزي كه شود بسته برويم در اميد

بابكرم لطف توبازاست حسين جان

 

يك ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملك حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاك حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در كرببلا زان همه گلهاي نكويت اصغر گل نشكفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست كه در سوز وگدازاست حسين جان 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذكر تو در راز ونياز است حسين جان

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت كه اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا كرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ا ز شكوفه هاي غم اثر طبع ناد علي كربلايي-ص199-انتشارات خزر-تهران

 
سه شنبه 13/10/1390 - 12:57
 
تاييد شده
شعر و قطعات ادبي
محرم-امام سجاد-ابوالفضل العباس(عيهم السلام)

هركه گدايي زآستان تو آموخت.........

    سينه ي تنگم مجال آه ندارد               جان به هواي لب است وراه ندارد

 

گوشه ي چشمي بسوي گوشه نشين كن           زانكه جزاين گوشه كس پناه ندارد

گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم              خواجه مگر بنده ي سياه ندارد

از گنه من مگو كه زاده ي آدم                 نا خلف استي اگرگناه ندارد

هركه گدايي  ز آستان تو آموخت             دولتي اندوختي كه شاه  ندارد

گنج تجلي زكنج خلوت دل جوي             نيك نظر كن كه اشتباه ندارد

پير خرد گر به خلوت تو برد پي            جز در آن خانه خانقاه ندارد

مهر تو در هر دلي كه كرد تجلي            داد فروغي كه مهر وماه ندارد

مهر گيا ه است حاصل دل عاشق           آب وگل ما جز اين گياه ندارد

مفتقر از سر عشق دم نتوان زد            سر برود زانكه سر نگاه ندارد *

*-سرودهاي امام مهدي عج... ص27-گرداورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم

حضرت زين العابدين عليه السلام -(غم بيداد)

اي دل ازحال دل سيد سجاد بپرس           از جفاي ره شام وغم بيداد بپرس

 

من  نگويم كه چه كرده است يزيد بيدين       خودز بيمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروي ناقه ي عريان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجير چه با گردن بيمار نمود       برو از سلسله ي گردن سجاد بپرس

سرنگون كاخ ستم كرد شه از خطبه ي خويش   شرح آن خطبه تواززينت عباد بپرس

خطبه ي مسجد جامع چه اثر كرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهي)از اسيران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومديوان آهي -سروده ي علي آهي -انتشارات خزر -تهران

حضرت ابوالفضل عليه السلام

گفت : عباس نكونام علمدار منم             آنكه جان در ره دين مي كند ايثار منم

 

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي كوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيكار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر كرار منم

بهر احقاق حق وكوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنكه جانباز تر است در ره اين كار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر كفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنكه كند كسب در اين بار منم

همه جا لشكر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اكبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(كربلايي)چه غم از مشكل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 كتاب ارمغان كربلا اثرطبع ناد علي كربلايي-انتشارات خزر -تهران

باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شور سر زدي

باز اي مه محرم پر شورسر زدي                 واندر دلم شراره زعا شوربرزدي

سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند             كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي

تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب              پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي

آن سر كه  چرخ روي بپايش همي نهاد            برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي

دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ              در قطع آن تو دامن همت كمر زدي

تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين           با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي

توخود همان مهي كه بميل تني شرير            درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *

*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلاني رودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.

 
دوشنبه 12/10/1390 - 16:8
 
تاييد شده
اهل بيت
درولادت امام موسي كاظم عليه السلام
 

رباعي دروصف موسي ابن جعفر عليه السلام

آن رادمرد عالم امكان كه رهبر است هفتم امام حضرت موسي ابن جعفراست

باب الحوائجي كه بود يار شيعيان مشكل گشاو آيت خلاق اكبر است--------

موسي كه بود نور دو چشم جعفر در سنگر دين بود امام ورهبر

جان داد به زندان ونشد برده ي ظلم تاكاخ ستمگران شود زير وزبر--------

ولادت حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام---------

از افلاك جلالت شمس د�%8

دسته ها :
جمعه 1 1 1382 1
X