دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دریافت کد بارش قبل از بالای وبلاگ
دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود وانواع عاشقانه ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هنگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:
1-خداوندا خداوند جهانی خداوند زمین وآسمانی خداوندا تو پیران بیامرز جوانان را بکام دل رسانی
2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)
فراق راه دوری که مو (من) دیدم مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )
3-محمد را جمال پاک صلوات بر آن خورشید نه افلاک صلوات
امیرالمومنین ، اولاد اورا بلند وبی حد وبی باک صلوات
4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم
علی را کی شناسد هر منافق علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم
5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)
خدا داده به تو حسن وجمالی که مو (من) در حسرت روی تو باشم
6-ستاره سرزد و بیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم
ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)
7-هوا گرم است وسر سایه میآیه صدای کل کل پایه می آیه (می آید)
صدای کل کل پایه نه چندان صدای کفش جانانه می آیه
8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل میان هر دو دو افتاده مشکل خداوندا تو این دل را دو تا کن به هریک می دهم یک نیمه ی دل
9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من) دو زلف یار طوق کردن مو
خداوندا تو تاریکی بپا کن که تاریکی رفیق وهمدم مو (من)
10-درو را با سر دشت می کنم مو (من) تورا می بینم وغش می کنم مو (من)
همون(همان) خاکی که از کفشات بریزه همون را سرمه ی چشم می کنم مو
11-صدا کردی بقربان صدایت ببرم چادری تا ساق پایت
ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد ) که نامحرم نبینه دست وپایت
12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل هوای حوض سنگی می کنه دل
هوای حوض سنگی را نه چندان هوای سر بلندی می کنه دل
13-رمه در کال ومو پایین کالم رمه چرخ میزنه مو بی خیالم
خدایا گرگ گرسنه زود بمیره که هر شو می بره مال حلالم
14-الا بابا که خود کردی کلانم بدست خود زدی آتش بجانم
زبان زرگری گفتی بله کن بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )
15-مو مرغی بدم میون مرغان شما سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما
سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید) مواهل بدم به گفت وفرمان شما
( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )
16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم
چنو( چنان ) باران غم باریده بردل که مو درد تورا درمان ندارم
17- بیا تا ما وتو همراز باشیم چو کفتر بر گلوی چاه باشیم
اگر کفتر نناله ما بنالیم زحال یک دیگر آگاه باشیم
18-سیه طالع زمادرزاده بودم به غم های جهان افتاده بودم
در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم
19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو
20-سرت بردار تا مو رویت بینم کمند طاق ابرویت ببینم
کمند طاق ابرو گرد گرفته بده دسمال ته مو گردش بگیرم
21-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ناله ی زار
نمی دونم کدام خانه خرابی کلید راه غربت را به مو(من)داد
22- راه غربت مرا بجان آورده گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده
بهره نخوره زخانمان وفرزند هرکس که جدایی به میان آورده
23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است
حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است
24-چرا سر گشتگی بنیاد کردید مرا با ناله و فریاد کردید
مگر مهر علی دردل نداشتید که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).
25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم نه یک جو می کنم غم از دلم کم
نه دستم می رسد که گل بچینم نه آن سرو بلند سر می کند خم
26- گل سرخم گل سرخ الاله بدنبالت کشم صد آه وناله
اگر یک شب بیایی ور سرایم خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله
27-خودم مرواریم، در می شناسم میون خارها ، گل می شناسم
خودم سوداگر کل هراتم (جهانم) زن مقبول به چادر می شناسم
28-بیابون گشته راه این ول من غمانت کارکرده ور دل مو (من)
دعایی می کنم باران نباره که سرما خورده ای برگ گل مو (من)
29-دلم خواهه نشینه روبرویت بدست خود زنم شانه به مویت
خدا تخت سلیمانی به من داد همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )
30-نوشتم بر درو دیوار باغت که روز عید می آیم سراغت
برایت کفش وانگشتر میارم اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )
31-نگار مو نشسته پای دیوار نمی دانه غلاج درد بیمار
علاج درد بیمار یک طبیبی است علاج درد عاشق دیدن یار
32-بیا مرغ سفید سینه چاکم اگر امشو (امشب) نیایی مو (من) هلاکم
اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم
33-هلا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری
سبد دردست ، میل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن
34-کسی که عاشقه مست وملنگه در خلوت خونه مثل پلنگه
خموشی که نمی تون خورد نان در امر عاشقی خیلی زرنگه
35-کسی که عاشق است ازجان نترسد زبند وکنده وزندان نترسد
دل عاشق مثال گرگ گشنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
36- اگر یار منی یک جو نخور غم بده دستت بدستم ، خاطرت جمع
نیم نامردکه بد قولی نمایم به قرآنی که می خوانم دمادم -
37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد مرا از عالم هستی بدر کرد
نگار مو نشسته بر لب جو عجب دستمال مشکینی بسر کرد
38- نگین انگشتری دارم بنامت میان هر دو لب گیرم سراغت
اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت
39-سه ماه بعد عید سال نو شد به خوش بختی که ایام درو شد
پسر در پشت زین وسایه ی چتر بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )
40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو) برای صبر و آرام دل مو
چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم ول بالا بلند عاقل مو
41-دلم تنگ است برای دیدن تو برای چشمان وآن خندیدن تو
دلم تنگ است برای شبهای مهتاب بروی تخت خواب ، خوابیدن تو
42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم هوای جای پات کرده مریضم
کسی نیسته که پرسد حال زارم غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم
43-اگر خشخاش گرده استخوانم همان قولی که دادم با زبانم
اگر صد سال دیگر زنده باشم تو باشی دلبر شیرین زبانم
44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم) بتوی مشت ابرو برکمند شم
چنان مهرت فتاده در دل مو که مو از لیلی و مجنون بتر شم
45-نسایو سرمه در چشم چپ تو طلا می پاشد از کنج لب تو
طلا می پاشد خروار به خروار به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---
46-به پشت بام درخت بید دارم به درگاه خدا امید دارم
به درگاه خدا امید تا کی ؟ ترا بر دیگری کی دید دارم ؟
47-کسی چون من غریب در این وطن نیست گرفتار غم ودردو محن نیست
نه تنها، در غریبی در امانم کسی چون با خبر ازدرد من نیست
48-غریب افتاده ام در این ولایت به هرکس می رسم داد وشکایت
نه رو دارم دراین قلعه بمانم نه رودارم ، روم سوی ولایت
49-سر کوی بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم
گل سرخ وسفید بر هم تنیده پریشانم کدام گل را بچینم
50-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت
نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت
52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل
بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل
53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم
دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم
54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت
منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت
55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری
طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری
56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم
نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم
57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک
دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک
58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم
غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم
59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست
خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست
60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را
مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا
51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت
نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت
52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل
بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل
53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم
دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم
54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت
منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت
55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری
طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری
56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم
نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم
57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک
دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک
58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم
غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم
59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست
خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست
60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را
مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا
61- تو کردی گیوه ی نازک بپایت به هرجا می روی جانم فدایت
به هر جا می روی باید بدانی سیه سیه چشمی نشسته در هوایت
62-بیا دلبر بده دستت بدستم اگر ترکت کنم قران وخصمم
اگر ترکن کنم یاری بگیرم شوم کور وبگیری هر دو دستم
63-اگر پیرم به جاهل ناز دارم بگرد غنچه گل پرواز دارم
اگر صد سال از عمرم گذشته هنوزم ور جوانان ناز دارم
64-بلند بالا ندیدم کامی از تو کشیدم سال وماه بد نامی از تو
کشیدم سال وماه ، پایت نشستم ندیدم بیوفا ، پیغامی از تو
65- قد سروت الهی خم نگردد دل شادت دچار غم نگردد
چنان در پیش چشمانم عزیزی که سایه ت از سر من کم نگردد
66-سرم گردرد گیره وا که گویم رخم گر زرد گرده وا که گویم ؟
دوای درد سر زانوی یار است مو که یاری ندارم وا که گویم
67-به بیرجند خرابه خونه ی مو بگو با دلبر جانونه ی مو
ز عشق او پریشان روزگارم پریده خواب خوش از دیده ی مو
68-بیا جانا که جانم را تو داری کلید خانمانم را تو داری
تمام جان من گشته فدایت بیا جانا که درمانم تو داری
69-دلم میخواد که دلسوزم تو باشی چراغ وشمع وپی سوزم تو باشی
دلم میخواد که در شبهای مهتاب همان ماه دل افروزم تو باشی
70-دلم درد ودلم درد ودلم درد برویم واکنید باغ گل زرد
برویم واکنید هرگز مبندید غریب وبی کسم رنگم شده زرد
71-اگر تو گوهری مو کهربایم اگر تو نقره ای مو از طلایم
اگر تو بچه ای ، شرمت میایه بجایی وعده کن تا مو بیایم
72-به چشمم انتظار است وا گل من دو دستم زیر بار است وا گل من
بیا تاسیر دیدارت ببینم که دنیا بی قرار است وا گل من
73- سه پنج روزه که بوی گل نیومد صدای چه چه بلبل نیومد
برید از باغبان گل بپرسید چرا بلبل به سیر گل نیومد
((درابیات فوق علاوه بر حفظیات سینه خویش ، از دفتر یادداشتی که در سال 1367 شمسی توسط دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند بنام هوشنگ قربانی در اختیارم گذاشته است استفاده کرده ام البته بعد از 30 سال )) اسایش - ادامه دارد-----
اشعار ودو بیتی های زیر از دفتر دانش اموز خزاغی نژاد دانش آموز سوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجنددر سال 1368 شمسی بهره مند شده ام :
74-بباغ رفتی خبر دارم نکردی به گل چیدن چرا یادم نکردی ؟
میان دوست ودشمن خواب بودم چرا از خواب بیدارم نکردی ؟
75-بدسمالت شمارم نقره هارا بدل مو دوست می دارم شمارا
الهی خانه ی دشمن بسوزه که بر هم می زند سودای مارا
76- بقربونت شوم ای کوگ(کبک ) خالدار مرا کی می بری ور سوی بازار
مرا جایی ببر که سایه باشه درخت زنجفیل تازه باشه
77-الا دختر فدای رنگ وبوبت فدای غبغب زیر گلویت
برو عشق مرا با مادرت گو که فردا شو میایم گفتگویت
78-غریبی رفتم واز تو گذشتم دو چشمم اشک می بارد وبستم
دلی که صبح وشام یاد تو میکرد خدا صبری بدل داد ونشستم
79-درختی که خشک شه شاداب نمی شه گلی که باز شد غنچه نمی شه
کسی که با کسی دل داده باشه به یک سال ودو سال دل کن نمی شه
80-گلم می رفت دلم باور نمی کرد گلم مینشست ،برویم حنده می کرد
دو دست بر سر زنم خنجر به سینه دو چشمم از فراقش گریه میکرد
81-خداوندا مرا کن موی دلبر زغم حلقه زنم بر روی دلبر
خداوندا مرا آیینه گردان که صبح وشام ببینم خوی دلبر
82-چه می بود گرسرم پای تو می بود تنم قلیچه وجای تو می بود
صبا که حاجی ها از حج بیایند زیارتگاه من روی ماه تو می بود
83-نگارا با خبر باش که می ایم بروی بالشت پر باش که می ایم
برو بالشت پر، نالین مخمل زگلها تازه تر باش که می آیم
84-گلی میخوام که از عناب باشه میان دختران او طاق باشه
میان دخترای گل عالم قدم بگاره ، خوش رفتار باشه
85-دلی دارم که با غم سازگاره مرا با شادی مردم چکاره
دلی دارم پر از بیت وپر از غم که هر بیتی زیک ملک ودیاره
86-دل تنگم ودلگشای مو در سفره بیچاره و ناتوان وجون در خطره
آن کس که دوای درد مو می باشه در غربت ودر شهر ودیار دگره
87-چنو که می روی این سو نگاه کن مو رنگ زرد تو ام دردم دوا کن
مو رنگ زرد تو ورنجیده دل دل رنجیده را از خود رضا کن
88- الادختر که موهای تو بوره به حمام می روی راه تو دوره
به حمام می روی زودتر بیایی که آتش در دلم مثل تنوره
89-بیا جانا بناکن مهربانی دوباره نیست ایام جوانی
جوانی نو بهار ی بود وبگذشت بسی پیران کنند یاد جوانی
90-فلک داد وفلک داد وفلک داد فلک از کوچکی غم را به من داد
فلک نگذاشت که مو بی غم نشینم کلید راه غربت را به من داد
91-دلم تنگه چطو رات ها نشینم به پای بوته ی نعنا ء نشینم
بپای بوته ی نعنای خوش بو غریبم وتک و تنها نشینم
92-سر کوه بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم
گل سرخ وسفید بر هم تنیده نمی دانم کدام گل را بچینم
93-قلم را سر کنید از استخوانم مرکب گیری از رگهای جانم
مرکب گیری ونامه نویسی برای دلبر نامهربانم
94-دو تا بودیم دو تا تیر مار جفتی نمی دانم میان ما چه افتید
نمی دانم کدام کافر دعاکرد سر وکارم به ملک مردم افتید
95- ستاره اسمان نقش زمینه براتدر غم مخور دنیا همینه
غم دنیا وروز وا پسین را مخور جانم که دنیا این چنینه
96-سه روزه رفته ای سی روزه حالا زمستان رفته ای نوروزه حالا
تو خود گفتی سر هفته میایم شماره کن ببین چند روزه حالا
97-از این جا تا به بیرجند خیلی راهه همه کوه وکمر سنگ وسخاله
که کوهها نشکنم ، سنگها بچینم که یارم در غریبی چشم براهه
98-سه تا خواهر بودیم درطاق ایئان که روز در خانه وشب در بیابان
زدند تیری ومارا تاق کردند دل ما خواهران را داغ کردند
99-دو گل بودیم مقام ما چمن بود دو تن بودیم نفس در یک بدن بود
ازآن روزی که ما کردیم جدایی خوراک هر دو مان خون جگر بود
100-سر راهت نشینم خسته خسته گل ریحان بچینم دسته دسته
گل ریحان که بویت را نداره بچینم از لبانت مغز پسته
101-نویسم نامه ای از برگ انگور شدی سر باز ورفتی از وطن دور
بحق ماه وخورشید وستاره تو رفتی از غمت ، چشمم شده کور
102-بسوی من ایی که یار وفادار منم هر چه داری به من آری که خریدار منم
گر تو شاهی ودلت عزم تماشا دارد بر من ای که هم گل وگلزار منم
103-پدر خوبه ومادر نازنینه برادر میوه روی زمینه
اگر گردی همه عالم سراسر نبینی میوه ای مثل برادر
104-اگر یار منی با کس مگو یار اگر گویی زبان تو کند مار
اگر گویی دو چشمت کور گردد شوی کور ونشینی پای دیوار
105-الا دختر نمیشناسی خدارا چرا گم کرده ای روی وفا را
سگی را بسته ای دالان خونه نمی شناسه غریب وآشنا را
106-از اینجا تا به بیرجند چند گداره گدار اولین نقش ونگاره
گدار دومین مخمل بپوشم گدار سومی دیدار یاره
107-الا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری
سبد دردست ومیل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن
108-لب بوم امدی چادر سر انداز مرا طوق طلا کن گردن انداز
اگر طوق طلا قربی نداره مرا فیروزه کن کنج لب انداز
109-سه پمج روزه که رنگ مو شده زرد نه سر دارم نه سامان ونه لنگر
نه سر دارم که در مجلس نشینم نه پا دارم روم پابوس دلبر
110-گل خودرا بدیدم دسته دسته میون سنگ مر مر ریشه بسته
الهی بشنکنه آن سنگ مرمر نگار نازنین تنها نشسته
111-اگر تر کت کنم می میرم از غم جدایی گر کنیم می پاشیم از هم
دل مو گوره ی آتشگرونه اگر شعله کشد می سوزه عالم
112-خداوندا غریب کازرونم گرفتا ر دل شیرین زبونم
همه می گن(می گویند ) برترک دلت کن خداوندا نمی گرده زبونم
113-سر من سینه از من ، خنجر از تو لب خشکیده از من ، کوثر از تو
اگر خواهی که خویشانت نفهمند اشاره از من وفهمیدن از تو
114-عزیزی در سفر دارم خدایا عجب عشقی بسر دارم خدایا
همه گویند عزیز تو میایه به دل شوق دگر دارم خدایا
115-مسلمانان دلم انگور مایه(می خواهد) دو چشمانم زن مقبول مایه
هنوز دستم بدستش نارسیده بجایی امدم که پول مایه
116- مو گل بودم ز عشقت خار گشتم طلا بودم چو زهر مار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها ز عشقت بی پر وبی بال گشتم
117-ستاره اسمان هیکل کنم مو سلا م بر دین پیغمبر کنم مو
به دندانی که می خواند پیمبر سلام بر روی پیغمبر کنم مو
118-ستاره اسمان نقش زمینه برادر غم مخور دنیا همینه
برادر غم مخور دنیای فانی که نقش اول وآخر همینه
119- عی را دیدم علی ر در خواب دیدم علی در مسجد ومحراب دیدم
علی دیدم سوار اسب دلدل چو قنبر در رکابش می دویدم
120-ستاره سرزد وبیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم
ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در اتظار یار بودم
121-اگر یار مرا دیدی به بیشه بگو مندیل آخوندی بپوشه
اگر مندیل بپوشه خوب بپوشه اگر نه گنده می پوشه نپوشه 22
122-اگر یا مرا دیدی به خلوت بو ای بیوفا ای بی مروت
اگر یا مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی
123-گل سرخ وسفیدم بارک الله بنفشه برگ بیدم بارک الله
میان دختران دل بر تو بستم نکردی ناامیدم بارک الله
124-عزیزم می دوید مو می دویدم عزیم می نشست مو می رسیدم
دو تا خال سیاه کنج لبش بود اگر او می فروخت مو می خریدم
125-سیه چشمی بمثل چوب غوزه رخ یارم بمثل ماه روزه
هر آن کس که مرا از یار جداکرد بمثل روغن مندو (منداب) بسوزه
126-سر دستمال دلبر ریشه ریشه سرم از کار دلبر وا نمی شه
ولی پنجاه تومن دادم خریدم هنوزم مادرش راضی نمی شه (نمی شود )
127-دو تا نار ودو تا سیب و دو تا به شماره کن بدست دلبرم ده
اگر دلبر در آن خانه نباشه شماره کن بدست مادرش ده
128-اگر دینی اگر فرزند دینی اگر فرزند زین العابدینی
اگر ملک خدارا بر تو بخشند در آخر مالک یک گز زمینی
129-نمی دانم که عریانم که کرده خودم قصاب وبریانم که کرده
الا قصاب ببر تو استخوانم ببین غم با لب وجانم چه کرده
130-صفا هان را صفاهان می توان گفت مشهدرا جای شاهان می توان گفت
به مشهد گنبد آقا نباشه مشهد را کافرستان می توان گفت
131-نمی خوانم که خونم می زند جوش نمی خوانم که همسایه کنه گوش نمی خوانم که گویند دایه داره طمع بر دختر همسایه داره
132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی
مو که حرف بدی با تو نگفتم چنین یک بارگی از مو رمیدی
133-چنو که می روی من غصه دارم که چند رازی به تو نا گفته دارم چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل نا گفته دارم
134-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر آنها که غم خوردند نمردند
برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بردند
135-مخور غصه که رنگت سایه می شه گل خوشبوی تو هم سایه می شه
مخور غصه منال اندر شب وروز مراد هردو تا ما داده می شه
136-سر کوهها بدو دو می روم مو بپا بوس گل نو می روم مو
اگر دانم گل نو بار کرده سه منزل را به یک شو می روم مو
137-غریبم راز خود را با که گویم که گم کردم سر وسامان خود را
چو کفترها زدست مو پریده کجا پیدا کنم شهباز خودرا
138-دیدی که فلک بما چه بیدادی کرد در کلبه ی غم بدم مرا وادی کردد( پیدا کرد)
رفتم به سفر که از غمت بگریزم غم آومد ودر سفر مرا وادیزکرد (پیدا کرد )
139-چه سازم که صدای مو جرس نیست در این جسم ضعیف مو نفس نیست
چه سازم با رفیق نامناسب رفیق روز آخر هیچ کس نیست
140- نگارا می کنی از من کناره وفاداری تو ننگی نداره
تو پنداری که از چنگم خلاصی مگر در آسمان گردی ستاره
141- نماز شام نماز مو قضا شد دو تا بلبل زچنگ مو رها شد
یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد
132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی
مو که حرف بدی با تو نگفتم چرا یک باره تو از مو رمیدی
133- چنو که می روی مو غصه دارم که هم رازی به تو نا گفته دارم
چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل ناگفته دارم
135-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر انها که غم خوردند نمردند
برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بر دند -------
142-بزن نی را که غم داره دل مو بزن نی را که دوره منزل مو
بزن نی را مقام نی مگردان دور افتاده یار جاهل مو
143- سر کوه بلند دیدم نسا ء را کمر باریک وبازو بند طلا را
بار دگر بینم مو اورا زیارت می کنم امام رضا را
144-بنالم من بنالم تا سحر گاه بنالم همچو یوسف در ته چاه
بنالم تا خدارا خوش بیایه که یوسف را رسانه بر زلیخا
145-نماز شام از قلعه گذشتم دل پر حسرت ونارنج بدستم
دل پر حسرت ونارنج شیرین غریبی را وطن کردم ، نشستم
146-قبا آیین قبا تا پشت پایت به مشهد می روی جانم فدایت
به مشهد می روی مارا دعا کن سیه چشمی نشسته در وفایت
147-دو سه روزه که یارم ناز کرده در غصه برویم باز کرده
قفس بشکسته ومرغم پریده نمیدانم کجا پرواز کرده
148-دلم می خواست برم امام رضا را ببوسم گنبد زرد طلا را
بقر بونش برم این طور امامی تعارف می کنه شاه وگدارا
149-سر کوه بلند فریاد کردم امیر المومنین را یاد کردم
امیرالمومنین یا شاه مردان دل نا شاد مارا شاد گردان
150دوتا سرو بلند بادیم وباهم جدا گشتیم وهردو می خوریم غم
جدایی ما نکردم که خدا کرد که غم باشد خوراک ما دمادم
151-سرم بر ملک نیمروزه خدایا دلم بهر تو می سوزه خدایا
از آن ترسم بمیرم در غریبی کفن بر من که می دوزه خدایا
152-اگر می شم انار دانه میشم (می شوم ) بقربان گل چار شانه می شم
همه می گند (می گویند) برو ترک گلت کن چطور ترکش کنم دیوانه می شم
153-بدیدم یار مو سر شیوه می رفت بباغستان برای میوه می رفت
به باغستان برای میوه ی خوب به صد ناز وبه سیصد غمزه می رفت
154-قدت ازدور می بینم بسم نیست بجایی رفته ای که دست رسم نیست
بجایی رفته ای در سر بلندی سخن دارم مجال گفتنم نیست
155-عزیزم یار خوبه یار خوبه سر قلیان میخک دار خوبه
زنان پا سفید ودست حنایی برای آدم پول دار خوبه
156-حالا میرم به غریبی که بسازم خونه از اشک چشم خود نویسم نامه حالا اون نامه واون جواب نامه حالا از اومدنم دگر خدا می دونه
157-سرم گردرد گیره با که گویم رخم گر زرد گرده با که گویم
دوای درد سر دردست یاره مو که یاری ندارم با که گویم
158-نگارو عاشق زارم تو کردی درخت گل بدم خارم تو کردی
درخت گل بدم در توی گلزار بخاک کوچه پامالم تو کردی
159-ز اقبال گرانم مادرم مرد مرا با دایه دادند دایه هم مرد
به شیر یک بزی کردم قناعت خدا بر سر زد و بز غاله هم مرد
160-نگارا عاشقم عاشق ترم کن زلیلی و زمجنون بد ترم کن
زلیلی وز مجنون بدتر هستم به کوچه ی عاشقی خاکسترم کن
161- شکسته پای مو بی پا بماندم چو کفتر در گلوی چاه ماندم
چو کفتر در گلوی چاه سنگی رفیقان رفتند وتنها بماندم
162-از او سا عت که بی مادر شدم مو قلم بشکست وبی لنگر شدم مو
قلم بشکست وافتاد موج دریا چنو سوختم که خاکستر شدم مو
163-بپا ی چرخ خیاطی نشستم که دلبر جان بیایه اور ببینم
که دلبر جان بیایه خرمن گل زپای خرمن گل خوشه چینم
164-نماز شام که مو در خور بودم همه دلشاد ومو دلکور بودم
الهی شعله ی آتش بمیره که مو از مادر خود دور بودم
165-شتر خوبه بزیر بار خوبه بچه خوبه ببوی یار خوبه
شتر خوبه بزیر بار انگور بچه خوبه ببوی یار مقبول
166- سه ماهه وسه روزه وسه نوروز بدنبال تو می گردم شب وروز
تو که با ما سر یاری نداری چرا با ما نگفتی تو همان روز
167-اگر یارم مرا خواهد غمی نیست که درد غاشقی درد کمی نیست
اگر یارم مرا خواهد به پیری وگرنه در جوانی منتی نیست
168-دلم می خواست امینت باشم ای دوست سر کوچه کمینت باشم ای دوست
همان ئقتی که از حمام در آیی خودم فرش زمینت باشم ای دوست
169-پدر خوبه برادر نیز بهتر درخت بی برادر کی دهد بر
برادر میوه ی باغ بهشته خوشش باشه پدر خوب میوه کشته
170- چه بد کردم که خوردم زهر قاتل چه بد کردم که دل بستم به جاهل
ندانستم که جاهل بیوفایه پشیمانی کشم تا روز آخر
171-جدایی ر(را) ما نکردم که خدا کرد جدایی ر دشمنان بی حیا کرد
من از چرخ فلک گله ی ندارم که هرچه بر سرم اومد خدا کرد
172-عجب باد شمال دیدم امروز به باغستان نهالی دیدم امروز
سیه چشمی که بر من ناز میکرد بدنبال شغالی دیدم امروز
173-سر کوه بلندی پا گذارم تفنگ نقره بر دوش برارم
تفنگ نقره را بشکن طلا کن برار کوچکم را کدخدا کن
1734-به قربان کچکهای هم قطارت دلم میخواست بخوابم در کنارت
دلم می خواست که راز دل بگویم چه فایده ندارم اختیارت
175- پسر عمو شال ترمه سفیدم درخت میوه ی باغ امیدم
امید دارم گلی از باغ بچینم خداوندا مگردان نا امیدم
176-دوتا گاو سیه در کار دارم زمین شوره زار بسیار دارم
شما مردم نمیدانید بدانید هوای دختر نجار دارم
177-مخور غصه که یارت خواهد امد بدل صبر وقرارت خواهد امد
برو در گوشه ای آسوده بنشین که آخر در کنارت خواهد آمد
178-بقربان قد بالابلندت به قربان کمر بند قشنگت
اگر دانم که حرفت حرف باشه نشینم تا قیامت در سرایت
179-الا دختر شوم قربان بختت جریکه وا کنم در پای تختت
اگر چرخ فلک با مو بسازه بشادی وا کنم رخت ازدرختت
180-دو دستت در حنایه فاطمه گل تنت دور از بلایه فاطمه گل
بغیر از من اگر یاری بگیری عروسیت عزایه فاطمه گل
181-نمک بر معدن فلفل مزن یار سخن در پیش هر جاهل مزن یار
اگر خواهی نصیب یکدگر شیم (شویم) توکل با خدا کن ، دل مزن یار
182-اگر مردیم بمیریم هردو تای ما بسازند جفت قبری از برای ما
بسازند جفت قبری بر سر راه بگریند دوست ودشمن از برای ما
183-بنالم از سر شب تا سحرگاه بنالم مثل یوسف در ته چاه
بنالم تا خدارا رحم آید چو من یوسف شوم ، دلبر زلیخا
184-تو سیب سرخی و نارنج دستی بقر بونت شوم هرجا که هستی
نه خود آیی نه کاغذ می فرستی گمانم پادشاه هرجا نشستی
185-مسلمانان چه ناداری بلایه که هرکه مال داره کدخدایه
بگیرند دست او ، بالا نشانند نمی پرسند که اصلت از کجایه ؟
186-لبت بوسم دهن بوی هل آیه مرا با تو جدایی حاصل آیه
همه گویند جدایی کن جدایی جدایی گر کنم خون از دل آیه
187-برادر دین پیغمبر بپا کن نماز وروزه وذکر خدا کن
اگر خواهی که جنت را ببینی به ناموسای مردم کم نگاه کن
188-خروسک بی پر وبی بال گردی الهی از زبانت لال گردی
نگردم در بغل آن یار شیرین تمام دشمنان بیدار کردی
189-الا دختر ترا می خوام چه می گی ؟( می گویی) چرا با قوم و خویشانت نمی گی ؟
موکه با قوم وخویشان تو گفتم ترا با مو نمیدن(نمی دهند ) تو چه می گی؟
190-بلند بلا بلندت کرده یم مو دراین کوچه پسندت کرده یم
ترش بودی بمثل آب لیمو به شیرینی قندت کرده یم مو
191-بلند بلا به کوه ها مانده ام من بغل بگشا که سر ما خورده ام من
بغل بگشا مرا کنج بغل گیر که دیشب در بیابان مانده ام من
192-برفتم بر سر برج شکسته بدیدم دخترک کبری نشسته
بگفتم دخترک پنج بوس به من ده بگفت : کوری که بابایم نشسته ؟
193-اگر یار مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی
اگر یارم زاحوالم بپرسد بگو باریک شده ماند کاهی
194-غریبی را قناعت کرده ایم ما که آقا را زیارت کرده ایم ما
شما مردم نمیدانید بدانید که ما ترک ولایت کرده ایم ما
195-هوا گرمه شمال باد خوبه دو دست در گردن نامزاد خوبه
دو دست در گردن نامزاد شیرین بپای سایه ی دیوار خوبه
196-مسلمانان ببینید شب چه وقته که بلبل مست وشیدای درخته
که بلبل می پرد شاخ ه به شاخه که یار از یارجدا کردن چه سخته
197-بیا دلبر بغل تنگت بگیرم نخی از موی شب رنگت بگیرم
نخی از موی شب رنگت نه چندان دو بوسه از لب قندت بگیرم
198-پریزاد و پریزاد وپریزاد که کاشکی مادرم من را نمی زاد
که مادر زاد وشیر محنتم داد بزرگم کرد ودست دشمنم داد
199-پسر عموی گل را چانه ی من چرا امشب نیایی خانه ی من
اگر حرف بدی از من شنیدی بکش خنجر بزن بر سینه ی من
200-سر دستت عقیقه یا بلوره لب لعلت نه شیرینه ، نه شوره
بده پنج بوس از کنج لبانت لب لعلت خوراک مار و موره
-چون ابیات زیادند ،دنباله آن را در ادامه مطلب به نگارش در خواهم آورد ودر ادامه مطلب آن را مطالعه فرمایید .اسایش.ادامه دارد ------
ادامه دو بیتی ها وفراقی های رایج در کوچ نهارجان :
201-ول بالا بلند سینه چاکم اگر امشو نیایی من هلاکم
اگر امشو نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر من زیر خاکم
202-خودت گفتی که وعده در بهاره بهار او مد دلم در انتظاره
بهار هرکسی عید واست ونوروز بهار عاشقان دیدار یاره
203-در ایوان طلایم جان نه نه ت نمی تونم نیایم جان نه نه ت
شنیدم گله ی بسیار داری به پیشت رو سیاهم جان نه نه ت
204-شب جمعه که یارم در مزاره عرق در زیر زلفش لاله زاره
خدا ابری بده باران بباره که یارم طاقت گرما نداره
205بیا که بار کردم راهیم کن نظر بر رنگ زرد کاهیم کن
مجال دست بگردن نیست مارا از آن بوس خوشت همراهیم کن
206-بیا تا پیرهن آبیت کنم من خودی ای(این ) خال لبت بازی کنم من
سر شب تا سحر پیشت نشینم دل ناراضیت را ضی کنم
207-سر قلعه ی کوچ کفتر پرانه که یارم در میان جاهلانه
همه ی مردم نمیدانید بدانید همان ماه میان آسمانه
208-زکابل آمدم ، قندار میرم ( میروم ) وطن جور آمدم ، بیمار میرم
الهی خانه ی دسمن بسوزه که خود یا آمدم ، بی یار میرم
209-بیا دختر عمو یار رشیدم غم درد تورا با دل کشیدم
غم درد تورا بردن به بازار خودم تاجر شدم ،غمهات خریدم
210-عزیزم این دلم از غم غباره همیشه این دلم با غم دچاره
دل من میل در شادی نداره خرابه ، میل آبادی نداره
211-دو چشمان گلم جفت ستاره مغازه ی سرمه را کرده اجاره
اگر امشو به پهلویش بخوابم خدا عمری به من میده دو باره
212-سر زلفت جدا کن آمدم من نگاه بر خط راه کن آمدم من
بده دستمال دستت یادگاری برو شکر خدا کن ، آمدم من
213-چنو زردم که زرد آلو نباشه برنگ من گل آلو نباشه
چنو ( چنان ) زرد وضغیف و نا توانم بنفشه در کنار جو نباشه
214-برو با یار بگو زادو نباشه که چارقت بر سرش نا شو نباشه
شبی که مو بیایم غمزه بازی دهانش بوی تنبا کو نباشه
215-قدت از دور اشارت می کنم من لبت از بوس غارت می کنم من
لب تو مکه ومن مرد حاجی شبی صد بار زیارت می کنم من
216-سرم درد می کند از کینه ی تو ببوسم دکمه های سینه ی تو
بحمام می روی صابون نداری لبم صابون ، زبانم کیسه ی تو
217-دو چشمانم سر کوی تو باشه دو دستم شانه ی موی تو باشه
مرا با حاجیان حج چه کاره زیارتگاه من روی تو باشه
218-اگر یا مرا دیدی به گوشه بگو پیراهن اسلامی بپوشه
زدست مادرت گله ندارم زدست پدرت خونم د(در) شیشه
219-وفای بی وفایی کرده پیرم روم یار وفاداری بگیرم
اگر یار وفاداری نباشه سر قبر وفاداری نشینم
220-سه تا دختر بدند درراه خراشاد ( کاشان ) حلیمه وسلیمه وزر افشان(زر اخشاد)
سه تا بوسه طلب کردم ازایشان یکی صبح ویکی ظهر ویکی شام
221-دلم می خواست گل شش پر بچینم میان مادر و دختر نشیم
گهی بوسی خورم از روی دختر گهی هم صحبت مادر نشینم
222-تو که دوری مو از دوریت کبابم چو مرغ کور ، سر گردان آبم
چو مرغ کور در دشت وبیابان چو لیلی از غم مجنون کبابم
223-زلیلی وز مجنون بدترم مو زابر نو بهار گریان ترم مو
بمثل گندمان توی تابه هنوز از گندمان بریان ترم مو
224-درختی خم کنم نارش بچینم جوان وجاهلم ، تاکی نشینم
جوان وجاهلم روخم دمیده به عهد بیوفا تاکی نشینم
225- لب بام آمدی ، رخ تازه کردی قدت را با قدم اندازه کردی
تو که پوشیده ای رخت عروسی مکش سرمه که زخمم تازه کردی
226-سر چاه چمن آتش بگیره بغیر از سه نفر ,الم ،بمیره
یکی یارم ، یکی قاصد یارم یکی پسرعموی بی بخارم
227-دو چشمان سیاهت کافرم کرد مسلمان بودم واز دین درم کرد
رو چشمانی که داری ، کس نداره بغیر از آسمان پر ستاره
228-مگر شهر شما کاغذ گرانه مرکب باقلم چون زعفرانه
قلم گر نیست باشد چوب فلفل اگر کاغذ نباشه ، پرده ی دل
229-هلا دختر هلا شاهزاده دختر کمر باریک وچارده ساله دختر
اگر پنج بوس می دادی به عاشق ثوابش از نماز وروزه ، بهتر
230- بقربان دو انگشت تو دلبر بقربان گل مشت تو دلبر
مثال روزه داران روزه داری بقربان لب خشک تو دلبر
231-ول کوچکتر نو بندگانی بیا آب حیات زندگانی
بیا تا بهر هم جانانه باشیم یکی شمع ویکی پروانه باشیم
232-قدت با چوب تر می مانه دلبر لبت با نیشکر میمانه دلبر
بده پنج بوس از کنج لبانت که داغت با جگر می مانه دلبر
233-به گل مانی که باغچه می کنی پر به ماه مانی که از کوه می زنه سر
اگر دانم که آخر مال مایی نویسم بر لبت الله اکبر
234-الا مرغ سفید تاج بر سر خبر از من ببر بر پیش دلبر
بگو هرکس که مار(را)از هم جدا کرد سزایش را خدا میده(می دهد) روز آخر
235-الا باد صبا ی صبح دلگیر خبر از من ببر یا مادر پیر
بگو فرزند سلامت میرساند حلالم کن که شبها داده ای شیر
236-سر کوه هارا پیوند کن خدا جان دل مارا تو بی غم کن خدا جان
الهی ما ویار همسایه باشیم وگر نه مهر مار(را) کم کن خدا جان
237-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی
بدو مرغو بدست مادرم ده بگو صد داد وبیداد از جدایی
238- نگاه راه پایی می کنم مو نگاه مرغ وماهی می کنم مو
اگر دانم برادر کی میایه ا طاق را فرش قالی می کنم مو
239- مخورآبی که ازراه کج آیه مگیر یاری که میلش بر دو جایه
اگر صد سال به بالینی نهی سر مکش زحمت که آخر بیوفایه
240- نشستی روبرو دل می کنه دود الهی مهر تو در دل نمی بود
الهی مهر تو از دل بدر شه شب وروزا بگریم تا لب گور
241- گر خدارا دوست می داری شبی تنها بیا هم چو آهویی روان تو از لب دریا بیا
گر سر راهت گرفتند دشمنان بی حیا دامن صحرا گذار واز لب دریا بیا (فراقی است )
242-ای کفتر بالسبز وخوش رنگ بیا ای شاد کننده دل تنگ بیا
خود می نگری حالت بی صبری ما ای برگ بخارا وسمر قند بیا (= قالب رباعی است )
243- اول که مری (میروی) تور ( ترا )بخدا میسپارم دوم به علی مرتضی میسپارم
سوم به سکینه دختر خرد حسین چارم به شهید کربلا میسپارم (= قلب رباعی ومضصمون فراقی است )
244- ای مادر ازراه دور کی می آیی؟ ای محرم رتاز گور کی می آیی ؟
از بس که نگاه راه غربت کردم چشمان م گشته کور کی می آیی؟(( وزن دو بیتی ندارد )
245-از آو راه میروی راه ها بگردم کلاه کج کرده ای موها بگردم
کلاه کج کرده ای عین بزرگان شکر نوشیده ای لب هات بگردم
246-خودم سبزم که یارم سبزه پوشه خودم باغبان که یارم گل فروشه
دوچشم دارم براو چنگ ترازو به نرخ زعفران گل می فروشه
247-من امشب سر به صحرا می گذارم تردر خانه تنها می گذارم
برای خاطر خال لبانت خودم میرم (می روم ) دل اینجا می گذارم
248-به من می گن که یار تو رقیه قلم در دست ودفتر می نویسه
قلم در دست ودفتر روی زانو همیشه نام دلبر می نویسه
249-چه سازم که زمانه مفلسم کرد طلا بودم مقابل با مسم کرد
هنوز خواستم لباس نو بپوشم لباس کهنه خوار مجلسم کرد
250- اگر میرم کفنم پارچه باشه سر خاکم قطار بچه باشه
سر خاکم قطار بچه ملا کلاس پنج وشش می خوانده باشه
251-که خواهر بی برادر رشد نداره به هر مجلس نشینه پشت نداره
به هر مجلس بود مثل غریبی غریب چوب بدست انگشت نداره
252-بیا جانا بیا جانانه ی من بیا شمع وبیا پروانه ی من
بیا تا خانه را خلوت بسازیم بیا یک شب به خلوت خانه ی من
253-دو تا بودیم که داغ هم نبینیم بشادی بگذرانیم غم نبینیم
الهی دشمنان مابر افتند چنو کردند که روی هم نبینیم
254-دو چشمان سیاهی که تو داری دوباره بر سرای ما نیایی
سرای ما دشمن بسیار داره مبا که بچنگ دشمن آیی
255- زمین نرم را ماله کنم برای عاشقی ناله کنم مو
که درد عاشقی درد کمی نیست چطور ترک گل لاله کنم مو
256- جوانهای حالا سر در هوایند ندارند مال دنیایی ، گدایند
ندارند ملی که دختر بگیرند برای دود سیگاردر هوایند ( که آخر بر زن بیوه رضایند )
257-عمل ( منظور شیره ترک است ) دیدیکه با ماها چه ها کرد جوانهای خوب ما، انگشت نما کرد
جوانهای خوب ما ، باغهای انگور همه را دود تلخ از دست رها کرد
258-به کوچه ی دست راست بالا شدم به شلوار آبی آشنا شدم مو
هنوز خواستم که لب بر لب گذارم که باباش اومد ورسوا شدم مو
259- سر کوه بلند پنج پنجه ی مار خبر اومد که یارم گشته بیمار
پیاله ر (را) پر کنید از آب انگور بریزید بر قد وبالای بیمار
260-شبا که آتشون می داشته باشید دمادم یاد ما می کرده باشید
نویسم نامه ای از پرده ی دل به پیش یک دگر می خوانده باشید
261-سرم درد می کنه صندل بیارید دلم درد می کنه دلبربیارید
شما مردم نمی دانید بدانید طبیب از خانه ی دلبر بیارید
262-اگر بار گران بودم برفتم اگر نامهربان بودم برفتم
شما که خانمان دارید بمانید مو که بی خانمان بودم برفتم
263-در خانه ت ببستی جان دلبر دل منرا شکستی جان دلبر
در این مدت که ما همرا ندیدیم تو با کی می نشستی جان دلبر
264-اگر مادر زحال من بدانه نهال غم بدور خود نشانه
نه خواب خوش کنه ، نه خوش نشینه خوره (خود را ) مرغ کنه با من رسانه
265- کنم صبری که ریگا سرمه کرده کنم صبری که یارم بیوه کرده
کنم صبری بدرگاه خداوند که ی یارم بیوه صد ساله کرده
266- شب مهتاب ومهتاب دشمن من دو زلف یار من در گردن من
خداوندا تو تاریک ماه رسانی که تاریک ماه رفیق هر دم من
267-انار خوبه سرش بر کنده باشه جوان خوبه لبش پر خنده باشه
جوانی که نداره مال دنیا امیره بهتره که زنده باشه
268-نگاه مو مکن شر منده می شم (می شوم ) به قربان لبان پر خنده می شم
بده چند بوس از کنج لبانت اگر مو مرده باشم ، زنده می شم
269-دمی که منوتو با هم نشستیم سماور می غلید ، قند می شکستیم
سماور می غلید ، قوری به بالا که قندهای یادگتری می شکستیم
270- سر کوه بلند من باشم وتو غریب دور از وطن من باشم وتو
اگر روزی بمیریم در غریبی دو لای یک کفن من باشم وتو
271- اگر طشت طلا باشه غریبی زفیروزه سرا باشه غریبی
مگر نام غریب شاهزاده باشه هنوزم داد وبیداد از غریبی
272-غریب راه دورم مو چه سازم غریبی تلخ وشوره مو چه سازم
غریبی گاه آب و گاه آتش میان آب وآتش مو چه سازم
273-سیه چشمی که چشمک بر هوا زد کلید نقره بر قفل طلا زد
کلید نقره وقفل زمرد کفشای مو بر زمین کربلا زد
274-سفیدمرغی بدم مو روی زینه ترا امروز ندیدم مثل دینه ( دیروز)
همون بوسای که خوردم روی زینه چو گوشت مرغ بر جونم نشسته
275- غریبم وغریبی وطن من گرفته خاک غربت دامن من
اگر روزی مرا مرگی بیاید ندارم کس که گیره ماتم من
276-سر سنگ اروس باشی تو دلبر بقول خود درست باشی تو دلبر
چنو که می روی تو رو به غربت غریب تندرست باشی تو دلبر
277- محمد نقش می بنده هوارا بدست داره قلمدان طلا را
به خوبی محمد کس ندیدم نشانه می روه مرغان هوارا
278-امیر المومنین دردم دوا کن گره در کار من افتاده وا کن اگر ما امتی هستیم گنه کار برو پیش خدا مارا دعا کن
279-اگر دردم یکی می بود چه می بود غمانم اندکی می بود چه می بود
به بالینم حکیمی یا طبیبی از اینها گر یکی می بود چه می بود
280- جوانی از غمت بر باد دادم به این ذلت که می بینی فتادم
به زنجیر سر زلفت فتادم بکش نامرد که در چاهی فتادم
281-نمی تونم غمت بر دارم از دل نمی تونم بسازم دور منزل
نمی تونم دمی بی تو نشینم دو پایم تا به زانو مانده در گل
282-بیار سیگار که ما دودی بگیریم برادر وار بور هم نشینیم
زمانه بی وفا وعمر کوتاه مبادا هر کدام جایی بمیریم
283-ستاره زینت شبها مباشه ( می باشد) نزاع و کینه از بد ها مباشه
اگر تقصیر کل کردم من ای دوست گذشت از جانب بد ها مباشه
284-بیا ای یار نوکیسه ی من قدم بگذار روی دیده ی من
اگر بی تو برم نام عروسی بزیر خاک گردد حجله ی من
285- هیشه رمگ عاشق زرد وزاره دل عاشق پر از گرد وغباره
بهار میش وبز شد روز نوروز بهار عاشقان دیدن یاره
286-شبی که بی تو بودم یاد ازان شب شبی که بی تو بودم داد از آن شب
شبی که بوی فصل تو نیایه فغان وفرقت و فریاد از آن شب
287-زمین بوسم که آنجا یار گشته زمین از بوی یار گلزار گشته
بقربان همان صحن وزمین شم (شوم) که آنجا دلبرم بسیار گشته
288-دلم تنگه برای دیدن تو برای گفتگو ، خندیدن تو
چه خوش باشد که تو از در آیی دو دست خود کنم بر گردن تو
289-نگارنازنین ریزه دندان مرا از عشق تو بردند به زندان
مرا از عشق تو بردند بسوزند میان چله وچار ماه زمستان
290-کجا رفتی کجا شد همت تو زدلتنگی ندارم طاقت تو
اگر تو همچو مو دلتنگ باشی چرا هر روز نیایه کاغذ تو
291-نگار نازنین فلفل من موکه مایم (میخواهم ) چه مایید از دل من
همه قوما کنید سعی براین کار که هیچ ارمان نمانه بر دل من
292-قلمفر بر سر دستمال داری به مرگ من بگو چند یار داری ؟
به مرگ تو به مرگ شش برارم بغیر از تو دگر یاری ندارم
293-کوهای بلند وقله ای در کاشی غربت را گرفته ای کجا می باشی
شبها ز فراق تو نمی خوابم مو غربت را گرفته ای سلامت باشی (فراقی یا نو می باشد )
294-غم اومده غم اومده انگشت بر در می زنه هر ضربه ی انگشت او بر قلب خنجر می زند
(دوبیتی نیست )
295-دختر نمی دم به هیچ بلوچی تا بر مو نیاره جفت قوچی دختر بکسی می دم که زر داشته باشه از دکان مسگری خبر داشته باشه ( ترانه یا ضرب المثل است )
296-فراقی : می رم به غریبی که غریبم گویند بی مادر وبی پدر یتیمم گویند
بی مادر وبی پدر خدا کرده مرا از دیده ی روشنم جدا کرده مرا
297ترانه :عزیز مو مشو گردی (تریاکی ) مرو دنبالذولگردی
مرو دنبال رنگ زردی که آخر داره نامردی !
298-فراقی : ای نو سفر کرببلا زود بیا گل گل کفن آل عبا ء زود بیا
این اکبر غمدیده یتو چشم براهت دارد اکبر بخدا در بر من زود بیا
299-در غربت اگر درد بگیره بدن من که غسل دهد یا که ببرد کفن من
تابوت مرا جای بلندی بگذارید شاید که خورد بوی وطن بر نظر من
300-به توی باغ بودم جای تو خالی به گل مشتاق بودم جای تو خالی
چو پروانه بدور باغ گشتم چو قمری ناله کردم جای تو خالی
301- فراقی : دوری زبرم از تو خبر نیست مرا می سوزم وچاره ی دگر نیست مرا
خواهم که بجانب تو پرواز کنم اما چه کنم که بال و پر نیست مرا
302-بیا که مرده ام من را حلال کن به قبرستان ببر درزیر گل کن
به قبرستان ببر ور خاک بسپار سر خاکم نشین دردای دل کن
303- فراقی : دوری زبرم بی تو نیایه نفسم تو بلبل عالمی و مو در قفسم
گر چرخ فلک چراغ عمرم نکشد یک بار دگر به خدمت تو برسم
304-بتوی باغ باغ بانی کنم من به چوب نار چوپانی کنم من
بگیرم بره ی زاغ جلورا به پیش پای یار خونی کنم من
035-فراقی : عاشق که منم شما عمم را نخورید گر کشته شوم خبر به یارم نبرید
گر کشته شوم برای خال لب یار خال لب یار به خونبهایم ندهید
306- دو بیتی : دو یاری گرفتم در جوانی یکی رشتی یکی مازندرانی
بقببان سر رشتی بگردم که سودا بر سر مازندرانی
307-دم گاراژ بدم یارم سوار شد دل مسافری بر مو کباب شد
تلیفون می کنم ود نصرت اباد که یا ر سیرتازی از مو جدا شد
308-شب امشو که مهمان شمایم غریب شهر ویران شمایم
همین امشو به مو چیزی نگویید خدا می دانه فردا شو کجایم
309- تو از سیرذی ومو از برگ سیرم تو تهرانی ومو اینجا اسیرم
بخور ابهای تهران نوش جانت فراموشم مکن هر چند که دورم
310- گل صد برگ سرمای تو کی بود مرا وعده به لبهای تو کی بود
مرا وعده به لبهای تو فردا بیا ور گو که فردای تو کی بود
311- نمک شوره وزخمم تازه منداز مرا کشتی به شهر آواره منداز
مرا کشتی وخونم کردی پامال تنم را ور در در وازه منداز
312-دو چشمونت به چشم باز مانه دهن وا جعبه ی آواز مانه
همون حسن جمالی که تو داری به شربت خانه ی شیراز مانه
313-بتوی باغ دم پوزه ی خراشاد بسازم شانه ایاز چوب شمشاد
بسازم شانه ای چوب اناری که ور موها کشه مارا کنه یاد
314-دویاردارم وهردو به بیرجند یکی شکافته ویکی سر قند
بقربان سر شکافته گردم که بر هم میزنه بازار بیرجند
315-نگار من بدستش طاس داره به چشمش سرمه از الماس داره
به من می گن که یار تو رشیده رشیدی از پدر میراث داره
316-سر کوه بلند جنگ نهنگه صدای نیزه ودود تفنگه
رفیقان حرمت هم را بدارید که بالشت قیامت تخته سنگه
317-عرقچین سرت چیت قلم کار مرا وا تو نمیدن جان غمخوار
مرا با تو نمیدن خیر نبینند برو جای دگر وفکرخور( خودرا) وردار
318-بیا از در درآ تا بنده گردیم چو شه ماری بدورت حلقه گردیم
اگرروزی اجل آیه بمیریم جمالت را ببینیم ، زنده گردیم
319- بیا ازدر درا گل دسته ی من سبد پر گل وسر بسته ی من
خبر امد که یارم درد سر بود همه دردا بجان خسته ی من
320-فراقی : بر خیز ته برم ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر مو دامن تو
جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو
321- او یار منه که از بلند می آیه با اسب سفید صد تومن می آیه
مو اسب سفید صد تو من را چه کنم او شیر شده به جنگ من می آیه
322- دلم دیوانه بود دیوانه تر شد به این کوچ آمدم دردم بتر شد
نهالی مو نشاندم بر سر راه ثمر داد ونصیب یک دگر شد
323- دم گاراژ بیرجند چهل ستونه به مو میگند که یار تو جوونه
سراغی می دهم گر می شناسی همون ماه میون آسمونه
334-رمه را چرخ دادم وور شکسته بدیدم عمه جان بر تخت نشسته
بگفتم عمه جان قلیونه چاق کن خجالت می کشه قلیون شکسته
335-بتوی آسیای زیر زمینی بسی یادم کنی من را نبینی
بسی یادم کنی شبهای زمستان مگر مثل مرا در خواب بینی
336-ستاره آسمان الا و بالله خبر از من ببر با یار ملا
بگو دلبر سلامت می رسانه وفاداری همینه ؟ بارک الله !
337-به پشت بام نهال نو بر من به سر بازی مرو ای دلبر من
به سر بازی مرو که نو عروسم اگر نامه ت نیاد خاک بر سر من
338-بیا بنشین محبت را بنا کن خریدم رنگ زردم را حنا کن
خریدم سر مه دانی از جواهر بیا بنشین وچشمان را سیاه کن
339- بیابان در بیابان تاختم مو نظرور یک گلی انداختم مو
خدایا چشم عاشق کور گرده که دلبر اومد ونشناختم مو
340- زمانه رو به آبادی نداره دلی که غم گرفت شادی نداره
همان طفلی که نو آمد به دنیا زدست مرگ آزادی نداره
در ابیات اخر این مجموعه از یادداشتهای سی سال قبل دو دانش اموز بنامهای محمد حسین شریفی دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند ونیز از یاد داشتهای دانش اموز ؛ خانم مزگی نژاد دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجند در سالذ1368 شمسی استفاده کرده ام . این مجموعه را بپایان بردم در حالیکه هنوز صدها دوبیتی وفراقی وجود دارد که من به آن دست نیافته ام ویا بجهت تنگی وقت آز آن صرف نظر کرده ام وآنچه که در این مجموعه 340 بیتی آورده ام تن ها گزیده هایی است که من در اختیار داشته ام .التماس دعا از خوانندگان وبلاگ.محمد حسن اسایش .28 آبان ماه 1397 شمسی .
در روستاي كوچ نهارجان بيرجندوبسياري ازروستاهاي ديگراين شهرستان رسمي زيبا به نام شوخواني(شب خواني)كه درواقع يك نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا ميشودوبه شرح ذيل است كه براي مخاطبان وكاربران جهان بيان ميگرددويكي از رسوم زيباي ماه رمضان است.هنگام سحركه مي شوداز قديم مردم ده باصداي خروس خانه بيدارميشده اند وچون پاس دوم را خروس مي خوانده است مي فهميده اند كه حالاوقت سحر خواني يا شوخواني يا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندكه علاوه بر صداي خروس ازروي مكان ستاره هاي آسمان مثلا دب اكبركه به هفت دختران هم معروف است وياا زروي جايگاه سه استاركه همان سه ستاره روشن درآسمان است پي به وقت سحر مي برده اند و يا ازروي مكان ستاره ي ديگري كه به ستاره سحري در نزد مردم روستامعروف است پي مي برده اند كه حالا وقت اذان صبح است زيرا تاحدود 50سال پيش اصلا ساعتي در روستا وجود نداشته كه باساعت بيدارشوند وبه وقت سحر يا اذان صبح پي ببرند.خلاصه چون با صداي خروس بيدارمي شده اند ويا با ديدن ستاره به وقت سحرپي ميبرده اند سه ياچهارنفركه ازآواز وصداي خوبي هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها مي رفته اند ويك نفرهم كه همسايه ي مسجد بوده است بربالاي بام مسجدمي رفته است وهر كدام از اين شوخوانان يا شب خوانان تعدادي از اشعاري راكه ذيلا درج ميگردد مي خوانده اند وبه عبارتي باخدا مناجات مي كرده اندتاباشنيدن صداي مناجات ياهمان شوخواني ياشب خواني مردم روستا بيدارشوند وسحري بخورندوآماده براي نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاري كه مي خوانده اند به ترتيب ذيل شروع ميشده است كه در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان مي رسد: ابتدا مي كنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همي طلبم كرمي از علي ولي الله ياالله(كلمه يا الله بعد ازهردوبيت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعي تكرارميشده است) 2-گوينده ي لا اله الا اللهم بردين محمد ورسول اللهم برذكر دوازده امامم شب وروز خاك قدم علي ولي اللهم يا الله 3-يارب برسالت رسول ثقلين يارب به غزاكننده ي بدروحنين عصيان مرا دونيمه كندرعرصات نيمي به حسن ببخش ونيمي به حسين ياالله 4-يارب به محمدكه علي ياور ماست ختم همه انبيا پيغمبرماست ازگرمي آفتاب محشر غم نيست تا سايه ي مرتضي علي بر سرماست يا الله 5-يارب تو مرا غلام حيدر گردان گرراه غلط كنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراين بيابان نجف سيرآب مرازحوض كوثر گردان يا الله 6-يارب به محمدوعلي وزهرا يارب به حسين وحسن وآل عبا كز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بي منت خلق ياعلي الاعلي ياالله 7-الله تويي ازدلم آگاه تويي گمراه منم برنده ي راه تويي هر مورچه اي كه دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تويي يا الله 8-يارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علي بن ابيطالب را كزدوري او هميشه درفريادم مانندسگي كه گم كندصاحب را - يا الله 9-يارب زكرم دري برويم بگشا راهي كه دراو نجات باشد بنما مستغنيم از هردو جهان كن بكرم جز يادتو هر چه هست بر از دل ما- يا الله 10-يارب مكن ازلطف پريشان مارا هرچندكه هست جرم وعصيان مارا ذات تو غني بوده وما محتاجيم محتاج به غيرخود مگردان مارا -ياالله 11 -بازا بازا هرآنچه هستي بازآ گركافروگبر وبت پرستي باز آ اين درگه ما درگه نوميدي نيست صد باراگرتوبه شكستي بازآ - ياالله 12- اي ذات وصفات تو مبرا زعيوب يك نام زاسماء توعلام غيوب رحم آركه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ايوب - ياالله 13-از بارگنه شدتن مسكينم پست يارب چه شوداگرمرا گيري دست گردرعملم آنچه تراشايد نيست اندر كرمت آنچه مرا بايد هست - ياالله 14-عصيان خلايق ار چه صحرا صحراست در پيش عنايت تو يك برگ گياست هرچند گناه ماست كشتي كشتي غم نيست كه رحمت تو دريا درياست. ياالله 15-يارب به علي بن ابيطالب وآل آن شير خداوبر جهان جل جلال كاندرسه مكان رسي به فرياد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- يا الله* *- اين اشعارشوخواني ياشب خواني -ادامه داردكه دنبالهِ آ نرا درفرصتي ديگروبزودي تقديم كاربران خواهم نمود.منظر باشيد.محمد بنده خداي تعالي...
جشن دوشهزاده بي نظير است مژده كه ميلاد شه ووزير است
پيك الهي خبرآورده است دختر طاها پسر آورده است
نخل رسالت ثمر آورده است آنكه زحق منجي ودست گير است
مژده كه شد روز ظهور حسين عيان شد از فاطمه نور حسين
شاد ملايك زظهور حسين آنكه به شمس دين مه منير است
سوم شعبان رخ شه شد پديد بهر بشر رهبر دانا رسيد
از پي ياريش زرب مجيد رسيده آنكه بر حسين وزير است
مادراو دختر طاها بود قابله اش مريم ولعيا بود
خادمه اش هاجر وحوا بود آنكه وليعهد شه قدير است
آنكه بود خون خداي جهان آنكه بود سرور آزاد گان
آنكه بود فخرهمه شيعيان فيض رسان عالم كبير است------
چارم شعبان ز پي شاه دين عيان شده زاده ي ام البنين
ياور وغمخوار امام مبين آنكه به سبط مصطفي مشير است
ز بارگاه شيرحق شد عيان وزير بي نظير شاه جهان
پشت وپناه ويار درماندگان كه ياور ومشاور ودلير است
زپشت باب علم خير البشر عيان شده طلعت شمس وقمر
دو مه جبين دونازنين برادر يكي امير و آن يكي وزير است
ماه بني هاشم وسرداردين باعث افتخار ام البنين
رشته ي با ارزش حبل المتين آنكه به حق ياور ودستگير است
پرچم دين در كف با قدرتش مات سلاطين همه از شوكتش
در ره ارشاد بشر همتش باب حوائج به شه و فقير است
قيام شان قيام برپا نمود حق طلبان را همه احيا نمود
زخون پاك اين سند امضا نمود كه حق هميشه فاتح وكبير است
ايكه تو آيينه ي كبريايي خون خداوندي و حق نمايي
كن نظري بسوي (كربلايي) كه سر سپرده وگدا ي پير است
صص 90-93-كتاب : ارمغان كربلا -جلد سوم -ناد علي كربلايي-مداح اهلبيت-موسسه مطبوعاتي خزر-تهران
اساس مذهب تشيع بر دو حديث پايه گذاري شده است: يكي حديث ثقلين (1) ، كه پيامبراكرم(ص) در كمتر از نود روز در چهار مكان آن را به مردم گوشزد كرد; ديگري حديث غدير. مي توان گفت حديث دوم مكمل حديث اول است. سفارش بيش از حد پيامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نيز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشيني اميرمومنان(ع) نشان دهنده اين حقيقت است كه حضرت نگران آشوبي بود كه امت اسلامي بعد از وي با آن رو به رو مي شود. اهميت دادن به غدير، اهميت دادن به رسالت پيامبرگرامي اسلام(ص) است. مادراين مقاله واقعه غدير را از زبان عارفان واقعي غدير يعني پيامبر(ص) و امامان معصوم(عليهم السلام) مورد مطالعه قرارمي دهيم. رسول خدا و غدير شيخ صدوق در كتاب «امالي » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنين نقل مي كند: روزي رسول گرامي اسلام(ص) به اميرمومنان(ع)فرمود: اي علي، خداوند آيه «ياايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » (2) را در باره ولايت تو بر من نازل كرد. اگر آنچه به من امر شده تبليغ نكنم، عملم باطل است و كسي كه خدا را بدون ولايت تو ملاقات كند، كردارش باطل است. اي علي، من جز سخن خدانمي گويم. (3) امام علي و غدير سليم بن قيس هلالي به بيعت اميرمومنان(ع) باابوبكر اشاره كرده،مي گويد: «ثم اقبل عليهم علي فقال: يا معشرالمسلمين والمهاجرين و الانصار انشد كم الله اسمعتم رسول الله يقول يوم غديرخم كذا و كذا فلم يدع شيئا قال عنه رسول الله الا ذكرهم اياه قالوا نعم » (4) پس علي(ع) به مردم فرمود: اي مسلمانان ومهاجران و انصار، آيا نشنيديد كه رسول خدا(ص) روز غديرخم چنين و چنان فرمود. سپس تمام چيزهايي را كه پيامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم ياد آوري كرد. همگي گفتند: آري. در اين زمينه مي توان به استدلالهاي اميرمومنان علي(ع) اشاره كرد. از جمله استدلال آن حضرت براي ابوبكر كه فرمود: بر اساس حديث پيامبر(ص) در روز غدير، آيا من مولاي تو و هر مسلماني هستم يا تو؟ ابوبكر گفت: شما. (5) ابي الطفيل مي گويد: در روزشورا در خانه بودم و شنيدم كه علي(ع) گفت: آيا غير از من كسي در ميان شما هست كه پيامبر(ص) به او گفته باشد: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگي گفتند:نه. (6) حضرت زهرا(س) و غديرابن عقده در كتاب معروفش «الولايه » از محمد بن اسيد چنين روايت كرده است: از فاطمه زهرا پرسيدند: آيا پيامبر(ص) پيش ازرحلتش در باره امامت اميرمومنان چيزي فرمود؟ آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسيتم يوم غديرخم;» (7) شگفتا! آيا روز غديرخم را فراموش كرديد؟! فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الكاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنين نقل كرد: ام كلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل كرد كه پيامبر در روز غديرفرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه » (8) امام حسن مجتبي(ع) و غدير ازامام جعفر صادق(ع) چنين روايت شده است: امام حسن(ع) هنگامي كه مي خواست با معاويه آتش بس اعلام كند، به او فرمود: امت مسلمان از پيامبر(ص) شنيدند كه در باره پدرم فرمود: «انه مني بمنزله هارون من موسي »; همچنين ديدند كه پيامبر(ص) وي رادر غديرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9) امام حسين(ع) و غدير سليم بن قيس مي نويسد: امام حسين(ع) قبل از مرگ معاويه خانه خدا را زيارت كرد. سپس بني هاشم را جمع كرده فرمود: آيامي دانيد پيامبر اكرم(ص) علي(ع) را در روز غدير خم نصب كرد؟ همگي گفتند: آري. (10) امام زين العابدين(ع) و غدير ابن اسحاق، تاريخ نويس معروف، مي گويد: به علي بن حسين گفتم:«من كنت مولاه فعلي مولاه » يعني چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد كه اوست امام بعد از خودش. (11) امام محمد باقر(ع) و غدير ابان بن تغلب مي گويد: از امام باقر(ع) در باره گفته پيامبر:«من كنت مولاه فعلي مولاه » پرسيدم: حضرت فرمود: اي اباسعيد،پيامبر فرمود: اميرمومنان در ميان مردم جانشين من خواهدبود. (12) امام جعفرصادق(ع) و غدير زيد شحام مي گويد: نزد امام صادق بودم، مردي معتزلي از وي درباره سنت پرسيد. حضرت در پاسخ فرمود: هر چيزي كه فرزند آدم به آن نياز دارد (حكم آن) در سنت خدا و پيامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمي كرد. مرد پرسيد: خداوند با چه چيزي بر ما احتجاج مي كند؟ حضرت فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا»; بدين وسيله ولايت را تمام گردانيد واگر سنت يا فريضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمي كرد.(13) امام موسي كاظم(ع) و غدير عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسي بن جعفر(ع) در باره نماز درمسجد غديرخم (14) پرسيد. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فيه فان فيه فضلا و قد كان ابي يامربذلك » (15) ; نماز بخوان، بدرستي كه درآن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر مي كرد امام رضا(ع) و غدير محمد بن ابي نصر بزنطي مي گويد: خدمت امام رضا(ع) بودم، درحالي كه مجلس پر از جمعيت بود و با يكديگر درباره غدير گفتگومي كردند، برخي از مردم اين واقعه را منكر شدند; امام فرمود:پدرم از پدرش روايت كرد كه روز غدير در ميان اهل آسمان مشهورتر است تا ميان اهل زمين. سپس فرمود: اي ابي نصر، «اين ماكنت فاحضر يوم الغدير»; هركجا كه هستي در اين روز نزداميرمومنان(ع) باش. بدرستي كه در اين روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را مي آمرزد و دو برابر آنچه درماه رمضان از آتش دوزخ مي رهاند; در اين روز آزاد مي كند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقه لصافحتهم الملائكه كل يوم عشر مرات » (16) اگر مردم ارزش اين روز رامي دانستند، بي ترديد فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه مي كردند. امام محمد جواد(ع) و غدير ابن ابي عمير از ابو جعفرثاني(ع) در ذيل آيه «يا ايهاالذين آمنوا اوفوا بالعقود» (17) چنين روايت كرد: پيامبر گرامي(ص)در ده مكان به خلافت اشاره(ص)رده است; سپس آيه «يا ايهاالذين آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد. (18) در توضيح اين روايت بايدگفت: آيه ياد شده در اول سوره مائده است. اين سوره، آخرين سوره اي است كه بر قلب نبي اكرم(ص) نازل شد. در اين سوره، «آيه اكمال » و «آيه تبليغ، كه ناظر به واقعه غدير است، وجوددارد. امام هادي(ع) و غدير شيخ مفيد، در كتاب شريف ارشاد، زيارت اميرمومنان علي(ع) را ازامام حسن عسكري(ع) و آن امام از پدرش نقل مي كند و مي گويد: امام جواد(ع) در روز عيد غدير، حضرت علي(ع) را زيارت كرد و فرمود:«اشهد انك المخصوص بمدحه الله المخلص لطاعه الله ...»; شهادت مي دهم كه مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصي. سپس مي فرمايد: خداوند حكم فرمود: «يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.» آنگاه ادامه مي دهد: پيامبر(ص) خطاب به مردم كرد و ازآنها پرسيد: آيا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ كردم؟ همگي گفتند:آري. سپس فرمود: خدايا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الست اولي بالمومنين من انفسهم؟ فقالوا بلي فاخذ بيدك و قال من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله;» آيا من به مومنان از خود آنهاسزاوارتر نيستم؟ گفتند: بله. پس از آن دست علي(ع) را گرفت وفرمود: هركس من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست... (19) امام حسن عسكري(ع) و غدير حسن بن ظريف به امام حسن عسكري(ع) نامه نوشت و پرسيد: گفته پيامبر «من كنت مولاه فعلي مولاه » يعني چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلك ان جعله علما يعرف به حزب الله عندالفرقه »; خداوند اراده فرمود كه اين جمله، نشان و پرچمي باشدتا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود. اسحاق بن اسماعيل نيشابوري مي گويد: حضرت حسن بن علي(ع) به ابراهيم چنين نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خويش واجبات را بر شما مقرر كرد. اين كار به سبب نياز او نبود، بلكه رحمت او بود كه متوجه شما شد. هيچ معبودي جز او وجود ندارد; اوچنان كرد تا ناپاك را از پاك جدا سازد و اندرون شما رابيازمايد تا به سوي رحمت او پيش بگيرد و منازل شما در بهشت معين شود.از اينرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زكات، روزه و ولايت را بر شما واگذار كرد و دري را فرا راهتان قرار داد تا درهاي ديگر واجبات را باز كنيد; كليدي را براي يافتن راه خود قرارداد. اگر محمد و جانشينان او از فرزندش نبود، شما مانندحيوانات سرگردان مي مانديد و هيچ واجبي از واجبات را فرانمي گرفتيد. مگر مي توان از غير در، وارد مكاني شد؟ وقتي خداوندبه سبب تعيين اوليا پس از پيامبر(ص)، نعمت خود را بر شما تمام كرد، فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» (20) امروز دينتان را كامل و نعمت خودرا بر شما تمام كردم و راضي شدم كه اسلام دين شما باشد.سپس براي اولياي خود برگردن شما حقوقي قرار داد و به شمافرمان داد حقوق آنها را ادا كنيد تا زنان و اموال و خوراك وآشاميدنيها بر شما حلال باشد و به واسطه آن بركت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت كنندگان شما را به واسطه غيبت بشناساند... (21) امام زمان(ع) و غدير در دعاي ندبه كه ظاهرا منسوب به آن حضرت است چنين مي خوانيم: «... فلما انقضت ايامه اقام وليه علي بن ابي طالب صلواتك عليهما و آلهما هاديا اذكان هوالمنذر و لكل قوم هاد فقال والملاء امامه من كنت مولاه فعلي مولاه.. .» پي نوشتها: 1- حديث ثقلين در بيشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم: السنه شيباني، ص 337 و629 ح 1551; صحيح ترمذي، ج 5، ص 663;سنن كبري بيهقي، ج 10، ص 114; المستدرك، حاكم نيشابوري، ج 3،ص 110; فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588; سنن ابي داود، ج 2، ص 185; طبقات كبري، ابن سعد، ج 2، ص 194;صحيح مسلم، ج 4، ص 1873. 2- سوره مائده، آيه 71. 3- امالي شيخ صدوق، مجلس، 74، ص 400. 4- كتاب سليم بن قيس هلالي، نشر موسسه بعثت، ص 41. 5- خصال شيخ صدوق، ص 505، باب اربعين، ج 30. 6- امالي شيخ صدوق، ج 1، ص 342. 7- اثبات الهداه، حرعاملي، ج 2، ص 112، ح 473; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 2625. 8- اثبات الهداه، ج 2، ص 112; احقاق الحق، ج 16، ص 282. 9- امالي شيخ صدوق، ج 2، ص 171. 10- سليم بن قيس، ص 168. 11- معاني الاخبار، ص 65; بحارالانوار، ج 37، ص 223. 12- معاني الاخبار، ص 66. 13- تفسير برهان، ج 1، ص 446. 14- در باره اهميت اين مسجد به مجله ميقات حج شماره 12مراجعه شود. 15- اصول كافي، ج 4، ص 566. 16- تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج 6، ص 24، ح 52; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 41. 17- سوره مائده، آيه 1. 18- تفسيرقمي، ج 1، ص 160. 19- بحارالانوار، ج 100، ص 363. 20- همان، ج 37، ص 223. 21- |
علي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي مسوزان اين قلب سوزانم
ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي گريه كمتر كن نور چشمانمعلي اصغر نور چشمانم ، از چه نالاني اصغرم لاي لاي مسوزان اين قلب سوزانم
ازچه گرياني ، اصغرم لاي لاي گريه كمتر كن نور چشمانم ، اي علي جانم اي علي جانم---
زند آتش بردل وجانم ،ناله ي مظلومانه ات مادر گشا يكدم غنچه يلب را ،كن تبسم باردگر مادر
خدا داندشعله ي آهت ،برسراپايم ميزند آذر بادلي سوزان بر تو نالانم ، اي علي جانم اي علي جانم -
زبي آبي از چه خشكيده ،لعل لبهاي جانفزاي تو گل نازم از چه پژمرده ،غنچه يلعلت ،جان فداي تو
ندارم آبي بجز اشكم،تابرافشانم ازبراي تو از غمت آمد برلبم جانم ،اي علي جانم اي علي جانم--
اگربيند شاه مظلومان،از عطش طفلم كرده غش اينسان براي يك جرعه ي آبي ،ميبرد اورا ، برسوي ميدان--
يقين دانم دشمن بيدين ،ميدهد آبشازدم پيكان ازعطش خشكست شير پستانم، اي علي جانم اي علي جانم
گشا دست نازنينت را،ازبرايم اي مرغ پربسته رقيه آن خواهر زارت ،دركنارت افسرده بنشسته
كشدبرروي سرت دستي،گريداما آهسته آهسته ميطپد از غم قلب سوزانم ، اي علي جانم اي عليجانم-
علي اكبر شد سوي ميدان تاكه آب آردبالب عطشان سرش منشق شدزتيغ كين ،غرقه در خون شد درصف عدوان--
نشد آخرجرعه ي آبي ، بهر تو آرد آن بخون غلطان مانده بي ياور شاه خوبانم اي عليجانم اي عليجانم
جداشد بازوي سر لشكرهردوازپيكر درصف اعدا نباشد كس تادگرآبي آوردخيمه ازبراي ما
بخشكيده چشمه ي چشمم ورنه ميدادم اشك چشمم را ازبرايت اينگونه گريانم اي عليجانم اي عليجانم---
فغان وآه ازدمي كه آن،طفل نالان راغرقه در خون ديد براي نعش علي اصغر، سوي شه از خيمه برون گرديد
گرفت آن قنداق پر خون را،حنجر پاك اصغرش بوسيد بزد برسر هم چنان گفت اي ماه تابانم
اي علي جانم اي علي جانم--
*-اثر طبع مرحوم نادعلي كربلايي(پدر شهيدين كربلايي)-به نقل از ارمغان كربلا -صص 207-208-انتشارات خزر -تهران ، اي علي جانم اي عليجانم---
نورچشم حسين ، شبه پيغمبر منم حامي دين حق ، علي اكبر منم
جان نهادم بكف ، بهر حفظ شرف بياري قرآن ، فدا نمايم جان
هدف باب من ياري قرآن بود شرف وعزت دين مسلمان بود
زير بار ستم ، كي سزد تن دهم بياري قرآن ، فدا نمايم جان
حق شعارم بود تاآخرين قطره خون زاين عمل ، پرچم ستم كنم واژگون
بادوصد افتخار ، جان نمايم نثار بياري قرآن ، فدا نمايم جان
اين حسين است كه كشتي نجات شماست اين حسين است كه سبط خاتم الانبياست
اوبود ميهمان ، بر شما كوفيان بياري قرآن ، فدا نمايم جان
آه ازآندم كه تيغ منقذ بيحيا از سر زين فكند پيكرشهزاده را
شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب بياري قرآن ، فدا نمايم جان
شاه دين در كنارنعش آن نوجوان بار الها، شده قامت سروش ، كمان
ريزد اشك از جبين ( كربلايي) غمين بياريقرآن ،فدا نمايم جان---ارمغان كربلا -ص 184
--------حضرت قاسم----------------------------------------
چوقاسم ديد شاهنشاه خوبان غريب وبي معين در جنگ عدوان
بگفتااي عموجان ، اذن ميدان بده تا در رهت سازم فدا جان
شه دين گفت زين اسرار بگذر ندارد طاقت مرگ تو، مادر
بخيمه شد جوان با بي قراري گرفتي دامن مادر بزاري
بگفتا مادرا، رحمي بحالم كه ميميرم من از اين غصه وغم
عمويم مانده اينجا ، بيكس ويار مر منع ام كند از جنگ كفار
چو نجمه ديد قاسم را پريشان بدو گفتا بيا اي نور چشمان
وصيت نامه اي مانده زبابت بيا از من بگير وكن قرائت
چو قاسم نامه را دانست عنوان روان شد سوي شاه تشنه كامان
بگفتا اي عمو، جانم فدايت زبابم نامه آوردم برايت
شه دين خط ومهرمجتبي ديد گرفت آن نامه را از مهر بوسيد
نوشته بود اي نور دوعينم مگردان رو ، زياري حسينم
براي ياريش جان را فداكن پيمبر را زكردارت ، رضا كن
گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش زگريه گوئيا رفتند از هوش
دمادم بوسه ميزد برلبانش نمودي اشك ، پاك از ديدگانش
چه حالي داشت ، شاه تشنه كامان چو قاسم كشته شد از جور عدوان
بناله گفت : مردم اي عموجان تنم شد پايمال سم اسبان
عموگردير آيي ، دشمن من جدا سازد سرم را ازتن من
بيا عمو كه جان بر لب رسيده عدو جسم مرا در خون كشيده
بيا جاي پدر كن مهرباني مرا آمدبپايان زندگاني
بنالد (كربلايي) زانكه آن گل خزان گرديدپيش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان كربلا
--------------عبدالله ابن حسن -----------------------
كيست ؟اين كودك كهروي سينه ي شه جا گرفته همچنان نقطه مكان بالاي كرمناگرفته
از براي حفظ قر آن دست معصومانه اش را باسرشك ديده پيش تيغ كين بالا گرفته
قهرمان آسا براي ياري وحفظ امامش جان شيرين رابكف اندر بر اعدا گرفته
يادگار مجتبي سرباز جانباز شه دين درس جانبازي فرا اززاده ي زهراگرفته
تيغ دشمن كرده دستش راجدا ، خون گشته جاري دست ديگر رادم شمشيربي پروا گرفته
خون دستش مي چكد بر روي ثار الله اعظم قطره ازهم بستگي اش ارزش دريا گرفته
قاتلش خنجربكف بنموده قصد كشتنش را چهره ي خورشيد را خون زين غم عظما گرفته
كشته شد طفلي بروي سينه ي شاه شهيدان كز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته
جان سپرد آن نازدانه پيش چشم خسرو دين باغبان اورا ببر همچون گل ميناگرفته
ثبت شد نام شهيدان در شهادت نامه اما اين سندباخون سرخ اين پسر امضا گرفته
آن چنان طوفان غم بر خاست در صحراي خونين كز مصيبت (كربلايي) لرزه براعضا گرفته*
*-اثر طبع نادعلي كربلايي-به نقل از ارمغان كربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193
اي مبتلاي غم كه كه جهان مبتلاي تواست پير وجوان شكسته ي اندر عزاي تواست
هم قبله گاه اهل سمك خاك در گهت هم سجده گاه خيلملك كربلاي تواست
اي جان محترم كه زجانهاي محترم چون ني ، نوازواقعه ي كربلاي تواست
اي بر لقاي دوست تو مشتاق وعالمي مشتاق خاك كوي تو بهر بقاي تواست
اي بر لب هواي تو مفتون وكشوري مفتون اشتياق تواندرهواي تواست
گلگون قبا زعكس شفق آسمان هنوز از هجر روي اكبرگلگون قباي تواست
در خون طپيد مرغ دل مجتبي چو ديد در خون طپيده قاسم نوكدخداي تواست
گرديداسير سلسله ي غم علي چوديد زنجيركين بگردن زين العباي تواست
روحي فداك ، اي تن اطهر كه از شرف خون خدا تويي وخدا خونبهاي تواست
جسمي وخاك ايسر انور كه بر سنان آيات حق عيان زلب حق نماي تواست
گاهي بديرراهب وگه بر سر درخت گه بر فراز نيزه وگه خاك جاي تواست
گويم حكايت از بدنت يا كه از سرت يا ازعيال بيكس وغمديده خواهرت...ادامه دارد
بند اول تركيب بند مير زا يحيي خان مدرس اصفهاني -به نقل از شاهكارهاي ادبيات -ص 289
آراسته ي رضا معصومي
كربلاگرديده نهضت گاه دين كربلا شد اعظم از عرش برين
كربلا گنجينه ي نور خداست ذره ذره خاكهايش پر بهاست
كعبه تعظيمش كند هر صبحگاه چون از او پيدا نموده فر وجاه
برفضايش سايه زد ابركرم ميدمد رحمت هميشه دم بدم
آسمانها را شرافت داده است عرش داور را جلالت داده است
پرچم آزادي اندر اين زمين شد بپا با خون شاهنشاه دين
نغمه ي نهضت از اين جا شد بلند سرنگون كاخ ستم از پاي بند
رمز حريت زموج خون عيان درس آزادي ازاين وادي بخوان
كشتي راه نجات از اين زمين شد روان زامر خداوند مبين
اين زمين معراج سبط مصطفاست نينوا باشد ولي اندر نواست
كرد دنيا اين زمين تسليم خويش تاابد افزوده بر تعظيم خويش
غرقه خونين جسمها دارد ببر گشته خاكش معدن لعل وگهر
لعلهاي خونفشان را مخزن است لاله هاي احمرين بر دامن است
جسم پر خون حسين ابن علي خاك پاكش را نموده منجلي
سروقدي چون ابوالفضل رشيد در كمون تربت وي آرميد
نونهال اكبر عالي شيم بردميده اندراين باغ ارم
شد شكوفه اصغر اندراين چمن لاله رخ گرديده آن گلگون بدن
(ساعي)اندرگلشن كرب وبلا روزشب برسينه زن شودر نوا *
*-از حسين علي ساعي خوانساري-به نقل ازمعراج عاشورا -صص 4-5-كتابفروشي اشرفي -خوانسار
باز اي مه محرم پر شورسر زدي واندر دلم شراره زعا شوربرزدي
سختا كه روي تومگراز سنگ كرده اند كاينك دوباره حلقه ي ماتم بدر زدي
تو آن نه اي مگر كه بجاي كفي زآب پيكان بحلق اصغر خونين جگرزدي
آن سر كه چرخ روي بپايش همي نهاد برنوك ني نموده به هر رهگذرزدي
دستي كه آستين ورا بوسه داد چرخ در قطع آن تو دامن همت كمر زدي
تو خود همان مهي كه به پيشاني حسين با سنگ جورنقشه ي شق القمر زدي
توخود همان مهي كه بميل تني شرير درخيمه گاه آل پيمبرشرر زدي *
*-ص122-گلستان حسيني -گردآورنده رضا رضانورگيلانيرودسري- انتشارات آشنا-1389 قمري.
اوقات حزن شيعه ي اثني عشر رسيد گوياكه شاه تشنه بدشت خطر رسيد
آفاق پر عزا شد ولرزيد عرش حق در كربلا چوزاده ي خير البشر رسيد
زآواز طبل عشرت اعدا بكربلا هنگام رنج زينب خونين جگر رسيد
ليلي زبي پناهي خود ميزند بسر داند كه وقت فرقت اوبر پسر رسيد
پروانه وار، دور قد سرو اكبرش گرديد وگفت شام وصالم بسر رسيد
كلثوم از فراق اباالفضل نامدار با ناله گفت ، پيك اجل بي خبر رسيد
شد نو عروس ازغم قاسم درالتهاب گفتا كه وقت گريه ي شام وسحر رسيد
صد آه از فسردگي خاطر رباب داند كه ظلم حرمله در اين سفر رسيد *
*- ص 6-طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردا<رنده : سيد خراساني(سيد حسين سجادي)
-------- فرا رسيدن ماه محرم ----------------
تا شاه تشنه لب بديار بلا رسيد افغان كودكان ززمين بر سما رسيد
چون حر نامدار سر راه را گرفت شيون زاهل بيت بعرش علا رسيد
زينب چنين بگفت زسوزدل آن زمان يامصطفي !حسين تو در كربلا رسيد
اي شحنه النجف ، پدر باوقار من نور دوچشم تو بدو صد ابتلا رسيد
عباس نامدار وعلمدار شاه دين سقاي طفلهاي حسين با نوا رسيد
يا فا طمه ! عروس تو، ليلاي خونجگر دراين زمين پر غم ماتم سرارسيد
آندم بگفت ، مادر قاسم بصد فغان شد موسمي كه پيك اجل از قفا رسيد
در ناله شد رباب ،بگفتا كهاي دريغ ! بر گشت روز گار ، زمان قضا رسيد
پس شاه كربلا بجوانان با وفا فرمود : حكم گفته ي قالوا بلي رسيد
يارب توشاهدي كه مطيعم بامر تو گر پيكرم به تيروسنان از جفا رسيد
برمن ببخش جرم فقيهي بروزحشر سلطاني اشكبار زشرح عزا رسيد*
*-ص 7 طوفان كربلا -انتشارات رجبي -گردآورنده سيد خراساني (سيد حسين سجادي)
|
جاكه همه برخي جان توايم تاكي وتا چند كشيم انتظار
عمر دراين غصه بپايان رسيد بر لب ما منتظران جان رسيد
ظلم وستم توده ي غبرا گرفت روي زمين زندقه يكجا گرفت
العجل اي گوهر بحروجود العجل اي خسرو اقليم وجود
العجل اي داور گردون غلام العجل اي خلق جهان را ،امام
اي دل ، هرزنده دلي سوي تو آينه ي روي نبي ، روي تو
سلسله ي اهل صفا ، موي تو رونق گلزارجهان ، بوي تو
كاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،كه وقت است ، وقت
ماكه همه روي بسوي توايم منتظرديدن روي توايم
دفترعشق تو زبر، خوانده ايم اسب به ميدان وفا رانده ايم
ديده براه تو، بسي دوخته ايم با غم تو سوخته وساخته ايم *
*-سرودهاي امام مهدي -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
منتظران چشم براه تواند شائق طرفي زنگاه تواند
جاكه همه برخي جان توايم تاكي وتا چند كشيم انتظار
عمر دراين غصه بپايان رسيد بر لب ما منتظران جان رسيد
ظلم وستم توده ي غبرا گرفت روي زمين زندقه يكجا گرفت
العجل اي گوهر بحروجود العجل اي خسرو اقليم وجود
العجل اي داور گردون غلام العجل اي خلق جهان را ،امام
اي دل ، هرزنده دلي سوي تو آينه ي روي نبي ، روي تو
سلسله ي اهل صفا ف موي تو رونق گلزارجهان ، بويتو
كاردگربرهمه سخت است ، سخت پرده برانداز ،كه وقت است ، وقت
ماكه همه روي بسوي توايم منتظرديدن روي توايم
دفترعشق تو زبر، خوانده ايم اسب به ميدان وفا رانده ايم
ديده براه تو، بسي دوخته ايم با غم تو سوخته وساخته ايم *
*-سرودهاي امام مهدي -انتشارات قلم -قم-صص 30-31-گردآورنده :حسن حقجو
فلك تاكي سر كين باعزيزان خدا داري جفا تاچند با آل رسول دوسرا داري
زبستان رسالت سروها كز داس كين كندي چه كج بازي كه با آزادگان مصطفي داري
فلك گلزار احمد را زراه كين خزان كردي نه شرم از مصفي داري، نه از حيدر حيا داري
زداس كينه بركندي شجرهاي ولايت را سر كين ازچه با آل علي مرتضي داري
فلك گلهاي زهرا را زراه كينه در دوران بصد محنت ،بصد زاري بخواري مبتلا داري
محمد آنكه زالقاب شريفش يك بودباقر گه از هشام ،گه زعبدالملكبروي جفا داري
شه بحرالعلومي را كه پشت دين قوي از اوست به پشت زين زهر آلوده بهرش از چه جا داري
گهي زيد ستمگر مي كند دعوي ارث ازاو گهي خونين دلش ازكينه ي خصم دغا داري
زجور زيددون،وازكينه وبيداد ابراهيم بهار عمرشه را دركمين باد فنا داري
ززهرزين دوپايش گشت آزرده، زپا افتاد زبسترخفتنش نالان جميع ماسوا داري
سه روزش جابه بستردادي وبگذشت ازدنيا ازين ماتم بگردن صادقش شال عزا داري
بكش آه از جگر (آذر)زجور چرخ بداختر بگوتاچند اي چرخ فلك جور وجفا داري*
*-جاج غلامرضاآذرحقيقي -مداح اهل بيت-مشهد -به نقل ازديوان آذرجلد اول-صص92-93
چاپ سوم-سال 1348 شمسي-اداره ي فرهنگ وهنر خراسان بزرگ
v
گوش بر حلقه ي در آويزان چشم بنشسته براهت گريان
دل از اين مژده كه خواهي آمد هست از شوق وصالت لرزان
در رهت بدرقه سازد هر شب تا سحر مصحف وادعيه ، زبان
بس كه درراه تو هستم سر پا رفت از پاي مرا تاب وتوان
دست از دامن الطاف خدا دست بردار نباشد يك آن
همه از غيبت تو مي نالند همه از هجر تو بي صبر وامان
همه از خيمه ي بيداد وستم كه بپا گشت به صحراي زمان
همه ازنخل رطب دار اميد كه بخشكيد دل پير وجوان
همه از شعله ي نوميدي ياس كه بر آيد زوراي دل وجان
همه از وحشت عفريت نفاق كه دهد چهره به هر دوست نشان
همه از سر كشي موج گناه كه زندطعنه بروي انسان
همه از مردن يزدان شرف زير پاي هوس بي شرفان
همه ازپنجه ي خونخوار ستم كه مكد خون دل مضلومان
همه از بي خودي خود دلتنگ همه گويند بصد آه وفغان
بارالها تو به اين زودي زود قائم آل محمد برسان
بنقل ازسرودهاي امام مهدي عج....ص 134- چاپ انتشارات قلم گردآورنده : حسين حقجو----------------------
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----
---
- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است
مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد
دامن بکمر برزد واستاد حسین است
درسی به بشر داد بدستور الهی
درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی
آیین یزیدی که بری بود زانصاف
ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم
حنجر بدم خنجر بیداد گران داد
مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نیروی یزدانی وبا دست خدایی
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد
با زینب وسجاد سوی شام فرستاد
این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور
باید بشر از قید اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم
کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم
دیگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم
هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدین
اشرار باحرار نگیرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسیم باشخاص تهیدست
برچیده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضی حق کش
ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش
مردم همه با کافر وظالم بستیزند
پویند ره حق وزناحق بگریزند
کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همی خاک بریزند
این حکم صریح است وبدیه است ومحقق
چیره نشود حق کش وکشته نشود حق
بیداد گری را اثری نیست بعالم
زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-
(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای
این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگی عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست
خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:
آنکه باید به اسیری برود خواهر توست
(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست
ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست
عاشقان رانظری دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا
----
مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان
روزی که شود بسته برویم در امید
بابکرم لطف توبازاست حسین جان
یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان
در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان
ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا
گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان
می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان
در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز
شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.
سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.
اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.
رسول خدا و غدیر
شیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)
امام علی و غدیر
سلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)
پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.
در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)
ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)
حضرت زهرا(س) و غدیر
ابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟
آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!
فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)
امام حسن مجتبی(ع) و غدیر
ازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)
امام حسین(ع) و غدیر
سلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟
همگی گفتند: آری. (10)
امام زین العابدین(ع) و غدیر
ابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)
امام محمد باقر(ع) و غدیر
ابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)
امام جعفرصادق(ع) و غدیر
زید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.
مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟
حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)
امام موسی کاظم(ع) و غدیر
عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن جعفر(ع) در باره نماز درمسجد غدیرخم (14) پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فیه فان فیه فضلا و قد کان ابی یامربذلک » (15) ; نماز بخوان، بدرستی که درآن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر می کرد
امام رضا(ع) و غدیر
محمد بن ابی نصر بزنطی می گوید: خدمت امام رضا(ع) بودم، درحالی که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگومی کردند، برخی از مردم این واقعه را منکر شدند; امام فرمود:پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: ای ابی نصر، «این ماکنت فاحضر یوم الغدیر»; هرکجا که هستی در این روز نزدامیرمومنان(ع) باش. بدرستی که در این روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را می آمرزد و دو برابر آنچه درماه رمضان از آتش دوزخ می رهاند; در این روز آزاد می کند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقه لصافحتهم الملائکه کل یوم عشر مرات » (16) اگر مردم ارزش این روز رامی دانستند، بی تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه می کردند.
امام محمد جواد(ع) و غدیر
ابن ابی عمیر از ابو جعفرثانی(ع) در ذیل آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» (17) چنین روایت کرد: پیامبر گرامی(ص)در ده مکان به خلافت اشاره(ص)رده است; سپس آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد. (18)
در توضیح این روایت بایدگفت: آیه یاد شده در اول سوره مائده است. این سوره، آخرین سوره ای است که بر قلب نبی اکرم(ص) نازل شد. در این سوره، «آیه اکمال » و «آیه تبلیغ، که ناظر به واقعه غدیر است، وجوددارد.
امام هادی(ع) و غدیر
شیخ مفید، در کتاب شریف ارشاد، زیارت امیرمومنان علی(ع) را ازامام حسن عسکری(ع) و آن امام از پدرش نقل می کند و می گوید: امام جواد(ع) در روز عید غدیر، حضرت علی(ع) را زیارت کرد و فرمود:«اشهد انک المخصوص بمدحه الله المخلص لطاعه الله ...»; شهادت می دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصی.
سپس می فرماید: خداوند حکم فرمود: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.»
آنگاه ادامه می دهد: پیامبر(ص) خطاب به مردم کرد و ازآنها پرسید: آیا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ کردم؟
همگی گفتند:آری.
سپس فرمود: خدایا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الست اولی بالمومنین من انفسهم؟ فقالوا بلی فاخذ بیدک و قال من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله;» آیا من به مومنان از خود آنهاسزاوارتر نیستم؟ گفتند: بله. پس از آن دست علی(ع) را گرفت وفرمود: هرکس من مولای اویم، این علی مولای اوست... (19)
امام حسن عسکری(ع) و غدیر
حسن بن ظریف به امام حسن عسکری(ع) نامه نوشت و پرسید: گفته پیامبر «من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلک ان جعله علما یعرف به حزب الله عندالفرقه »; خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمی باشدتا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.
اسحاق بن اسماعیل نیشابوری می گوید: حضرت حسن بن علی(ع) به ابراهیم چنین نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خویش واجبات را بر شما مقرر کرد. این کار به سبب نیاز او نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هیچ معبودی جز او وجود ندارد; اوچنان کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد و اندرون شما رابیازماید تا به سوی رحمت او پیش بگیرد و منازل شما در بهشت معین شود.از اینرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واگذار کرد و دری را فرا راهتان قرار داد تا درهای دیگر واجبات را باز کنید; کلیدی را برای یافتن راه خود قرارداد. اگر محمد و جانشینان او از فرزندش نبود، شما مانندحیوانات سرگردان می ماندید و هیچ واجبی از واجبات را فرانمی گرفتید. مگر می توان از غیر در، وارد مکانی شد؟ وقتی خداوندبه سبب تعیین اولیا پس از پیامبر(ص)، نعمت خود را بر شما تمام کرد، فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا» (20) امروز دینتان را کامل و نعمت خودرا بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.سپس برای اولیای خود برگردن شما حقوقی قرار داد و به شمافرمان داد حقوق آنها را ادا کنید تا زنان و اموال و خوراک وآشامیدنیها بر شما حلال باشد و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غیبت بشناساند... (21)
امام زمان(ع) و غدیر
در دعای ندبه که ظاهرا منسوب به آن حضرت است چنین می خوانیم:
«... فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابی طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذکان هوالمنذر و لکل قوم هاد فقال والملاء امامه من کنت مولاه فعلی مولاه.. .»
پی نوشتها:
1- حدیث ثقلین در بیشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:
السنه شیبانی، ص 337 و629 ح 1551; صحیح ترمذی، ج 5، ص 663;سنن کبری بیهقی، ج 10، ص 114; المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3،ص 110; فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588; سنن ابی داود، ج 2، ص 185; طبقات کبری، ابن سعد، ج 2، ص 194;صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.
2- سوره مائده، آیه 71.
3- امالی شیخ صدوق، مجلس، 74، ص 400.
4- کتاب سلیم بن قیس هلالی، نشر موسسه بعثت، ص 41.
5- خصال شیخ صدوق، ص 505، باب اربعین، ج 30.
6- امالی شیخ صدوق، ج 1، ص 342.
7- اثبات الهداه، حرعاملی، ج 2، ص 112، ح 473; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 2625.
8- اثبات الهداه، ج 2، ص 112; احقاق الحق، ج 16، ص 282.
9- امالی شیخ صدوق، ج 2، ص 171.
10- سلیم بن قیس، ص 168.
11- معانی الاخبار، ص 65; بحارالانوار، ج 37، ص 223.
12- معانی الاخبار، ص 66.
13- تفسیر برهان، ج 1، ص 446.
14- در باره اهمیت این مسجد به مجله میقات حج شماره 12مراجعه شود.
15- اصول کافی، ج 4، ص 566.
16- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 24، ح 52; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 41.
17- سوره مائده، آیه 1.
18- تفسیرقمی، ج 1، ص 160.
19- بحارالانوار، ج 100، ص 363.
20- همان، ج 37، ص 223.
21- علل الشرائع، ج 1، ص 249، باب 182، ح 66.- به نقل از موشتار حوزه من - مجله گلبرگ شماره 25-فروردین 1378 شمسی--
میلاد حسن سبط رسول اسا امشب تبریک به زهرای بتول است امشب شادند محمد وعلی زاین مولود خوش باش دعای ما قبول است امشب در کاخ نزول وحی قر آن آمد یا آیه ی نور، نور یزدان آمد از فاطمه وساقی کوثر پسری با نور محمدی نمایان آمد.....
در ولادت امام مجتبی (ع):پیک شادی دوستان را خوش خبر آورده است خوش خبر بر دوستان پیک سحر آورده است نیمه ی ماه خدا ماهی دگر آورده است سینه ی سینا عیان ، نور از شجر آورده است مژده ای اهل ولا طوبی ثمر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است باز شد باردگر از مرحمت درهای حق باب دوزخ بسته شداز لطف بی همتای حق برسفیر اعظم آمدآیت کبرای حق نیمه ی ماه صیام از بهر مهمانهای حق نعمت بی منتها از دادگر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است نور بارانآسمان گردیدهازماه زمین شد منور زین تجلی کاخ دانشگاه دین آشکار از بارگاه طیبین وطاهرین سبط اکبر آمده از دخت ختم المرسلین پیشوا بر امت خیر البشر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است دسته دسته بر زمین آمد ملک از آسمان بهر تبریک وبشارت سوی ختم مرسلان بحر رحمت شد به طغیان زامر خلاق جهان دست قدرت از دو دریای شرف امشب عیان از برای ساقی کوثر گهر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است ماه گردون چشم عبرت دوخته سوی زمین از برای کسب فیض ازچهره ی خورشید دین کاخ وحی کبریا روشن شد از نور مبین چشم عین الله اعظمباد روشن کین چنین زهره ظاهر از گریبانش قمر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبیاء آمد آن روشنگر برنامه ی صلح وصفا آمد آن رهبر که حق را سازد از باطل جدا پرده از رخ برگرفت آیینه ایزد نما جلوه حسنش جهان را زیب وفر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است زاده یاسین والرحمان و رمز هل اتی سید جنت که جنت باشد از او پر بها شمس افلاک جلالت زینت اهل کسا مجتبی نور الهدی فخر الدجا،کنز الخفا از حجاب غیب امشب سر بدر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است کرده نورانی جهان را دختر خیر الانام ظاهر آوردهزخود بر شیر حق بدر تمام راضیه ، مرضیه،زهرا ، فاطمه ، ام الامام شد زدیدار دل آرای عزیزش شاد کام
گنج علم وحلم ودانش بر بشر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است شاد وحرم زین پسر پیغمبر والا تبار لب گشوده هم چنان گل بهر شکر کردگار کامده ازدخترش زهرا امامی آشکار قهرمان علم ودانش خوش مدال افتخار از برای شیعه ی اثنا عشر آمرده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است تشنه آب ولا گو که آمد بحر علم آنکه جاریگردداز او صد هزاران نهر غلم آنکه گفتارش بود زینت سرای دهر غلم صانع قدرت نما ازبهر باب شهر علم در مدینه از کرم در کوب زر آورده است یا محمد دخترت امشب پسرآورده است هر کسی داردولای آنشه دنیا ودین با علی محشور می گرددبفردوس برین دشمنانش را بسوزد نار روز واپسین (گربلایی) زاین مدیحه حضرت روح الامین از برای طوطی طبعت شکر آورده است یامحمد دخترت امشب پسر آورده است .------به نقل از ارمغان کربلا - جلد 3-صص 77-80- اثر طبع روان شاد مرحوم ناد علی کربلایی - تهران پدر سه شهید.باز نویسی: محمد حسن آسایش
----یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟ یا خلیل الله بوددر حبس نمرود دغا است هود پیغمبر بود در دست شداد لعین یا که یونس باشد ودر بطن ماهی مبتلا است این که بی جرم وگنه در کنده وزنجیر هست یوسف کنعان بود یا یوسف آل عبا است؟ پور یعقوب است در چاه ستم افتاده وی یا به زندان رشیدی خود مه برج حیاست ؟ این کلیم الله بود در دست فرعون لعین یا زکید سامری در محنت ورنج وبلا است حضرت جز قیل پیغمبر بودگویی به حبس کو زجور وظلم بخت النصر در شور ونوا است؟ حضرت صالح بود اندر کف نا صالحان یا مسیح است وگرفتاریهودان از جفا است ؟ او سلیمان است غمگین از جفای اهرمن خاتم شاهی وی درچنگ ((دیوان )) از قضا است آری این زندانی زندان هارون الرشید حضرت موسی ابن جعفر نور چشم مرتضا است هفت سالش گوشه ی زندان مکان بود از ستم اینک از زهر ستم راحت زجور اشقیا است گرچه نبود دخترش معصومه در هنگام مرگ لیک راسش بر سر زانوی فرزندش رضا است بهر دیدارپدر با چشم گریان آمده خسرو ملک خراسان آنکه فخر الاولیا است ای صبا با دخترش معصومه گو تا به حشر قلب عالم ،چون دل ((آهی))مکدر زاین عزا ست .
محمد حسن اسایش - بنقل از دیوان حسین آهی -جلد اول - صص 179-180-----
منم آن مرغ بال وپر شکسته که دور افتاده ام از آشیانم منم الگوی حق گویان عالم که در زندان بود جا ومکانم منم استاد دانشگاه اسلام که غیر از حق نیاد بر زبانم منم خدمت گذار دین و قرآن که می باشد شهادت آرمانم منم مجری آیات الهی که دشمن کرده از امت نهانم منم فرزند ثار الله اعظم که انسان ساز باشد سازمانم منم موسی که در زندان هارون ز زهر کینه سوزد جسم وجانم منم آنکس که طاغوت زمانه زده آتش به مغز استخوانم مرا جرم وگنه جز این نباشد که جد مهدی صاحب زمانم بود این گونه مردن افتخارم که جاویدان شود نام ونشانم من آن زنجیری آزاده هستم که زنجیر گران را بگسلانم چنان طاغوت را درهم بکوبم که خوانند اهل دنیا قهرمانم
نمایم انقلابی در زمانه که دشمن را به خاکستر نشانم ز آه (کر بلایی) هر دل شب بلرزد کاخ ظلم دشمنانم
به نقل از شکوفه های غم -جلد 1- ص 298-299- باز نویسی ک محمد حسن اسایش---
ماهی شده در ماه رجب جلوه کر امشب کز شرم نهان است به کردون قمر امشب خورشید جهان تاب زیثرب بدمیده است کآفاق منور شد از اوسریسر امشب زام الولد این ماه دل آرا شده ظاهر دامان رضازیب گرفت از پسر امشب تا مدعیانش ننمایند شماتت حق کرده عطایش پسری خوش سیر امشب همواره همه کون ومکان گشته منور از بارقه این پسر واین پدر امشب گردیده قران مه وخورشید ولایت گویی که شده معجز شق القمر امشب نوری شده در فرش هویدا که از آن نور بگرفته بخود عرش برین زیب وفر امشب نورسته گلی سر زده از گلشن طاها پاشیده صبا خوش بفزا مشک تر امشب زیبا پسریآمده با چهر محمد حسن نبوی باز شده جلوه گر امشب شد یوسفی از آل محمد سوی بازار کز بهر تماشا شده پر رهگذر امشب جن وملک از فرط طرب غرق نشاطند شادی است که بر خاسته از بام ودر امشب میلاد جواد ابن رضا فخر عباد است
گردیده عیان بارقه ی دادگر امشب گشته متولد تهمین حجت دادار ماه رجب از او شده با رتبه تر امشب آذر به طرب کوش که میلاد جواد است
باز آمده نوباوه ی خیرالبشر امشب.نویسنده محمد حسن آسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی - جلد دوم - صص 118و 119-------
مشکل دین را حسین
زینب آسان کرد ورفت کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت وارد شام بلاگردید ناموس خدا گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی
----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است......پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است --------
خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------
مات وحیران است در شان ومقام او عقول نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107
سلطان انس وجان که ازاو زنده دین بود مدحت سراش حضرت روح الامین بود فرمانده زمین وزمان ، حجت خدای وارث به انبیا زخدای مبین بود
هم رهنمای راه سعادت بود به خلق هم پیشوای مذهب وحبل المتین بود خورشید نوربخش به مانند ذره ای درپیشگاه جلوه ی آن مه جبین بود
پنجم امام را پسروخسرو ششم نسل بتول وحجت روی زمین بود جدش پیمبر است که خاتم به انبیاست برخاتم پیمبر ما او نگین بود
صدیقه جده اش بود ونسل بوتراب هم صادق اسن وپیشرو مومنین بود حلم حسن شجاعت سلطان کربلا درنزد زاده ی پسر عابدین بود
نور دو چشم باقر وقرآن ناطق است موسی وپادشاه خراسان ازاین بود جود جواد،فضل نقی فخر عسکری ارث پدر زخالق جان آفرین بود
آن قاِیم بحق که بود یار شیعیان خود یادگار ووارث این شاه دین بود باشد محبتش بدل مردم نکو خاک رهش بفرق شهان زیب وزین بود
شاها به (کربلایی) محزون نظر نما پیر غلام درگهت از ذاکرین یود.------ به نقل از کتاب سوم -ارمغان کربلا- روان شاد ، ناد علی کربلایی ( پدر سه شهید)-صص 111-112
در شهادن امام صادق :کرد منصور چنان ظلم که شداد نکرد کرد شداد ولی این همه بیداد نکرد جور منصور زشداد وزنمرود گذشت کرد آن جور که بی رحمی شدادنکرد دیده ی دهر چو منصور جفاکار ندید کس چو او ظلم دراین دهر غم آباد نکرد ستم وجور به فرزند نبی یعنی چه ؟ این تطاول به جهان غیر زنا زاد نکرد حب جاه است که آرد به جهان استبداد مستبدانه دلی را زغم آزاد نکرد ششمین حجت حق جعفر صادق را خواند نیمه شب در بر و شرم از رخ اجداد نکرد تا مجسم نشدش ختم رسل پیش نظر دست کوته زسر اشرف ایجاد نکرد تا که تهدید نگردید از آن هادی کل دل غمدیده ی ذریه ی او شاد نکرد لاجرم شد پی تکریم واز او عذر بخواست لیک جزظلم وستم بر شه امجاد نکرد آذراز قصه ی مسمومی آن شه می گفت: کرد منصور چنان ظلم که شدادنکرد---به نقل از دیوان آذر -جلد دوم -ص 100--
فلک از روز ازل جور بخوبان دارد با عزیزان خدا کینه وطغیان دارد گر سر کینه وری نیست فلک را زچه رو این همه جور وستم بهر امامان دارد
خاصه بر جعفر صادق ششمین حجت حق بین زمنصور جفا جو ، چه بدوران دارد نیمه شب می طلبد حجت حق را بحضور زانکه با سبط پیمبر سر عدوان دارد شه ستاده بسر پا ونشسته منصور غضب آلوده سخن با شه خوبان دارد آن چه با خشم وستم گفن به آن خسرو دین
دید بر رد یکایک همه برهان دارد دست آوردسوی تیغ پی قتل وبدید مصطفی حاضر واحوال پریشان دارد تا سه موبت همیش قصد بآزارنمود دید هر دفعه غضب ختم رسولان دارد آن شب از قتل شه کشور ایمان بگذشت مصلحت دید که آن واقعه پنهان دارد عاقبت زهر ستم داد بر آن سرور دین زاین عزا خلق جهان دیده ی گریان دارد صاحب مذهب اسلام دفین شد به بقیع آذر این شور ونوا بهر غریبان دارد.
---به نقل از دیوان آذر خراسانی -= جلد دوم -ص99-100
تا زتیر بن مرادی تارک حیدر شکست قامت آدم خمید وپشت پیغمبر شکست
تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته حرمت ار محراب رفت ورونق منبر شکست
معبدین لات وعزی را چو شد فرصت بدست شهر علم مصطفی را از عداوت ، در شکست
ابتدا شور صخیفه منتهی در نهروان زاتحاد آن دو ،فرق ساقی کوثر شکست
خاصمین در بدر تخم کینه در دل کاشتند دادحاصل بعدچندی مرتضی را سر شکست
معجزشق القمر در کوفه گردید آشکار تا زتیغ ابن ملجم فرق آن سرور شکست
زد ندا جبریل در بین زمین وآسمان اهل عالم ، فرق پر نور شه صفدر شکست
زینب محنت قرین آز آن ندا شد باخبر درخروش آمد فلک تا قلب آن مضطر شکست
می نداند کس زحال زار شبیر وشبر گوشوار عرش حق را دل زغمدربر شکست
زیمب غم دیده را شد تازه ایام عزا تا زشمشیر جفا آن جبهه ی انور شکست
ناله کن (آذر)بکش آه ازجگر،برگو مدام وا مصیبت تارک بن عم پیغمبر شکست
---با نق از دیوان آذر خراسانی - جلد دوم -صص 38-39
لرزه در عرش علا افتاده غرقه خون شیر خدا افتاده می رسد ناله ای از عرش برین کشته شد شیر خدا رهبر دین آنکه در خانه حق گشت پدید شد به معراج خداوند ، شهید آنکه غم خوار یتیمان می بود غرقه خون گشت براه معبود
رادمردی که صلونی می گفت فرق بشکافته در بستر خفت آنکه نکمیل شده دین از او لاله رنگ است زخونش سر ورو آنکه در خانه حق بت بشکست در شب قدر به ایزد پیوست کشته شد آنکه بدی یاور ویار به یتیم وبه اسیر وبیمار
آه آه از ستم قوم دغا کشنه شد حجت حق ، شیر خدا از ستم کاری ابن ملجم
غوطه ور (کرببلایی) در غم ---- بنقل از کتاب سوم - ارمغان کربلا - ناد علی کربلایی - صص 57-58
ای یاور بیچارگان یا علی جانم ای مونس در ماندگان یا علی جانم ای خانه زاد لم یزل حجت داور مدح تودر قرآن شد از خالق اکبر ای صاحب جود وکرم ، ساقی کوثر
ای پادشاه مومنان یا علی جانم شاهی که در ویرانسرا بادلی سوزان مرد جزامی را گرفت سر روی دامان تا بینوایی را کند لحظه ای شادان فخر زمین وآسمان یا علی جانم ای قبله ی جانهای پاک جان بقربانت روح الامین زامر خدا شد ثنا خوانت
ای خانه زاد کبریا جان بقربانت ای خسرو کون ومکان جان بقربانت شاهی که بردوشش کشد بار مسکینان برروی زانو جادهد کودک نا لان گرد یتیمی شوید از صورت طفلان ای بی نظیر ومهربان یا علی جانم گرم مناجات ودعا شب به نخلستان در گفتگوبا خالقش دیده ی گریان سوز وگدازش شعله زد بر دل وبر جان
با کردگار مهربان ،یا علی جانم شاهی که از بیمش عدو لرزد وریزد از معجزاتش در لحد مرده برخیزد اندر مناجات ودعا دربر ایزد ریزد سرشک ازدیدگان یا علی جانم
ای انکه در راه خدا گشته قربانی جان دادی اندر راه دین بس ستم دیدی ای خسروی که دریم خون غوطه گردیدی شد کربلایی در فغان یا علی جانم
--- به نقل از کتاب سوم ارمغان کربلا - اثر طبع زنده یاد ناد علی کربلایی ( پدر سه شهید جبهه وجنگ -صص 60-61
میلاد حسن سبط رسول است امشب نبریک به زهرای بتول است امشب شادند محمد وعلی زاین مولود خوش باش دغای ما قبول است امشب
در کاخنزول وحی ، قرآن آمد با آیه ی نور ، نور یزدان آمد از فاطمه وساقی کوثر پسری با نور محمدی نمایان آمد -----------
پیک شادی دوستان را خوش خبر آورده است خوش خبر بردوستان پیک سحر آورده است نیمه ی ماه خدا ، ماهی دگر آورده است سینه ی سینا عیان نور از شجر آورده است مژده ای اهل ولا طوبی ثمر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است --------
باز شد باردگر از مرحمت درهای های حق باب دوزخ بسته شد از لطف بی همتای حق بر سفیر اعظم آمد آیت کبرای حق نیمه ماه صیام از بهر مهمانهای حق نعمت بی منتها از دادگر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است نور باران آسمان گردیده از ماه زمین شد منورزین تجلی کاخ دانشگاه دین آشکار از بارگاه طیبین وطاهرین سبط اکبر آمده ازدخت ختم المرسلین پیشوا بر امت خیرالبشر آورده است
یا محمد دخترت امشب پسر آورده است دسنه دسته برزمین آمد ملک از آسمان بهر تبریک وبشارت سوی ختم المرسلان بحر رحمت شد بطغیانزامر خلاق جهان دست قدرتازدو دریای شرف امشب عیان از برای ساقی کوثرگهر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است ماه گردون چشم عبرت دوخته سوی زمین ازبرای کسب فیض از چهره ی خورشید دین کاخ وحی کبریا روشن شد از نور مبین
چشم عین الله اعظم باد روشن گین چنین زهره ظاهر از گریبانش قمر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است
آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبیاء آمد آن روشنگر برنامه صلح وصفا آمد آن رهبر که حق را سازد از باطل جدا پرده از رخ برگرفت آیینه ی ایزد نما جلوه حسنش جهانرا زیب وفر آورده است زاده یاسین والرحمانورمز هل اتی سید جنت که جنت باشد از او پر بها شمس افلاک جلالت زینت اهل کسا مجتبی نور الهدی ، فخر الدجا ،کنز الخفا از حجاب غیب امشب سر بدر آورده است یا محمد دخترت امشب پسر آورده است .......به نقل از کناب سوم ارمغان کربلا ، اثر طبع ناد علی کربلایی پدر سه شهید جبهه حق علیه باطل -صص 76-79