معرفی وبلاگ
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویارانشان-در تبيان -شاهکارهای ادب فارسی در باره چهارده معصوم (ع)ویاران شان روزنوشتهای ناب از شاهکارهای ادب فارسی -باما باشید ولذت ببرید اگر اهل ذوق باشید حتما به شما خوش خواهد گذشت.ضمنا با همین یوزر می توانید درپارسی بلاگ -پرشن بلاگ -ایران بلاگ وشیعه نتورک وچندین سایت دیگر:هات میل ویاهو ولوکس بلاک وپیکاسا واس کی درایو -فتولیوکام -جی بلاگ--رزبلاگ-عسل بلاگ-اریسفا-پارسفا-فطرت-علمدار -علمدار 133- مهدی بلاگ-مسجدجمکران- تبیان-لوکس بلاگ-زن بلاگر-بلاگر-شیعه ها --شیعه آن لاین-مجله ی ادبی بیشه- پردیس من- عاشورا -رادیو معارف- بلاگ ای کی- یاهوپلاس-داشبورد-وسایتهای دیگری - کارهای مراتماشا کنید.متشکرم ---------------------------------------
صفحه ها
دسته
مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره (1)
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.رسول خدا و غدیرشیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)امام علی و غدیرسلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)حضرت زهرا(س) و غدیرابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)امام حسن مجتبی(ع) و غدیرازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)امام حسین(ع) و غدیرسلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟همگی گفتند: آری. (10)امام زین العابدین(ع) و غدیرابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)امام محمد باقر(ع) و غدیرابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)امام جعفرصادق(ع) و غدیرزید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)امام موسی کاظم(ع) و غدیرعبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن (1)
​ تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته                 حرمت ار محراب رفت ورونق منبر شکست معبدین لات وعزی را چو شد فرصت بدست               شهر علم مصطفی را از عداوت ، در شکست ابتدا شور صخیفه منتهی در نهروان                     زاتحاد آن دو ،فرق ساقی کوثر شکستخاصمین در بدر تخم کینه در دل کاشتند                دادحاصل بعدچندی مرتضی را سر شکست معجزشق القمر در کوفه گردید آشکار                  تا زتیغ ابن ملجم فرق آن سرور شکست زد ندا جبریل در بین زمین وآسمان                     اهل عالم ، فرق پر نور شه صفدر شکستزینب محنت قرین آز آن ندا شد باخبر                  درخروش آمد فلک تا قلب آن مضطر شکست می نداند کس زحال زار شبیر وشبر                    گوشوار عرش حق را دل زغمدربر شکستزیمب غم دیده را شد تازه ایام عزا                     تا زشمشیر جفا آن جبهه ی انور شکست ناله کن (آذر)بکش آه ازجگر،برگو مدام                وا مصیبت تارک بن عم پیغمبر شکست (0)
39لرزه در عرش علا افتاده              غرقه خون شیر خدا افتاده           می رسد ناله ای از عرش برین           کشته شد شیر خدا رهبر دین         آنکه در خانه حق گشت پدید          شد به معراج خداوند ، شهید            آنکه غم خوار یتیمان می بود        غرقه خون گشت براه معبودرادمردی که صلونی می گفت            فرق بشکافته در بستر خفت           آنکه نکمیل شده دین از او           لاله رنگ است زخونش سر ورو            آنکه در خانه حق بت بشکست            در شب قدر به ایزد پیوست             کشته شد آنکه بدی یاور ویار         به یتیم وبه اسیر وبیمارآه آه از ستم قوم دغا              کشنه شد حجت حق ، شیر خدا            از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است . [3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم . [4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ، [9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا. [10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است. [11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 } [12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست .[2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است .[3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم .[4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او (0)
(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ،[9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا.[10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.[11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).{ 2 }[12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم (0)
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پستباشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودسرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفههای غم (0)
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلابماه خروج پیشرومومنان بودماه شکست دشمن قرآن وفتح حقماه ظهور عدل به اهل جهان بودمردی قیام کرده به صحرای کربلاکز خاندان خاتم پیغمبران بودمردی قیام کرده که باانقلاب خونبر هم زن رِِژیم ستم گستران بودمردی قیام کرده که تا روز رستحیزنام گرامیش همه جا جاودان بودفرزند با کفایت نستوه بوترابکز خون او زمین بلا گلستان بودبا خون نوشته است بتاریخ روزگارهرکس که بار ظلم کشد ناتوانبودبهر قیام نسل جوان برعلیه ظلماول شهیدش اکبر زیبا جوان بودتکمیل تاشود سند سرخ انقلابامضاءزخون اصغر شیرین زبان بودسیراب تا شوند همهتشنگان عدلدر خون طپیده ساقی لب تشگان بودهفتاد وچند یاور وانصار ولشکرشهریکچو آیت است که در خون طپان بودعباس وعون وجعفروعبدالهش چوگلسیراب زاشک دمبدم باغبان بودقرآن ورق ورق پی تحکیم امر حقتا نهضت مقدس دین جاودان بودبا این قیام کاخ ستم واژگون نمودتابر قرار مکتب خون جامگان بودبر انتقال خون شهیدان بی کفنگاه قیام (زین اب )قهرمان بودهر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشریتا انقلاب مهدی صاحب زمان بودنقل از شکوفه های غم (0)
سرسلسله  ی مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
سرسلسله مردم آزاده مردم آزاد حسین استآنکس که دراین ره سر وجان داد حسین استمردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداددامن بکمر برزد واستاد حسین استدرسی به بشر داد بدستور الهیدرسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهیآیین یزیدی که بری بود زانصافننمود بتهدید وبه تطمیع گواهیدر معرکه دشمن چوبه او خط امان دادرد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان دادننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیمحنجر بدم خنجر بیداد گران دادمردانه دراین معرکه بنهاد قدم رابر ضدستمکار بر افراشت علم رابا نیروی یزدانی وبا دست خداییبشکست بهم قدرت ارکان ستم رااعلامیه از قتلگه کرب وبلا دادبا زینب وسجاد سوی شام فرستاداین جمله زخون بود در آن نشریه مسطورباید بشر از قید اسارت شود آزاداو کرد بنوع بشر این قاعده تعلیمکاندر ره آزادگی از جان نبود بیمدیگر نهراسد زستمکار ستمکشمظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیمهر وحشی ناکس نزند کوس تمدنهر کافر ناحق نزند لاف تدیناشرار باحرار نگیرند سر راهناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عنشمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازنداز باب زر وسیم باشخاص تهیدستبرچیده شود قاعده ورسم توحشاز مسند حق دور شود قاضی حق کشازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوشمردم همه با کافر وظالم بستیزندپویند ره حق وزناحق بگریزندکوبند همی سنگ الم بر سر بدخواهبر فرق تبهکار همی خاک بریزنداین حکم صریح است وبدیه است ومحققچیره نشود حق کش وکشته نشود حقبیداد گری را اثری نیست بعالمزنده است حسین ابن علی آن حق مطلق (0)
مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره (0)
دخت نبي اكرم (ص) البشارت كه عيان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ي عصمت رخ جانان آمد سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ي دين روشن از نور رخش عالم امكان آمد دختر ختم رسل هادي كل ،شاه سبل از پسرده عيان چون مه كنعان آمد دسته دسته ملك از عالم بالا بزمين بهر ديدار رخش خرم وخندان آمد عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوي زهرا زجنان حوري وغلمان آمد ساره وآسيه ومريم وكلثوم زبهشت از پي خدمت آن زهره ي تابان آمد آنچنان نور رخ دخت نبي جلوه نمود كه قصور همه ي مكه نمايان آمد نه همين مكه منور شده از طلعت او زسما ـابسمك يكسره رخشان آمد شده از مكه همان نور نمايان كه بطور سالهادر طلبش موسي عمران آمد بهر اين نور كه در صلب خليل الله بود نارنمرود به يك لحظه گلستان آمد گر نبردي بزبان نوح نبي نامش را كي نجات از يم وگرداب وزطوفان آمد يوسف مصر گراين نام نخواندي بزبان كينجاتش زچه وگوشه ي زندان آمد چون نيايد زازل تابه ابد همتايش همسرش شير خدا حامي قر آن امد زين دودرياي فضيلت كه بهم شد واصل خارخ از ايندو نكو لولوء و مرجان آمد نه همين ام ابيها نبي اش خوانده زحق ام فضل ،ام كتاب ، ام امامان آمد شب مولود مهين دخت نبي فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد تاكه تبريگ بگويد بجهان شيعه {كربلايي} زسوي نوحه سرايان آمد اثر طبع شاد روان نادعلي كربلايي (0)
بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اكبر زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي كوثر عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي كه جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر يكي در سوم شعبان ، يكي در چارم شعبان يكي چون شمس رخشان ويكي همچون مه انور يكي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يكي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر يكي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يكي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر يكي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يكي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور يكي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يكي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يكي كشتي ، يكي لنگر دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يكي وارث بشهرعلم وآن يك پشتيبان در دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يكي فرمانده ي اعظم ،يكي سردار وسرلشكر دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نكو مادر دو روشنگر ، دو عالي فر ، كه بر آنهاخدا بخشد هزاران {كربلايي}را زرحمت در صف محشر اثر طبع نادعلي كربلايي (0)
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2 (0)
فیدها
روزنامه الف
leader.ir
ولادت حضرت زینب(س)
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 695094
تعداد نوشته ها : 130
تعداد نظرات : 40
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان

دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ

Digital Clock - Status Bar

مرجع وبلاگ نویسان جوان

http://www.aviny.com/----

منبع کدهای زیباسازی

Rss
طراح قالب
GraphistThem274
البشارت که جهان باز منور آمد        ظاهر از پرده ی عصمت مه دیگر آمد          این چه ماهی است که با قد صنوبر آمد           از حسین ابن علی شبه پیمبر آمد    دوستان مژده که میلادی اکبر آمد           ببر ای باد صبا مژده برای طا ها           که شده حسن تو یک بار دگر جلوه نما           حق عطاکرده پسر برپسر شیر خدا               زاده ی خون خدا گشته عیان از لیلا         زاین پسر عالم ایجاد منور آمد -----بهر دیداررخش زاده ی زهرا برخاست        مهر بر دیدن آن ماه دلآرا برخاست    بوی جانبخش چو از یوسف لیلا برخاست          گوئیا نعره ای از خاک زلیخا بر خاست         که دویاره بجهان یوسف دیگر آمد ----نور چشمان حسین بن علی گشت عیان         آل عصمت همه از دیدن رویش شادان         شد زمصباح هدی نور الهی تابان           احسن الله بر این حسن که از دیدن آن        شد خرد مات که ملاد پیمبر آمد------    سحر یازده از ماه عظیم شعبان            متولد شده آن حامی دین وقر آن           تا کند یاری فرمانده ی دین  از دل وجان           آری این افسر ارزنده سلطان جهان          از پی یاری عباس دلآور آمد------      آمد آن شیر دلی که پی یاری پدر          وز پی حفظ حریم حرم پیغمبر              هم چنان برگ زدشمن  بزمین ریزد سر            مرکب وخود ومیان را بدرد چون حیدر          آنکه بر حضرت سجاد برادر آمد------      آن علی نام کهباشد چو محمد رویش            فاطمه عصمت وباشد چو علی بازویش          چون حسین است وحسن طینت وخلق وخویش          ((کربلایی)) شده مداح رخ نیکویش           مفتخرزانکه در این رشته مظفر آمد -------محمد حسن آسایش- به نقل از کتاب سوم ار مغان کربلا -اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی( پدر سه شهبد جبهه وجنک)- صص 101-102
سپهر قدر رادبنگرچه ماهی بی قرین دارد             چه ماه بیقرینی جلوه گر از برج دین دارد           هلالی گشته ظاهر در جهان از یثرب وبطحا        که از نورش منور فرش تا عرش برین دارد               تعالی الله ازاین بدری که از بطحا شده طالع            مبارک مقدمی کو جلوه جان آفرین دارد           گل نورسته ای بشکفت از گلزارپیغمبر (ص)             که عالم را معطر هم چو جعد عنبرین دارد           قدم بنهاد درعالم یگانه حشمت اللهی           که صد ملک سلیمان را نهان زیر نگین دارد        بروز پنجم شعبان    بعالم زد قدم شاهی           که دیهیم وصایت را مقام چارمین دارد           حسین بن علی را حق عطا بنمود فرزندی         که نام او علی ، شهرت بفخر ساجدین دارد         علی بن حسین آنکوبمحراب عبوریت         زمعبودش خطاب انت زین العابدین دارد          بگو با شهر بانوی عجم تا بر عرب نازد      از آن مولود مسعودی که در آن سرزمین دارد           شده دخت کیان را از صدف یک گوهری پیدا         که در بحر ولا ، جدی امیر المومنیت دارد                  عجم نازد ازاین طفلی که زاده زاده ی کسری          عرب نالدکه جدی همچو ختم المرسلین دارد          عرب بالد که این مولود باشد نو گل زهرا            عجم نازد که از شاه زنان  ماهی چنین دارد          سزد گر والد اطهار خوانندش که بعد از خود            حجج هایی در این عالم همه رکن رکین دارد            نسب اندر نسب از او بود فخریه ی سادات            که سادات جهان از او مقام شا مخین دارد        به سادات حسین است وحسن او مطلع الانوار         که دو سبط پیمبر یک همین در ثمین دارد            حسن را با حسین نو خط جوانانی به عالم بود         ولی در کربلا در خودررهارا دفین دارد          دریغا گلستان حیدر وزهرا وپیغمبر(ص)           خزان شد روز عاشورا همین یک گل غمین دارد         زمین هرگز نباید خالی از حجت بدان حکمت          خدا حفظش یه بیماری زشر مشرکین دارد           شهن شاهیکه تبداراست وبیمار است ودلخسته            کجا بر تن توان آن غل وزنجیر کین دارد           زرنجکربلا وکوفه وشام بلای او         مدامین ((آذر))از سینه نوای آتشین دارد . محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2- صص 76-78   
امشب بکاخ مرتضی ماهی پدیدار آمده            ماهی که پیش نور وی ،خورشید ومه تار آمده           ماهی که بر حسن رخش صدها خریدار آمده          ای طالب دیدار مه ، هنگام دیدار آمده            افلاکیانش سریسر، حیران  رخسار آمده        کو نور بخش عالم  و هم نور انوار آمده           لطف خداوندی به ما همواره ودایم بود          خاصه که روز مولد ماه بنی هاشم بود            بر یاری دین نبی حق خواست یاور پرورد           از بهر صفین وجمل ، همواره افسر پرورد            یا بهر جنگ نهروان ،یکتا غضنفر پرورد            تا آنکه بهر کر بلاسردار لشکر پرورد           بهر حسین زام البنین ،نیکوبرادر پرورد          بایدچنان فرزندرا ، اینگونه مادر پرورد   زین رو فروغ طلعتش،تابید برخلق جهان          وز نو گل رخسار وی ،گشتی جهان رشگ جنان             چون آفتاب حیدری تابید بر ام البنین         آن سان که از نیسان شدی اندر صدف در ثمین            ماه بنی هاشم عیان گردید از آن مه جبین            تا آنکه گردد حامی دین خداوند مبین         بهر حسین بن علی حق پرورد یار ومعین            چونان که بودی مرتضی ، بر مصطفی یار و قرین          برگو به ماه آسمان بنما رخ خودرا نهان      زیرا گشته در جهان ، ماه بنی هاشم  عیان             ازدامن ام البنین ماهی سر آورده برون            نی نی که از خورشید ومه ، بالاتر آورده برون           خالق زکان مکرمت خوش گوهر آورده برون           وز آستین مرتضی دستی بر آورده برون          گویی زصلب حیدری ،حق حیدر آورده برون          بهر صوف مشرکین او صفدر آورده برون            برگو به بوسفیانیان ، میر وعلمدار آمده         بر یاری دین خدا یکتا مددکار آمده           نور جبینش طعنه بر خورشید گردون فر ،زند         خال رخ زیبای وی ، بر عالمی آذر زند                هم نرگس شهلای او آتش به خشک وتر زند         هم بر دل خصمان خود ،مژگان وی خنجر زند         قدش چو طوبای جنان ،لبخند برکوثر زند         باب الحوایج درگهش ، خوش آنکه بر آن در زند          دست یداللهی وی  حلال مشکلهاستی          تحت لوای حضرتش دنیا ومافیهاستی       چون مرنضی قنداقه ی عباس را دربر گرفت         گفتا فلک بردست خود ، مهری مه انور گرفت          یا از گلستان شرف ،وی لاله ی احمر گرفت          چونان که گفتی مصطفی بر دست خود حیدر گرفت         بوسه به دستانش زد واز دیدگان گوهر گرفت         زان ماجرا ، غم بر دل وبرجان آن مادر گرفت           گفتا مگر عیبی بود بر این دو دست نازنین            شه گفت :نی در کربلا،گرددجدا ازظلم وکین            آری که خود این دستها باید علمداری کند    درراه سبط مصطفی ،از جان وفاداری کند            بهر رواج دین حق دفع ستمکاری کند             از قتل قوم مشرکین سیلاب خون جاری کند          برحفظ ناموس خدا نیکو وفاداری کند           تا از حریم شاه دین آنسان نگهداری کند         آندم فداکاری وی مقبول ومستحسن شود          کو هم چو جعفر ، عم خود دستش جدا از تن شود      آه از دمی کو شد جدا ، دستش کنار علقمه         واندر میان مشرکین افتاد شورو همهمه        بنهاد برزانوی خود ، راسش عزیز فاطمه           آن پور زهرا کو بدی ،عرش خدا را قاِءمه            با دیده ی گریان بیان می کرد شه این زمزمه          کامشب بخوابد دشمنت بی ترس وبیم وواهمه       لیکن به چشم خواهرت ره نیست دیگر خواب را            واز ماتم خود سوختی دل ((آهی)) بی تاب را .....محمد حسن اسایش - نقل از دیوان حسین آهی - جلد اول صص 120-124

امشب زبرج فاطمه ماهی پدیدار آمده      کز پر تو انوار وی ، چون روز رخشان آمده     نور فروغ اختران، زان مهر تابان آمده      آن نور بخش مهر ومه ، در ماه شعبان آمده     نی عالم نا سوتی اش، در تحت فرمان آمده    بل کشور لاهوت را،پاینده سلطان آمده     افلاکیان بر خاکیان ، تبریک گویان آمده 

در مولدسلطان دین ، یعنی امام سومین     در کسوت عبدالهی ، شد سر داور جلوه گز     روح مجسم شدعیان ،عقل مصور جلوه گر     گردیدبر یاری دین ، ثانی حیدر جلوه گر      شد گوشوارعرش حق ، تالی سبر جلوه گر      در مهبط روح الامین ،بین مهر انور جلوه گر      شد شاه دین از دامن زهرای اطهر جلوه گر       تسنیم رحمت را نگر ازبطن کوثر جلوه گر     دریای غفران موج زن ، آمد از آن ماء معین      این عید میلاد حسین ، نور دل زهراستی     یثرب زیمن مقدمش چوت سینه ی سیناستی     بهر وجود او بپا دنیا ومافیهاستی      مقصود ازخلقت بود ، کو علت اشیاستی      محو جمال حضرتش ،زآدم الی عیسی استی    شاهی که خاک درگهش ، از بهر استشفاستی     درماندگان دهر را حلال مشکلهاستی     دستی بزن بر دامن آن زاده ی حبل المتین      پیمان وعهدی ، کبریا ، در غالم زر ساز کرد     ارواح در ذرات را ، خود آگه از آن راز کرد     جام بلا نوشنده را، ازدیگران ممتاز کرد 

باشد شفاعت زان او ،کو باب رحمت باز کرد    آن دم حسین بن علی قال بلی آغاز کرد      پس علم ذرات را ، زان گفته سر افراز کرد    زان عهد وپیمان شاه دین در قتلگه آغاز کرد     یارب به عهدم شد وفا ،بر من ببخشا مذنبین     زد چون قدم در این جهان آن خسرو ملک وملک     روشن زنور طلعتش شد از سما تابر سمک    برخوان فیض سرمدی ،افزوده گردیده نمک      نام محبش را خدا بر لوح رحمت کرده حک    بر پیروان وی جنان ، وقف آمده بی ریب وشک     چونان که دوزخ شد جزا ، بر دشمنانش یک به یک       در ماندگان را در جهان ، آن شاه دین باشد کمک      آن سان که اندر آخرت ،شد بر گنه کاران معین     از عرش قرب کبریا ،تا اولین بیت شرف    بر شاد باش مصطفی آمد ملابک صف بصف      کروبیان اندر طرب ،افلاکیان اندر شعف    مشعل بدست عرشیان ،قدوسیان را گل بکف     همراه جبریل آمدیصلصال وفطرس با اسف     گفتند حال خویشتن بر احمد وشاه نجف   بگرفت قندان پسر ،پس گفت : شاه ما عرف     یارب ببخشا عاصیان بر این حسین نازنین    محمد حسن آسایش.به نقل از دیوان حسین آهی -صص44-47

یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟              یا خلیل الله بوددر حبس نمرود دغا است          هود پیغمبر بود در دست شداد لعین          یا که یونس باشد ودر بطن ماهی مبتلا است          این که بی جرم وگنه در کنده وزنجیر هست             یوسف کنعان بود یا یوسف آل عبا است؟          پور یعقوب است در چاه ستم  افتاده وی          یا به زندان رشیدی خود مه برج حیاست ؟          این کلیم الله بود در دست فرعون لعین        یا زکید سامری در محنت ورنج وبلا است           حضرت جز قیل پیغمبر بودگویی به حبس         کو زجور وظلم بخت النصر در شور ونوا است؟        حضرت صالح بود اندر کف نا صالحان        یا مسیح است وگرفتاریهودان از جفا است ؟       او سلیمان است غمگین از جفای اهرمن        خاتم شاهی وی درچنگ ((دیوان )) از قضا است           آری این زندانی زندان هارون الرشید           حضرت موسی ابن جعفر  نور چشم مرتضا است          هفت سالش گوشه ی زندان مکان بود از ستم          اینک از زهر ستم راحت زجور اشقیا است           گرچه نبود دخترش معصومه  در هنگام مرگ         لیک راسش بر سر زانوی فرزندش رضا است        بهر دیدارپدر با چشم گریان آمده    خسرو ملک خراسان آنکه فخر الاولیا است        ای صبا با دخترش معصومه گو تا به حشر         قلب عالم ،چون دل ((آهی))مکدر زاین عزا ست .

محمد حسن اسایش - بنقل از دیوان حسین آهی -جلد اول - صص 179-180

نگر ماه رجب کز امر خلاق جهان آمد           دمادم فیض حق سوی زمین از آسمان آمد        شرافت داشت این ماه  و فزون آمد بر او چندی       وقایع کاندرین مه ،از خدای مهربان آمد      بروز اول مه نشستی نوح در کشتی      سپس طوفان وخوفی اندر عالم ، بعد از آن آمد         دگر در اول این ماه از دخت حسن ،باقر      نمودی جلوه کز نورش منور این جهان آمد        به دوم شد تولد از ( سمانه) حضرت هادی         که از یمن قدومش  بر تن شیعه روان آمد        بروز سومش شاه دهم مسموم شد از کین       زجور((معتمد)) روح الامین بر سر زنان آمد          بروز دهمین از ((خیزران ))گشتی تقی طالع        سلیل احمد مرسل که نورش جاودان آمد           بروز سیزده گردیده میلاد خلیل الله         خلیلی کآتش نمرود بر وی گلستان آمد      دگر در سیزده اندر درون خانه ی کعبه         امیر المومنین داماد پیغمبر عیان آمد       غروب چارده از این جهان شد حضرت زینب (س)        سرشک غم از این ماتم زچشم شیعیان آمد       بروز پانزدهشد توبه ی آدم قبول حق     قبول آن ترک اولایی که از وی در جنان آمد          بسوی کعبه از بیت المقدس قبله ی اسلام      ((تحول)) نیمه مه بهر احمد زآن مکان آمد      شدی درپانزده خارج نبی از شعب بوطالب          چنین روز عقد زهرا با امیرالمومنین آند         معاویه بروز پانزده چشم از جهان بستی        که شیعه دل خوش وخوش حال گشت وشاد مان آمد        بروز هیجدهم زین دار فانی رفت ابراهیم          که او ختم رسولان را ضیاء دیدگان آمد      بروز بیست وسه ازکوفیان شوم بی ایمان          یکی خنجربه ران مجتبی شاه زمان آمد         بروز بیست وچارم گشت فتح قلعه ی خیبر        ببازوی علی از امر حق تاب وتوان آمد       سپس در بیست وچارم جعفر طیار با ایمان          ز اقلیم ((حبش))سوی نبی بس کامران آمد       شهادت یافت اند بیست وپنجم موسی کاظم       زداغش فاطمهاندر جنان آزرده جان آمد          بروز بیست وششم یافت رحلت عم پیغمبر         ابوطالب که داغش مصطفی را بس گران آمد           بروز بیسا وهفتم از مقام حضرت باری            لباس خاتمیت بهر پیغمبر عیان آمد      به بیست ونه فتادی عایشه در چاهی از مکه        به تزویر معاویه امیر فاسقان آمد         بروز بیست ونه  بنت خویلد رفت از دنیا         خدیجه کو ملقب خود به ام مومنان آمد           بشام بیست وهشتماز مدینه شد حسین بیرن          بسوی مکه با قلبی پر از آه وفغان آمد       پس از تودیع قبر مصطفی وتربت مادر       وداع جمله بنمود وبنقصودش روان آمد       شبانه سوی مکه عزم رحلت کرد ای ((آهی))     در آن بیت امان اورا دریغا کی امان آمد.محمد حسن آسایش، به نقل از دیوان آهی -جلد اول- صص 143-147 

مژده ز میلاد ولی خدا       شاه ولایت علی مرتضی     مژده زمیلاد شه ملک دین         حجت حق مظهر جان آفرینمفخر ایجاد وولی مبین         صهر نبی ، سرور اهل یقین        شیر خدا وارث خیرالوری        شاه ولایت علی مر تضی        مژده زمیلاد شه انس وجان     نور خدا، سرور کون و مکان         شاه هدی آیت امن وامان        اصل ولا ، قاسم نار وجنان       حبل متین لنگر ارض وسماء         شاه ولایت علی مرتضی        مژده زمیلاد شه بوالحسن       مظهر الطاف حی ذوال منن          وارث علم نبی مو تمن      محور دین    شاه زمین وزمن         فارس صفدر شه خیبر گشا     شاه ولایت علی مر تضی    مژده که عالم همه گلزار شد       دشن ودمن تحتها الانهار شد      کون ومکان مطلع الانوار شد      جلوه کنان والد اطهار شد     شد متولد شه ملک ولا            شاه ولایت علی مر تضی


مژده رحمت به همه شیعیان          خاصه بر احباب وهمه دوستان          گشت عیان جامع سر نهان           ماه رخ مر تضوی شد عیان  گشت عیان همسر خیر النسا. محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2 -ص 31

-البش که عیان مهر فروزان آمد       ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد


سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین   روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل   از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین        بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد

ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت   از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود      که قصور همه ی مکه نمایان آمد

نه همین مکه منور شده از طلعت او     زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمایان که بطور    سالهادر طلبش موسی عمران آمد

بهر این نور که در صلب خلیل الله بود      نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد

گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را        کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد

یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان   کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد

چون نیاید زازل تابه ابد همتایش        همسرش شیر خدا حامی قر آن امد

زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل  خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق    ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه        {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد 

اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (۱۵ خرداد)- ----البشارت که عیان مهر فروزان آمد       ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد


سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین   روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل   از پسرده عیان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین        بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد

ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت   از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود      که قصور همه ی مکه نمایان آمد

نه همین مکه منور شده از طلعت او     زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمایان که بطور    سالهادر طلبش موسی عمران آمد

بهر این نور که در صلب خلیل الله بود      نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد

گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را        کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد

یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان   کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد

چون نیاید زازل تابه ابد همتایش        همسرش شیر خدا حامی قر آن امد

زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل  خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق    ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه        {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد 

اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری ارت


باسمه تعالی -برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه (مادر حاجی کلوخ)در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یک ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر از آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری بزنند و در کوچه های روستا قدم زنان از وضعیت ده باخبر شوندوآقای بهنیا به راهنما  و سپاه دانش تازه از شهر رسیده روستا را معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده(حاجی غلامرضا) که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : آقای بهنیا کارمند اداره ی  دتدگستریبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم ودر پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش(مرحوم لطفی) وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده -که سربارریز-نام داشت منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت:/07:30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوال پرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستابر گردد .یک نفر  (موسی حسین محمد حسینا)با صدای بلند جارزد وفریادزد : آهای مردم ده !شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر(محمد علی غلام حسین کر بلایی علی) برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود. همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه ،آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتریعنی نوفرست  به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد وما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قبرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار الاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارالاغ شد وراه افتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده  خاکی قدیم بیرجند - زاهدان -رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن- سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی الاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما کوچ نهارجان یا همان کوچ خراشاد برگشت ومقداری نقشه ووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای (او)دارد وبعد گفت :درنوشتن هم آخر آهو صدای (او )دارد ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :(ای) داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای آقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه اینترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد واولین کلمه ای که به ما یاد داد :آب وبابا بودومن هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاوریعنی خراشاد شوم.معلم ما که محمد رضا شاهقلیفرزند سرهنگ شاه قلی-وزیربهداری آن زمانیعنی دوره پهلویدوم بود در همان هفته اول مردم را جمع کرد وراه مشین رو بین کوچ وخراشادرا برای آمدن اتوبوسبرای هرروز به کوچآماده کرد ویادم هست که سنگهای سختیکه در مسیر جاده بود وهیچ کس نمی توانست بشکندوخرد کند خود معلم پتک وکلنگ بدست گرفت وسنگهای سخت را خرد کرد تاراه جاده هموار شودوتا آخرروزهم همراه مردم کار جاده را سرپرستی وحتی کمک می کرد تاراه برای اتوبوس آماده شود وقرارشد هرروزاتوبوس بیاید ومردم را به شهر ببردوشبهم آنهارا برگرداند مردم ده از همان روز اول صبحهاکه بلند می شند کوچه های روستا را آب وجاروب می نمودند تا اگر سپاه دانش از کوچه ها بگذرد - مسیر کوچه ها عاری از خاکروه وپهن گوسفند باشد وبوی خوش اسفند از کوچه های ده به مشام برسد . کار دیگری که سپاه دانش کوچ کرد در همان هفته های اول ودوم ازمردم خواست که برای ساختن مدرسه در کوچبا هم همکاری کنند ومردم هم این کار راکردند بطوریکه برای سال بعد مدرسه کوچ ساخته شد چند ماه اول در خانه های مردم کلاس تشکیل می شد واما از سال بعد در مدرسه کوچ که در جوارمسجد وروی زمین حمام قدیمی کوچ ساخته شد- کلاسها تشکیل شد .خوب یادم است که در چند ماه اول یک کلاس خواندیم ودر چند ماه بعد همه کلاس دوم را میخواندیمولی من در نیمه های کلاس دوم یک روزاز آقامعلمدر خواست کرد که اجازه دهد با کلاس دوم کلاس سوم را هم بخوانم اگرمعلم برای من از شه کتاب سوم بیاورد .معلم گفت بیا شب خانه با هم صحبتی کنیم - آخرروزرفتم آب خوردن برای معلم از سر قنات روستا آوردم وطبق معمول مثل روزهای گذشته بشکه وسط حیاط رااز آب غیر شرب برای شستن دست وصورت وشستن ظروف آز جوی روستا پر آب کردم واول شب به خانه معلم رفتم البته با خجالت ونشستم .معلم از من کا غد خواست ویک ضرب 14 رقمی ضرب در 12 رقم روی کاغذ نوشت وگفت این را فردا عمل کن وبرای من فرداشب بیاور .من رفتم خانه خود وخوابیدم وصبح هم در دو نوبت به مدرسه رفتم ولی عصر که تعطیل شدم به یک کار خانه قالین بافی رفتم ودر حالی که آنها صحبت می کردند وبسیار با هم حرف می زدند من عمل ضرب رادر یک ساعت ونیم انجام دادم ویادم نمی رودکه وقتی مجموع اعداد-114 می شد لحظه ای ماندم که چه بکنم ولی 4 را نوشتم و11 را نگه داشتم برای جمع با عدد بعدی وشب که باز به خانه سپاه دانش رفتم او سه همکارش را دعوت داشت آنهارا با پسر دایی ام دراتاق درونی نگه داشت وخود به اتاق دیگر آمد وبیش از سه ساعت مشغول رسیدگی بودکه من درست عمل کرده ام یا خیر - سه بار هم گفت : اشتباه است ومن اجازه خواستم که معلم دوباره حساب کند وسر انجام به نتیجه رسید که او اشتباه کرده وعمل ضرب من درست انجام شده است وهمه چهارنفرساعت دوازده نیمه شب مرا مورد تشویق قرار دادند .چند روز بعد که معلم به شهر رفت سه دست کتاب سوم دبستان برای من وغلامرضا مقامی ورمضان محمد علی غلام حسین کربلایی علی که هردو هم شبانه می خواندنداز شهر آورده بودوازشب بعدهر سه نفر ساعتی به خانه معلم می رفتیم تا او حساب واعداد کسری وعلوم سوم دبستان را به مایاد بدهد واین عمل حدود یک هفته بیشتر طول نکشید وما خود بقیه کتابهار اخواندیم وهم زمان با امتحان کلاس دوم -امتحان کلاس سوم را هم از ما گرفت وبا نمره عالی قبول شدیم ویک روز قبل ازخداحافظی با مردم روستا کارنامه های ما سه نفر را با یک نامه داد که به رییس مدرسه خراشادکه پدر دکتر رضوانی بود تحویل دهیم وبرای کلاس چهارم دبستان ثبت نام کنیم والبته آنروز دوسه روز قبل از شروع امتحان ثلث اول مدرسه هابود.نامه وکارنامه هارابه خراشاد بردیم وثبت نام انجام شدوالبته رییس مدرسه یک امتحان سخت از حساب ازما قبل از ثبت نام گرفت ووقتی اطمینان از سوادماپیدا کردوثیت نام ما حتمی شد وگفت از فردا به مدرسه خراشادبیایید.ما به کوچ باز گشتیم وفردا صبح که ما راهی خراشاد می شدیم -معلم خوب ما هم با مردم خداحافظی می نمود در حالیکه همه مردم روستا برای اوگریه می کردند وما بچه ها هم از این که این معلم ازروستای مابرای همیشه می رفت بسیار گریان بودیم ومعلم رفت وماهم روانه دبستان خراشاد شدیم واکنون که این خاطرات رابرای شما خوبان بیان می کنم 50 سال از آن تاریخ گذشته است ومن نیز بعداز سی سال خدمت دبیری درآموزش وپرورش  بیش از ده سال است که باز نشسته شده ام واکنون بیش از نود وبلاگ وده ها فتوبلاگ و آلبوم عکس در سایتها ی مختلف ایجاد کرده .وبسیار خوشحالم که هماینک- از اثر تلاش مرحوم میر محمد بهنیا وآن سپاه دانش که مدرسه کوچ  با همت  انان -بنیان نهاده شدوامروز نزدیک 200 نفراز فرزندان کوچ کارمند دولت هستندوبیش از 17 نفر از فرزندان کوچ مدرک دکترا دارندآن هم در رشته های سخت تحصیلی واین مهم مقدور نمی شداگر تلاش وعشق وعلاقه مرحوم حاج میر محمد بهنیا به کوچ ومردم آن وجودنداشت وآن معلم نازنین به کوچ نمی آمد. پس لازم است نسلهای آینده وفرزندان امروز کوچ قدر این مردان نیک وبزرگوار را بخوبی درک کنند وهمواره آن را از یاد نبرندوشاکر باشند. محمد حسن اسایش----

بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر                       فزون شد بر خلایق لطف وجود خالق اکبر




زمین وآسمان وعرش اعظم نورباران شد                         زانوار رخ نور دو چشم ساقی کوثر


عیان گردید در یثرب جمال عالم آرایی                           که جبرئیل امین شد خادمدر بار آن سرور


زلطف قادر قدرت نما  از گلبن عفت                             دوگل گردیده ظاهر  ازبرای حیدر صفدر


یکی در سوم شعبان ، یکی در چارم شعبان                  یکی چون شمس رخشان  ویکی همچون مه انور


یکی فرمانده ی عالم ،وصی احمد خاتم                       یکی یار ومعین وغم خور سلطان بحر وبر


یکی از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها                          یکی از حضرت ام البنین همچون دروگوهر


یکی نامش حسین ابن علی فرمانروای دین                 یکی باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور


یکی را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان                یکی رامرتضی دست رسایش بادو چشم تر


برای یاری درماندگان بحرطوفان زا                            بسوی ساحل عزت ، یکی کشتی ، یکی لنگر


دو صدر الدین، دو بدر الدین ، دو یارویاور قر آن              یکی وارث بشهرعلم وآن یک پشتیبان در


دو رخ زیبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم                یکی فرمانده ی اعظم ،یکی سردار وسرلشکر


دو جانباز وبرادر ، این وزیر وآن دگر سلطان                  عیان گردیدبریاری حق  ازدو نکو مادر


دو روشنگر ، دو عالی فر ، که بر آنهاخدا بخشد           هزاران {کربلایی}را زرحمت در صف محشر


اثر طبع نادعلی کربلایی -شادروان کربلایی پدر سه شهید -به نقل از شکوفه های انقلاب -جلد دوم -صصص114-115-انتشارات خزر-تهران 

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..


ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.


وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:


یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات


(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)


نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 


این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور


پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب


وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))


محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!


درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:


مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.


خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.


ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن


که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسن را


فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز


برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را


 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید


صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،


برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :


پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،


دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام


کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.


سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...


وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید


ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:


((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است


گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:


((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش


دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش


زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:


((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش


به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:


((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *


درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *


غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها


  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 


ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*


*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور


پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب


وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))


محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!


درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:


مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.


خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.


ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن


که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسن را


فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز


برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را


 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید


صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،


برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :


پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،


دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام


کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.


سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...


وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید


ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:


((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است


گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:


((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش


دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش


زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:


((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش


به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:


((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *


درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *


غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها


  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 


ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*


*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -شاعر--

پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور


پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسان را

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..


ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.


وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:


یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات


(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)


نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 


این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور


پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب


وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))


محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!


درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:


مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.


خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.


ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن


که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسن را


فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز


برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را


 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید


صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،


برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :


پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،


دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام


کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.


سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...


وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید


ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:


((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است


گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:


((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش


دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش


زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:


((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش


به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:


((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *


درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *


غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها


  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 


ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*


*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور


پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب


وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))


محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!


درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:


مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.


خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.


ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن


که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسن را


فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز


برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را


 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید


صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،


برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :


پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،


دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام


کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.


سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...


وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید


ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:


((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است


گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:


((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش


دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش


زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:


((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش


به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:


((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *


درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *


غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها


  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 


ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*


*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -شاعر--

پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور


پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسان را

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134-مححمد حسن اسایش.

 ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران-
        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقررات        گنجینه معارف   خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (س) (با ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد.   تاریخ انتشار : 1396/11/5   بازدید : 9480 [فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)] 
بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند. 
به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند. اسناد و مدارک خطبه 
این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است: 
1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام! 
2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است. 
3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد. 
4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است. 
5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است. 
6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است. 
7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند. 
8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است. [متن خطبه] [ستایش پروردگار] 
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ 
خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم 
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، 
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده 
وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا! 
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛ 
جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،   
نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است 
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا، 
و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است. 
وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا 
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده 
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا، 
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده 
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا. 
و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است]. 
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ، 
و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد. 
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها 
این سخنی است که روح آن اخلاص است 
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا. 
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است]. 
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، 
 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است، 
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ. 
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است. 
إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا، 
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد 
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا. 
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد. 
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ، 
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد، 
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا، 
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، 
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا 
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود. 
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، 
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد 
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، 
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. 
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ 
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. 
وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ، 
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد. 
 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، 
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها، 
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ 
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد 
وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛ 
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد [سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)] 
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، 
 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛ 
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، 
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ 
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12] 
 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود 
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13] 
و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، 
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16] 
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده 
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. 
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند). 
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ، 
این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود 
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ. 
و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست. 
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ 
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، 
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ. 
و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد. 
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا، 
هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ 
عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21] 
گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند 
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. 
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند. 
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا، 
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید 
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22] 
و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد 
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23] 
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت. 
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ 
او برای هدایت مردم قیام کرد، 
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25] 
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت 
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ 
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت 
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ، 
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. 
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار، 
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد. 
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة، 
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد 
قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، 
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار 
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ. 
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. 
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ 
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی 
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ، 
و برگزیده او از میان خلایق باد 
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ 
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش. [قرآن، قانون قوم برگزیده] 
ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ 
سپس رو به اهل مجلس کرد 
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ 
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!) 
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، 
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید 
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ   
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید. 
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ. 
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست 
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ، 
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق 
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28] 
و قرآن صادق و نور آشکار 
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29] 
و روشنایی پر فروغ است. 
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، 
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، 
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ، 
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار. 
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ، 
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. 
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، 
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت 
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، 
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند 
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ، 
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد 
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. 
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت. 
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، 
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] 
وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، 
و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور. 
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، 
«زکات» را موجب تزکیه نفس 
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ، 
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص. 
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، 
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام. 
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ، 
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها. 
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، 
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی. 
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ، 
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. 
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ، 
«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق. 
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، 
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم. 
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، 
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت. 
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ، 
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس. 
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، 
«وفای به نذر» را موجب آمرزش. 
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34] 
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها. 
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، 
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها. 
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، 
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار. 
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ، 
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس. 
وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ. 
 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق. 
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).[37] 
 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید 
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.   
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ، 
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید 
فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38] 
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید  
چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند. [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] 
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ! 
سپس فرمود: ای مردم! 
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد). 
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً 
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است  
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً، 
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم 
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39] 
و در اعمالم راه خطا نمی پویم. 
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40] 
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است 
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41] 
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 
فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ، 
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! 
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، 
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما. 
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله). 
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! 
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، 
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد. 
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ 
از طریقه مشرکان روی بر تافت 
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46] 
و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.  
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، 
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد. 
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49] 
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد 
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50] 
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید 
وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، 
و حق آشکار شد. 
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ، 
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت. 
وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ، 
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد. 
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ 
گره های کفر و اختلاف گشوده شد 
وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ 
 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، 
الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58] 
 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید! [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] 
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، 
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید 
مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ، 
و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه 
وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ، 
و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید 
وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63] 
 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود 
وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، 
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید 
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. 
و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! 
فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) 
 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، 
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، 
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. 
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ، 
او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. 
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، 
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد 
أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 
و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، 
قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، 
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود 
فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75] 
و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد 
وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه 
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود 
مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ، 
او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید 
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، 
و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود 
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، 
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   
مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80] 
او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود 
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81] 
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، 
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83] 
نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار 
وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ 
 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید 
وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛ 
 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! [فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند] 
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ 
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید 
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ، 
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، 
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ، 
ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت 
وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ، 
 و پرده دین کنار رفت. 
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ، 
گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند. 
وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ، 
نعره های باطل برخاست 
فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96] 
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. 
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ، 
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود 
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ، 
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! 
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، 
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت! 
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً، 
شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت 
فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، 
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید . 
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101] 
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع 
وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]، 
و جراحات قلبی ما التیام نیافته 
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ  
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» 
 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104] 
و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. 
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ! 
چه دور است این کارها از شما! 
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ، 
راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟ 
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]، 
 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور، 
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، 
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار، 
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، 
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید! 
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ 
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ 
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.  
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند 
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ 
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد 
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108] 
و در آخرت از زیانکاران است. 
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، 
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد 
وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111] 
و تسلیمتان شود، 
 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113] 
ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید 
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114] 
و شعله های آن را به هیجان درآوردید 
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ 
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید 
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ 
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق 
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ. 
و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید. 
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء، 
به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.  
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).  
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، 
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید. 
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]، 
ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او 
وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا. 
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد! [فاطمه (س) و فدک] 
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟ 
عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم! 
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟ 
آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟ 
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ 
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟ 
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ 
آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان! 
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟ 
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟ [استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک] 
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! 
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده! 
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟ 
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ 
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119] 
 چه سخن ناروایی! 
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ 
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟ 
إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120] 
در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد» 
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:  
و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: 
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).[121] 
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد» 
وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122] 
و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند» 
وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123] 
و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند 
که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد» 
وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124] 
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران». 
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟ 
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ 
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟ 
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است 
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟ 
 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند، 
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟ 
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟ 
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟ 
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟ 
فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128] 
 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو. 
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، 
 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم). 
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ، 
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست 
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)، 
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)، 
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید. 
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ، 
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! 
 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129] 
 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست» 
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130] 
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد. [فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند] 
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ 
 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته 
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132] 
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان 
وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ! 
و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! 
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی 
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ 
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ 
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟! 
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ 
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟» 
سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ 
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید 
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137] 
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، 
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ. 
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست. 
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) 
آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟ 
فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]، 
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر 
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، 
و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک 
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ، 
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ 
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، 
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید 
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. 
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند! 
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،   
به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ 
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ، 
و ضایعه ای است جبران ناپذیر. 
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ 
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود. 
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ، 
همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام 
هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً، 
با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود. 
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ 
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند 
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.  
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است. 
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ 
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ 
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ 
آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟  
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) 
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند 
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146] 
و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد». [فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند] 
أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ! 
عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148] 
أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع 
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید 
وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟ 
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود 
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ 
و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟! 
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، 
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، 
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، 
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ 
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)، 
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ 
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151] 
با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید. 
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ، 
در خیر و صلاح معروفید 
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ. 
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. 
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، 
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید. 
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152] 
شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید 
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، 
 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید. 
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، 
دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید، 
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ، 
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد 
وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ، 
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت. 
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ، 
نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست. 
وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ، 
آتش کفر خاموش گشت 
وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159] 
و دعوت به پراکندگی متوقف شد 
وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ، 
و نظام دین محکم گشت. 
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟ 
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟ 
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟ 
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید 
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟ 
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟ 
 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ 
«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند 
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ 
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟ 
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ 
در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟ 
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161] 
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید». [فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند] 
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162] 
آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید. 
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، 
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید 
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163] 
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید 
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ، 
و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید. 
فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ، 
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید 
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165] 
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید! 
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً 
اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید،  
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166] 
 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است». 
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ 
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم. 
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ 
با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته 
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، 
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است. 
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ، 
ولی چون قلبم از اندوه پر بود  
وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)، 
و احساس مسئولیت شدیدی می کردم،  
وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169] 
کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت 
وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، 
و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد 
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ. 
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند، 
فَدُونَکُمُوهَا 
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، 
فَاحْتَقِبُوهَا[171] 
محکم بچسبید. 
دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ، 
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است! 
بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174] 
داغ ننگ بر آن خورده 
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ، 
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن 
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ. 
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست! 
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ. 
فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست. 
 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176] 
«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!» 
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،   
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، 
فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ * 
«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم 
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177] 
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!». 
  
پی ‏نوشت 
[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه. 
[2] جمع «الی» نعمت. 
[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن. 
[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر. 
[5] زیاد. 
[6] «ندب»: دعوت نمودن. 
[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع. 
[8] پیروی کردن. 
[9] از ماده «ذرأ» آفرید. 
[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن. 
[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم». 
[12] او را آفرید. 
[13] او را مبعوث داشت. 
[14] مستور. 
[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور. 
[16] محفوظ. 
[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار. 
[18] جمع «دهر» روزگاران دراز. 
[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها. 
[20] جمع «عاکف»، ملازمان. 
[21] جمع «وثن»، بت ها. 
[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا. 
[23] تحیر و راه نیافتن. 
[24] گمراهی، ضد رشد. 
[25] کوری و گمراهی. 
[26] فراگرفته شد. 
[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر. 
[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است. 
[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن. 
[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند. 
[31] ایصال، رساندن. 
[32] نظم و ترتیب دادن. 
[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن. 
[34] نقص و کم دادن. 
[35] انداختن شیء. 
[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است. 
[37] آل عمران، آیه 102- 
[38] فاطر، آیه 28- 
[39] دوری و تجاوز از حق. 
[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد. 
[41] توبه، آیه 129- 
[42] نسبت او را بررسی کنید. 
[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان. 
[44] راه، محله، مرکز. 
[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف. 
[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس. 
[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند. 
[48] «انهزام» شکست خوردن. 
[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست. 
[50] شب صبح را شکافت. 
[51] روشن شد. 
[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری. 
[53] هلاک شد. 
[54] مردمان پست و فرومایه. 
[55] به زبان آوردید. 
[56] مردم  (کمتر از ده نفر). 
[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان. 
[58] جمع «اخمص» گرسنگان. 
[59] آب اندک. 
[60] فرصت. 
[61] شعله کوچک آتش. 
[62] لگدکوب. 
[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر. 
[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید. 
[65] پوست بز دباغی نشده. 
[66] گرفتار شد. 
[67] سرکردگان عرب. 
[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان. 
[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها. 
[70] شاخ. 
[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد. 
[72] فعل ماضی از قذف: انداخت 
[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود. 
[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد. 
[75] فرورفتگی کف پا. 
[76] «إخماد»: خاموش کردن. 
[77] شعله آتش. 
[78] رنج پذیر، رنج بر. 
[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا. 
[80] رنج بر، زحمت کش. 
[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان. 
[82] انتظار می کشیدید. 
[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب. 
[84] توقع داشتید. 
[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید. 
[86] رویارویی دو طرف در جنگ. 
[87] خار، کینه و عداوت در دل. 
[88] پوشیده شد. 
[89] روپوش. 
[90] ساکت، خاموش. 
[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش. 
[92] ظاهر شد. 
[93] ساقط، زبون، گمنام. 
[94] رئیس ارجمند. 
[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن. 
[96] ساحت ها. 
[97] جای خزیدن. 
[98] خدعه. 
[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش. 
[100] جراحت و زخم. 
[101] وسیع، گشاد. 
[102] زخم. 
[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته. 
[104] توبه، آیه 49- 
[105] از «زهر» درخشان، فروزان. 
[106] نور چهره و غالب. 
[107] طلب کند. 
[108] آل عمران، آیه 85- 
[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن. 
[110] آسان شود. 
[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند. 
[112] آتش جنگ را روشن کردید. 
[113] بر وزن «تمرة» شعله. 
[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش. 
[115] بریدن. 
[116] جمع «مدیه» کارد تیز. 
[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد. 
[118] مائده، آیه 50. 
[119] تهمت بزرگ و عجیب. 
[120] نمل، آیه 16- 
[121] مریم، آیه 5 و 6- 
[122] انفال، آیه 75- 
[123] نساء، آیه 11- 
[124] بقره، آیه 180. 
[125] محبوبیت و منزلت. 
[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را. 
[127] مهار شد. 
[128] افسارزده و جل شده  (آماده). 
[129] انعام، آیه 67- 
[130] هود، آیه 39- 
[131] چشم یا نگاه. 
[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده. 
[133] جمع عضد، نصرت و بازو. 
[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده. 
[135] سستی در عمل و نادانی در عقل. 
[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب. 
[137] پی و مانند آن است که ذوب شود. 
[138] امر عظیم. 
[139] از «وسعت»، گشاد شد. 
[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد. 
[141] شکاف. 
[142] خیرش تمام و منقطع شده. 
[143] شر و بلا. 
[144] آواز بلند. 
[145] صدای بلند. 
[146] آل عمران، آیه 144- 
[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود. 
[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد. 
[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص. 
[150] مجلس و محل مشورت. 
[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. 
[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. 
[153] جریان و کثرت. 
[154] شیر دوشیده شده. 
[155] در اینجا خضوع گردنکشان. 
[156] هیجان. 
[157] شعله های آتش فرونشست. 
[158] آرامش پیدا کرد. 
[159] فتنه. 
[160] نظم یافت. 
[161] توبه، آیه 13- 
[162] آسایش زندگی. 
[163] راحت و آرامش. 
[164] «مَجّ» ریختن. 
[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید. 
[166] ابراهیم، آیه 8- 
[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه. 
[168] ضعف و سستی. 
[169] نیزه. 
[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند. 
[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود. 
[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد. 
[173] نازک شدن پشت پای شتر. 
[174] عیبی که در معرض زوال نباشد. 
[175] عیب و عار. 
[176] شعراء، آیه 227- 
[177] هود، آیه 121 و 122- کلمات کلیدی: خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا   خطبه فدکیه فایل های پیوستی    خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - با ترجمه آیت اله مکارم شیرازی این فایل 194 بار دانلود شده است    ترجمه خطبه فدکیه این فایل 76 بار دانلود شده است    متن خطبه فدکیه این فایل 78 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - فارسی این فایل 68 بار دانلود شده است    صوت خطبه فدکیه - عربی این فایل 70 بار دانلود شده است موارد مرتبط برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا (س) تحلیل خطبه فدکیه بر اساس نظریه کنش گفتاری تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهرا (س) شاخصه های ائمۀ باطل از منظر حضرت زهرا با تأکید بر خطبۀ فدکیه برجسته سازی در خطبۀ فدکیه حضرت زهرا(ع) تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) ارسال نظر نویسنده ایمیل متن (1000) پربازدیدترین مقالات سیره حضرت زهرا علیها السلام در تربیت فرزند حضرت زهرا علیها السلام از زبان علی علیه السلام روضه های فاطمیه (2) جدیدترین مقالات گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س) اطاعت‌پذیری سران ارتش پهلوی از ژنرال آمریکایی مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران پربحث ترین ها زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن آداب و اعمال روز عید غدیر چند داستان از زندگی امام رضا (ع)   کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است وبلاگ صفحه اصلی تماس با ما درباره ما پایگاه های ما دیگر پایگاهها قوانین و مقرراتر
دسته ها :
سه شنبه 9 11 1397 22
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمی داشت برفت 

آن کس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمی داشت برفت 

آن کس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------

مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:

لاللالاگل زیره    توره  (را) خواب خوش گیره   بابات رفته زنی گیره        نه نت از غصه می میره      زن بابات سیاه باشه 

گلوبندش طلا باشه      کنیز صد تو من گیره       کنیزی که سیاه باشه       لالالالا گل خشخاش       بابا رفته خدا همراش     

الهی زود برگرده    گلوبند  طلاگیره    لاللالاگل زیره         توره خواب نمی گیره     لالا لالا گل گندم 

برات گهواره می بندم            اگر امر خدا باشه     که گهواره ت طلا باشه        لالالالا  گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره 

لالالالا گل زردی      چقدر مادر تو پردردی !        لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید)       یپای تخت حضرت شی          اگر حضرت توره خواه (خواهد)         تو جاروکش حضرت شی(شوی)        لالالالا گل زیره    توره خواب خوشی گیره 

لالا لالا یی      گلم رفته به ملایی       گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود)    دل مادرتسلی شه 

لاللالالا  گل زیره   چره خوابت نمیگیره        لالا لالای    لایی چغوک بچه ی صحرایی     

 لالالا لا کلونک شی  ازاو کوچه روانک شی       تو قرآن در بغل گیری   توهم ملای مکتب شی   لاللالالاگل زیره .....

لالالالا به کاهی شی  بپای قبر بی بی شی      اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه 

 تو جارو کش بی بی شی    لالالالالا گل زیره     چره خوابت نمی گیره 

بخواب ای گل  بخواب ای گل !      بخواب ای خرمن سنبل          بخواب ای گل که خو (خواب)داری    تو مبل شیر گو (گاو) داری       لالاللالا گل زیره    توره خواب خوش گیره     

لالالالا عسل باشی    دلم خواهه پسر باشی         به هر منزل که بنشینی     تو جادار پدر باشی    لالالالا گل زیره .......

لاللالالا گلم باشی         تسلای دلم باشی    بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا  توره خواب خوشی گیره

 لالالالا به گل مونی (مانی)            به آب زیر پل مانی        سحرگاهان که بر خیزی      به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )

لالالالا گل زیره   توره خواب خوش گیره            لالالالا ی لالایی     برو لولوی صحرایی       برو لولو   برو گم شو  تو از طفلم چه می خواهی ؟   لالالالا گل زیره    توره خواب خوش گیره..

لالالالا گل نعناع     بابات رفته    شدم تنها    لالالالا   گل عناب    شدم از گریه هات بی تاب    لالالالا گل یاسم     نگین سبز   الماسم    لالالالا گل  پسته     شدم از دست تو خسته         لالالالا  گل پنبه    به قربون سرت   عمه  لالالالا بیا   دایه   بخر   مخمل   کنم سایه    لالالالا گل زیره..... لالالالا   حبیب الله   از این کوچه   مرو بالا 

که دشمن های بد داری    سرت را می برند ازراه       لالالالا    گل   زیره      توره خواب  خوش گیره 

گلم درخواب   گلم  بیدار   گلم  هرگز   نشه بیمار        اگر خواهه شوه بیمار       خداوندا   نگاهش  دار 

لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش   مو ره بازار   ببر   بفروش       به یک من  نان  و ده سیر گوشت     بیا  بنشین   بخور  خاموش   لالالالا گل زیره  چره خوابت نمی گیره    

لالالالا  گل فندق      بابات رفته   سر صندق(صندوق)        بیاره  یک من فندق      لالالالا   گل زیره ......

لالالالا   گل گرجه(گورجه فرنگی)       سه تا کفتر به یک بر جه         یکی سوخته   یکی  پخته  یکی ذکر خدا  گفته   لالالالا گل آلو     نهال  سیب وزردالو         نهال سیب ر او (اب) برده   دل بچه ر (را) خو(خواب ) برده

   لالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره         لالالالا   گل  سوسن سرت بردار   لبت بوسم    لبت بوسم که بو داره     که با گل گفتگو داره   

 لالالالا گل پونه   گدا    اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم   بدش اومه(آمد )  دو نون دادم   خوشش اومه     لالالالا   گل زیره   توره   خواب  خوش گیره 

دسته ها : مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخواب رودویا زودتر از گریه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتی از لالایی های ذیل در حدی که حفظ دارند در گوش کودک یا نوزاد می خوانند ویا کودک را بغل می گیرند و در خالی که به دوروبرشان می چرخند وراه می روند لالایی می خوانند تا کودک آرامشود ویا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالایی هایی که از مادران ویا دختران وزنان فامیل کودک وحتی عمع کودک یاخالهکودک شنیده شده ودیده شدهوجمع اوری گردیده درذیل تقدیم می گردد:لاللالاگل زیره توره (را) خواب خوش گیره بابات رفته زنی گیره نه نت از غصه می میره زن بابات سیاه باشه گلوبندش طلا باشه کنیز صد تو من گیره کنیزی که سیاه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش الهی زود برگرده گلوبند طلاگیره لاللالاگل زیره توره خواب نمی گیره لالا لالا گل گندم برات گهواره می بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زیره چره (چرا ) خوابت نمی گیره لالالالا گل زردی چقدر مادر تو پردردی ! لالاللالا به مشهد شی ( بروی =بشوید) یپای تخت حضرت شی اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شی(شوی) لالالالا گل زیره توره خواب خوشی گیره لالا لالا یی گلم رفته به ملایی گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلی شه لاللالالا گل زیره چره خوابت نمیگیره لالا لالای لایی چغوک بچه ی صحرایی لالالا لا کلونک شی ازاو کوچه روانک شی تو قرآن در بغل گیری توهم ملای مکتب شی لاللالالاگل زیره .....لالالالا به کاهی شی بپای قبر بی بی شی اگر بی بی (بی بی زینب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه تو جارو کش بی بی شی لالالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره بخواب ای گل بخواب ای گل ! بخواب ای خرمن سنبل بخواب ای گل که خو (خواب)داری تو مبل شیر گو (گاو) داری لالاللالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا عسل باشی دلم خواهه پسر باشی به هر منزل که بنشینی تو جادار پدر باشی لالالالا گل زیره .......لاللالالا گلم باشی تسلای دلم باشی بخوابی از سرم وا شی لالالالا گل زیرا توره خواب خوشی گیرهلالالالا به گل مونی (مانی) به آب زیر پل مانی سحرگاهان که بر خیزی به خرمن های گل مونی (شبیه هستی )لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره لالالالا ی لالایی برو لولوی صحرایی برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه می خواهی ؟ لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره..لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گریه هات بی تاب لالالالا گل یاسم نگین سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بیا دایه بخر مخمل کنم سایه لالالالا گل زیره..... لالالالا حبیب الله از این کوچه مرو بالا که دشمن های بد داری سرت را می برند ازراه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره گلم درخواب گلم بیدار گلم هرگز نشه بیمار اگر خواهه شوه بیمار خداوندا نگاهش دار لالالالا گلزیره.....لالالالای عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به یک من نان و ده سیر گوشت بیا بنشین بخور خاموش لالالالا گل زیره چره خوابت نمی گیره لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بیاره یک من فندق لالالالا گل زیره ......لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگی) سه تا کفتر به یک بر جه یکی سوخته یکی پخته یکی ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سیب وزردالو نهال سیب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) بردهلالالالا گلزیره توره خواب خوش گیره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) یه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زیره توره خواب خوش گیره
سه شنبه 26 4 1397 18
جشن دوشهزاده بی نظیر است مژده که میلاد شه ووزیر است

پیک الهی خبرآورده است دختر طاها پسر آورده است

نخل رسالت ثمر آورده است آنکه زحق منجی ودست گیر است

مژده که شد روز ظهور حسین عیان شد از فاطمه نور حسین

شاد ملایک زظهور حسین آنکه به شمس دین مه منیر است

سوم شعبان رخ شه شد پدید بهر بشر رهبر دانا رسید

از پی یاریش زرب مجید رسیده آنکه بر حسین وزیر است

مادراو دختر طاها بود قابله اش مریم ولعیا بود

خادمه اش هاجر وحوا بود آنکه ولیعهد شه قدیر است

آنکه بود خون خدای جهان آنکه بود سرور آزاد گان

آنکه بود فخرهمه شیعیان فیض رسان عالم کبیر است------

چارم شعبان ز پی شاه دین عیان شده زاده ی ام البنین

یاور وغمخوار امام مبین آنکه به سبط مصطفی مشیر است

ز بارگاه شیرحق شد عیان وزیر بی نظیر شاه جهان

پشت وپناه ویار درماندگان که یاور ومشاور ودلیر است

زپشت باب علم خیر البشر عیان شده طلعت شمس وقمر

دو مه جبین دونازنین برادر یکی امیر و آن یکی وزیر است

ماه بنی هاشم وسرداردین باعث افتخار ام البنین

رشته ی با ارزش حبل المتین آنکه به حق یاور ودستگیر است

پرچم دین در کف با قدرتش مات سلاطین همه از شوکتش

در ره ارشاد بشر همتش باب حوائج به شه و فقیر است

قیام شان قیام برپا نمود حق طلبان را همه احیا نمود

زخون پاک این سند امضا نمود که حق همیشه فاتح وکبیر است

ایکه تو آیینه ی کبریایی خون خداوندی و حق نمایی

کن نظری بسوی (کربلایی) که سر سپرده وگدا ی پیر است

صص 90-93-کتاب : ارمغان کربلا -جلد سوم -ناد علی کربلایی-مداح اهل بیت-موسسه مطبوعاتی خزر-تهران

 

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..

 

ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.

 

وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:

 

یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات

 

(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)

 

نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 

 

این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

 

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

 

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

 

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

 

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسن را

 

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

 

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

 

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

 

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

 

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

 

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

 

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

 

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

 

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

 

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

 

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

 

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

 

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

 

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

 

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

 

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسن را

 

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

 

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

 

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

 

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

 

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

 

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

 

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

 

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

 

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

 

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

 

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

 

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -شاعر--

پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسان را

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134-اسایش

روی بر خاک بنه تا که برافلاک روی جان فشانی بکن ار می طلبی جانان را کس بجانان نرسد تا نفشاند جان را روی بر خاک بنه تا که بر افلاک روی سر بده تا نگری سروری دوران را ماه کنعان...در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..---

(1) نظردسته ها : مناجات سحر - شوخوانی - روستای کوچ نهارجان - رمضان در روستای کوج نهارجان - نیمه رمضانی - اسایش - یارب تو مرا غلام حیدر گردانسه شنبه 2 4 1394 16

رمضان در روستای کوچ نهارجان+ نیمه رمضانی

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است              ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است

 

 

مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  یاالله

 

17-یارب سبب حیات حیوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  

 

از بهر لب تشنه ی طفلان نبات                از سینه ی ابر ، شیر باران بفرست.    یا الله

 

18-ای خالق خلق رهنمایی بفرست               بر بنده ی بی نو، نوایی بفرست

 

کار من بیچاره ، گره در گرهست              رحمی بکن وگره گشای بفرست. یاالله

 

19-راه تو به هرروش که پویند خوش است      وصل توبه هر جهت که جویند خوش است

 

روی تو به هر دیده که بینند نکوست             نام تو به هرزبان گویند خوش است.  یا الله

 

20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حیدر به جهان ،همدم وهمراز من است

 

این هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  یاالله

 

21-من بی تو دمی قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد

 

گربر تن من ، زبان شود هرمویی               یک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  یا الله

 

22- شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند

 

هرجاکه دری بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. یاالله

 

23-یارب به دونور دیده ی پیغمبر            یعنی به دوشمع دودمان حیدر

 

برحال من از عین  عنایت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نیفتم زنظر. یاالله                                                                                              24-یارب زکرم بر من درویش نگر           در من ، منگر در کرم خویش نگر

 

هرچند نیم لایق  بخشایش  تو                برحال من خسته ی دل ریش نگر. یا الله-

 

25-یارب در دل به غیر خود جامگذار            در دیدهی من گرد تمنا مگذار

 

گفتم گفتم زمن نمی آید کار          رحمی رحمی مرا به من  وامگذار. یاالله

 

26-مجنون وپریشان توام ، دستم گیر      سرگشته وحیران تو ام ف دستم گیر

 

هربی سروپا چو دسگیری دارد             من بی سر وسامان توام ،دستم گیر.یاالله

 

27-ای سر تو در سینه ی هر محرم راز          پیوسته در رحمت تو بر همه باز

 

هرکس که به درگاه تو آورد نیاز               محروم زدرگاه تو کی گردد باز. یا الله

 

28-در هر سحری با تو همیگویم راز             بر درگه تو همی کنم عرض نیاز

 

بی منت بندگانت ای بنده نواز                   کارمن بیچاره ی سرگشته  بساز.  یاالله

 

29- الله به فریاد من بیکس رس                 فضل وکرمت یار من بیکس بس

 

هرکس به کسی وحضرتی می نازد                جز حضرت تو ندارد این بیکس کس. یاالله

 

30-ای جمله ی بیکسان عالم را کس              یک جو کرمت تمام عالم را بس

 

من بیکسم وتو بیکسان رایاری                  یارب تو به فریاد من بیکس رس .یا الله

 

31-ای واقف اسرارضمیر همه کس             در حالت عجز، دستگیر همه کس

 

یارب تو مرا،توبه ده وعذر پذیر              ای توبه ده وعذرپذیر همه کس.   یا الله

 

32-دارم گنهی زقطره ی باران بیش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پیش

 

آوازآیدکه سهل باشد درویش               تو در خور خود کنی ومادر خور خویش. یاالله

 

33- یارب من اگر گناه بی حد کردم           دانم به یقین که بر تن خود کردم

 

از هر چه مخالف رضایتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  یا الله

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..---

متن کامل این مطلب را می توانید در ---------------

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است              ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است


 


 


مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  یاالله


 


17-یارب سبب حیات حیوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  


 


از بهر لب تشنه ی طفلان نبات                از سینه ی ابر ، شیر باران بفرست.    یا الله


 


18-ای خالق خلق رهنمایی بفرست               بر بنده ی بی نو، نوایی بفرست


 


کار من بیچاره ، گره در گرهست              رحمی بکن وگره گشای بفرست. یاالله


 


19-راه تو به هرروش که پویند خوش است      وصل توبه هر جهت که جویند خوش است


 


روی تو به هر دیده که بینند نکوست             نام تو به هرزبان گویند خوش است.  یا الله


 


20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حیدر به جهان ،همدم وهمراز من است


 


این هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  یاالله


 


21-من بی تو دمی قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد


 


گربر تن من ، زبان شود هرمویی               یک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  یا الله


 


22- شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند


 


هرجاکه دری بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. یاالله


 


23-یارب به دونور دیده ی پیغمبر            یعنی به دوشمع دودمان حیدر


 


برحال من از عین  عنایت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نیفتم زنظر. یاالله                                                                                              24-یارب زکرم بر من درویش نگر           در من ، منگر در کرم خویش نگر


 


هرچند نیم لایق  بخشایش  تو                برحال من خسته ی دل ریش نگر. یا الله-


 


25-یارب در دل به غیر خود جامگذار            در دیدهی من گرد تمنا مگذار


 


گفتم گفتم زمن نمی آید کار          رحمی رحمی مرا به من  وامگذار. یاالله


 


26-مجنون وپریشان توام ، دستم گیر      سرگشته وحیران تو ام ف دستم گیر


 


هربی سروپا چو دسگیری دارد             من بی سر وسامان توام ،دستم گیر.یاالله


 


27-ای سر تو در سینه ی هر محرم راز          پیوسته در رحمت تو بر همه باز


 


هرکس که به درگاه تو آورد نیاز               محروم زدرگاه تو کی گردد باز. یا الله


 


28-در هر سحری با تو همیگویم راز             بر درگه تو همی کنم عرض نیاز


 


بی منت بندگانت ای بنده نواز                   کارمن بیچاره ی سرگشته  بساز.  یاالله


 


29- الله به فریاد من بیکس رس                 فضل وکرمت یار من بیکس بس


 


هرکس به کسی وحضرتی می نازد                جز حضرت تو ندارد این بیکس کس. یاالله


 


30-ای جمله ی بیکسان عالم را کس              یک جو کرمت تمام عالم را بس


 


من بیکسم وتو بیکسان رایاری                  یارب تو به فریاد من بیکس رس .یا الله


 


31-ای واقف اسرارضمیر همه کس             در حالت عجز، دستگیر همه کس


 


یارب تو مرا،توبه ده وعذر پذیر              ای توبه ده وعذرپذیر همه کس.   یا الله


 


32-دارم گنهی زقطره ی باران بیش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پیش


 


آوازآیدکه سهل باشد درویش               تو در خور خود کنی ومادر خور خویش. یاالله


 


33- یارب من اگر گناه بی حد کردم           دانم به یقین که بر تن خود کردم


 


از هر چه مخالف رضایتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  یا الله


 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم


 


 


 


 


 


بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله


 


 


 


35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان


 


 


 


روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله


 


 


 


36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان


 


 


 


در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله


 


 


 


37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان


 


 


 


از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله


 


 


 


38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان


 


 


 


یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله


 


 


 


39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان


 


 


 


آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله


 


 


 


40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای


 


 


 


یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله


 


 


 


41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن


 


 


 


با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله


 


 


 


42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری


 


 


 


خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*


 


 


 


*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..---

دسته ها :
سه شنبه 2 4 1394 13

در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش------------16-ای حیدر شهسوار وقت مدد است              ای زبده ی هشت وچار،وقت مدد است


 


 


مگذارکه در عشق تو رسوا گردم               ای صاحب ذوالفقار ، وقت مدد است  -  یاالله


 


17-یارب سبب حیات حیوان بفرست          وز خوان کرم ، نعمت الوان بفرست  


 


از بهر لب تشنه ی طفلان نبات                از سینه ی ابر ، شیر باران بفرست.    یا الله


 


18-ای خالق خلق رهنمایی بفرست               بر بنده ی بی نو، نوایی بفرست


 


کار من بیچاره ، گره در گرهست              رحمی بکن وگره گشای بفرست. یاالله


 


19-راه تو به هرروش که پویند خوش است      وصل توبه هر جهت که جویند خوش است


 


روی تو به هر دیده که بینند نکوست             نام تو به هرزبان گویند خوش است.  یا الله


 


20-تا مهر ابوترا ب دمساز من است               حیدر به جهان ،همدم وهمراز من است


 


این هردو جگرگوشه ، دوبا لند مرا              مشکن بالم که وقت پرواز من است.  یاالله


 


21-من بی تو دمی قرار نتوانم کرد               احسان تورا ،شمار نتوانم کرد


 


گربر تن من ، زبان شود هرمویی               یک شکر تواز هزار نتوانم کرد.  یا الله


 


22- شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد دروبام دوست ، پرواز کنند


 


هرجاکه دری بود ، به شب در بندند              الا دردوست را ، که شب باز کنند. یاالله


 


23-یارب به دونور دیده ی پیغمبر            یعنی به دوشمع دودمان حیدر


 


برحال من از عین  عنایت بنگر                 دارم دارم نظر آنکه من نیفتم زنظر. یاالله                                                                                              24-یارب زکرم بر من درویش نگر           در من ، منگر در کرم خویش نگر


 


هرچند نیم لایق  بخشایش  تو                برحال من خسته ی دل ریش نگر. یا الله-


 


25-یارب در دل به غیر خود جامگذار            در دیدهی من گرد تمنا مگذار


 


گفتم گفتم زمن نمی آید کار          رحمی رحمی مرا به من  وامگذار. یاالله


 


26-مجنون وپریشان توام ، دستم گیر      سرگشته وحیران تو ام ف دستم گیر


 


هربی سروپا چو دسگیری دارد             من بی سر وسامان توام ،دستم گیر.یاالله


 


27-ای سر تو در سینه ی هر محرم راز          پیوسته در رحمت تو بر همه باز


 


هرکس که به درگاه تو آورد نیاز               محروم زدرگاه تو کی گردد باز. یا الله


 


28-در هر سحری با تو همیگویم راز             بر درگه تو همی کنم عرض نیاز


 


بی منت بندگانت ای بنده نواز                   کارمن بیچاره ی سرگشته  بساز.  یاالله


 


29- الله به فریاد من بیکس رس                 فضل وکرمت یار من بیکس بس


 


هرکس به کسی وحضرتی می نازد                جز حضرت تو ندارد این بیکس کس. یاالله


 


30-ای جمله ی بیکسان عالم را کس              یک جو کرمت تمام عالم را بس


 


من بیکسم وتو بیکسان رایاری                  یارب تو به فریاد من بیکس رس .یا الله


 


31-ای واقف اسرارضمیر همه کس             در حالت عجز، دستگیر همه کس


 


یارب تو مرا،توبه ده وعذر پذیر              ای توبه ده وعذرپذیر همه کس.   یا الله


 


32-دارم گنهی زقطره ی باران بیش        ازشرم گنه فکنده ام سر در پیش


 


آوازآیدکه سهل باشد درویش               تو در خور خود کنی ومادر خور خویش. یاالله


 


33- یارب من اگر گناه بی حد کردم           دانم به یقین که بر تن خود کردم


 


از هر چه مخالف رضایتو بود               برگشتم وتوبه کردم وبد کردم.  یا الله


 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم


 


 


 


 


 


بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله


 


 


 


35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان


 


 


 


روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله


 


 


 


36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان


 


 


 


در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله


 


 


 


37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان


 


 


 


از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله


 


 


 


38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان


 


 


 


یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله


 


 


 


39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان


 


 


 


آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله


 


 


 


40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای


 


 


 


یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله


 


 


 


41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن


 


 


 


با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله


 


 


 


42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری


 


 


 


خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*


 


 


 


*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----

----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------

یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-

سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .

4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.

5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 

حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..---

X