دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
زينب آن بانوي عظمايي كه دست قدرتش كهكشان چرخ را بر پاطناب انداخته
شمسه ي كاخ جلال ورفعتش از فرط نور مهر عالمتاب را از آب وتاب انداخته
دختر مرد دوعالم آن گاه خشم خويش رعشه بر اين چار مام وهفت باب انداخته
اين همان بانواست كز نطق وبيان همچون علي انقلاب از كوفه تا شام خراب انداخته
مرتضي از تيغ آتشبار راس كوفيان دريم خون روز هيجا چون حباب انداخته
دخترش در كوفه از تيغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته
گر زبانش ذوالفقار حيدري نبود چرا؟خصم رادردل شرر همچون شهاب انداخته
همتش چون بازوي خيبر گشاي حيدري بارگاه كفر را در انقلاب انداخته
كشتي دين كربلا شد غرق ازطوفان كفر همت زينب زنو آنرابرآب انداخته
حلم او صبر وتوانايي زدست صبر برد علم او ازدست هر دانا كتاب انداخته
تا قيامت وصف او (موزون ) اگر گويم كم است زانكه حق اورا چوخود در احتجاب انداخته-----از موزون اصفهاني -به نقل از گلستان حسيني -ص:۱۴۴- گردآورنده :رضارضانور گيلاني رودسري -انتشارات آشنا -چاپ ۱۳۸۹ قمري